Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
walk
U
گردش کردن پیاده رفتن
walked
U
گردش کردن پیاده رفتن
walks
U
گردش کردن پیاده رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take a walk
U
گردش کردن یا رفتن
to go places
U
گردش کردن
[رفتن به جاهای دیدنی]
tramped
U
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramps
U
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramp
U
باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
walkabouts
U
گردش پیاده
walkabout
U
گردش پیاده
walk
U
گردش پیاده گردشگاه
walks
U
گردش پیاده گردشگاه
walked
U
گردش پیاده گردشگاه
to ride shanks's mare
U
پیاده رفتن
to pad it
U
پیاده رفتن
to pad the hoof
U
پیاده رفتن
to pad aroad
U
پیاده رفتن
to walk . To go on foot.
U
پیاده رفتن
to go on foot
U
پیاده رفتن
go for a walk
U
گردش رفتن
to go for a walk
U
گردش رفتن
promenades
U
گردش رفتن
to make an excursion
U
به گردش رفتن
promenade
U
گردش رفتن
shins
U
پیاده وباسرعت رفتن
shin
U
پیاده وباسرعت رفتن
mosey
U
بحال گردش راه رفتن
moseyed
U
بحال گردش راه رفتن
moseying
U
بحال گردش راه رفتن
moseys
U
بحال گردش راه رفتن
disembarkation
U
به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain
U
از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
overhaul
U
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls
U
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling
U
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled
U
پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
interim overhaul
U
پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
pussyfoot
U
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
U
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
go places in pairs
U
دوتا دوتا گردش رفتن
grenadier
U
سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
constant displacement pump
U
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
flowchart template
U
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
secondary landing
U
منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area
U
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up
U
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhaul
U
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
U
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
U
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
U
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
U
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
U
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls
U
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
disassembly order
U
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauled
U
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disembark
U
پیاده کردن
set down
U
پیاده کردن
dismounting
U
پیاده کردن
demodulation
U
پیاده کردن
dismantling
U
پیاده کردن
dismantlement
U
پیاده کردن
dismantled
U
پیاده کردن
dismount
U
پیاده کردن
disembarked
U
پیاده کردن
disembarking
U
پیاده کردن
dismantle
U
پیاده کردن
dismounts
U
پیاده کردن
disassemble
U
پیاده کردن
unset
U
پیاده کردن
disembarks
U
پیاده کردن
dismantles
U
پیاده کردن
take down
U
پیاده کردن
to be in a whirl
U
گردش کردن
gander
U
: گردش کردن
take a walk
U
گردش کردن
to go for a stroll
U
گردش کردن
promenades
U
گردش کردن
to take a stroll
U
گردش کردن
ganders
U
: گردش کردن
promenade
U
گردش کردن
to make an excursion
U
گردش کردن
circulated
U
گردش کردن
circulate
U
گردش کردن
revolved
U
گردش کردن
roved
U
گردش کردن
revolve
U
گردش کردن
itinerate
U
گردش کردن
perambulating
U
گردش کردن در
perambulates
U
گردش کردن در
perambulated
U
گردش کردن در
revolves
U
گردش کردن
excurse
U
گردش کردن
perambulate
U
گردش کردن در
roam
U
گردش کردن
roamed
U
گردش کردن
roaming
U
گردش کردن
rove
U
گردش کردن
roves
U
گردش کردن
roams
U
گردش کردن
circulates
U
گردش کردن
pad
U
پیاده سفر کردن
pedestrianizing
U
پیاده روی کردن
pedestrianizes
U
پیاده روی کردن
dismounting
U
پیاده کردن یا شدن
pedestrianised
U
پیاده روی کردن
pedestrianises
U
پیاده روی کردن
dismounts
U
پیاده کردن یا شدن
pedestrianising
U
پیاده روی کردن
To implement a project.
U
طرحی را پیاده کردن
dismount
U
پیاده کردن یا شدن
pedestrianized
U
پیاده روی کردن
pedestrianize
U
پیاده روی کردن
setting out
U
پیاده کردن مسیر
staking
U
پیاده کردن مسیر
setting out
U
پیاده کردن نقشه
disassembly
U
پیاده کردن موتور
dismantle
U
پیاده کردن موتور
dismantled
U
پیاده کردن موتور
dosmount command
U
فرمان پیاده کردن
dismantles
U
پیاده کردن موتور
pads
U
پیاده سفر کردن
dismantling
U
پیاده کردن موتور
disassembly order
U
روش پیاده کردن وسیله
removable
U
قابل سوار و پیاده کردن
dismount
U
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantles
U
پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvage
U
پیاده کردن کامل قطعات
salvages
U
پیاده کردن کامل قطعات
dismantle
U
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantling
U
پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvaged
U
پیاده کردن کامل قطعات
salvaging
U
پیاده کردن کامل قطعات
dismounts
U
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantled
U
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismounting
U
پیاده کردن قطعات و وسایل
to go for a spin
U
با خودرو گردش کوتاهی کردن
movement
U
گردش جابجا کردن تحرک
equation of exchange
U
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
terminal
U
محل پیاده وسوار کردن بارها
terminals
U
محل پیاده وسوار کردن بارها
disassemble
U
پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
debarkation
U
تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
removal
U
از بین بردن برداشتن پیاده کردن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
U
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
U
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
constitutionalize
U
برای بهداشت مزاج گردش کردن
landing group
U
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
air landing
U
پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
ramps
U
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
peg out
U
کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
ramp
U
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overhaul
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
administrative landing
U
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
overhauling
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
take to pieces
U
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
tripped
U
سفر کردن گردش کردن
trip
U
سفر کردن گردش کردن
trips
U
سفر کردن گردش کردن
cannibalizing
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
U
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
paddocks
U
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
swagger cane
U
عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
paddock
U
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
doctrines
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader
U
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
demonetization
U
سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
To quibble and equivocate.
U
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
boot out
<idiom>
U
اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
you have no option but to go
U
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
slants
U
کج رفتن کج کردن
slant
U
کج رفتن کج کردن
slanted
U
کج رفتن کج کردن
beach gear
U
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
ship to shore
U
حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
unhorse
U
از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
demonetization
U
خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
tractor group
U
گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
to start
[for]
U
شروع کردن رفتن
[به]
mopping up
U
پاک کردن رفتن
to go on
U
جلوتر رفتن سلوک کردن
to go along
U
همراه رفتن همراهی کردن
get a wiggle on
<idiom>
U
عجله کردن با شتاب رفتن
duck
U
زیر اب رفتن غوض کردن
get on
U
پیش رفتن کار کردن
ducks
U
زیر اب رفتن غوض کردن
duckings
U
زیر اب رفتن غوض کردن
ducked
U
زیر اب رفتن غوض کردن
get off
U
روانه کردن عقب رفتن از
to push off
U
شروع کردن بیرون رفتن
set on
U
پیش رفتن حمله کردن
pierces
U
رخنه کردن فرو رفتن
pierce
U
رخنه کردن فرو رفتن
cabbages
U
کش رفتن رشد پیدا کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com