English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
back azimuth method U گرای وارونه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transit bearing U گرای انتقالی گرای عبور کشتی یا هواپیما
skeptic U شک گرای
reversing U وارونه
inversions U وارونه
conversing U وارونه
converses U وارونه
outside in U وارونه
reverse U وارونه
topsy turvy U وارونه
head over heels U وارونه
heels over head U وارونه
reverses U وارونه
jackknife U وارونه
reversed U وارونه
conversed U وارونه
resupinate U وارونه
converse U وارونه
inverted U وارونه
inversion U وارونه
turned inside out U وارونه
topsyturvy U وارونه
topsy-turvy U وارونه
the wrong side outward U وارونه
inverse U وارونه
backward U وارونه
right side up U وارونه
upside down U وارونه
individualist U فرد گرای
realistically U راستین گرای
individualists U فرد گرای
evolutionist U فرگشت گرای
realistically U تحقق گرای
realistic U تحقق گرای
realistic U راستین گرای
unitary U توحید گرای
compass direction U گرای مغناطیسی
communalist U اشتراکی گرای
compass azimuth U گرای مغناطیسی
assumed azimuth U گرای فرضی
dermotropic U پوست گرای
nudist U برهنگی گرای
sectarian U فرقه گرای
equalitarian U تساوی گرای
pneumotropic U ریه گرای
separatist U جدا گرای
solipsist U نفس گرای
theist U یزدان گرای
theocentric U خدا گرای
true azimuth U گرای حقیقی
ultramodernist U فرانو گرای
unitarian U توحید گرای
escapist U گریز گرای
escapists U گریز گرای
impressionist U برداشت گرای
impressionists U برداشت گرای
structuralist U ساخت گرای
structuralists U ساخت گرای
supremacist U برتری گرای
supremacists U برتری گرای
segregationist U جدایی گرای
saprophytic U پوده گرای
grid azimuth U گرای شبکه
grid bearing U گرای شبکه
halophile U ابشور گرای
heliotrope U افتاب گرای
incalescent U گرما گرای
lipophilic U چربی گرای
magnetic azimuth U گرای مغناطیسی
meliorist U بهبود گرای
oxyphil U اسید گرای
oxyphile U اسید گرای
photophilic U نور گرای
pragmatist U مصلحت گرای
progressivist U پیشرفت گرای
relative bearing U گرای نسبی
ruralist U روستا گرای
realists U راستین گرای
militarists U جنگ گرای
capitalist U سرمایه گرای
socialist U جامعه گرای
socialists U جامعه گرای
extrovert U برون گرای
militarist U جنگ گرای
feudal U تیول گرای
centralists U مرکز گرای
centralist U مرکز گرای
capitalists U سرمایه گرای
extroverts U برون گرای
doctrinaire U ایین گرای
materialists U ماده گرای
realist U راستین گرای
nationalists U ملت گرای
nationalist U ملت گرای
egalitarian U تساوی گرای
realists U تحقق گرای
realist U تحقق گرای
materialist U ماده گرای
opposites U وارونه از روبرو
opposite U وارونه از روبرو
mirror reading U وارونه خوانی
keels U وارونه شدن
invert arch U طاق وارونه
inverted arch U قوس وارونه
obcordate U بشکل دل وارونه
palingraphia U وارونه نویسی
inverted arch U طاق وارونه
mirror writing U وارونه نویسی
palinlexia U وارونه خوانی
inverted file U فایل وارونه
it is the other way round U وارونه است
opposite meaning U معنی وارونه
conversing U واژگون وارونه
turbinate U وارونه مخروط
turn out U وارونه کردن
backwards U ازپشت وارونه
de- U وارونه کردن
turns U وارونه کردن
turn U وارونه کردن
to turn upside down U وارونه کردن
to keel over U وارونه کردن
keel U وارونه شدن
ironies U وارونه گویی
reaction formation U واکنش وارونه
conversed U واژگون وارونه
resupination U وارونه بودن
reverse dive U شیرجه وارونه
reverse image U تصویر وارونه
reversely U وارونه بعکس
converse U واژگون وارونه
irony U وارونه گویی
inverse segregation U تجزیه وارونه
cant U وارونه کردن
backward association U تداعی وارونه
backset U معکوس وارونه
anastrophe U سخن وارونه
invert U وارونه کردن
inverting U وارونه کردن
inverts U وارونه کردن
invcersely U بطور وارونه
converses U واژگون وارونه
regionalistic U منطقهای ناحیه گرای
visionaries U الهامی رویا گرای
visionary U الهامی رویا گرای
reactionary U مخالفت گرای بی منطق
reactionaries U مخالفت گرای بی منطق
hygrophyte U گیاه رطوبت گرای
regionalist U منطقهای ناحیه گرای
corrected azimuth U گرای تصحیح شده
backward conditioning U شرطی کردن وارونه
backward chaining U زنجیرهای کردن وارونه
backward notion U حرکت قهقرایی یا وارونه
converted U برگرداندن وارونه کردن
converts U برگرداندن وارونه کردن
converting U برگرداندن وارونه کردن
convert U برگرداندن وارونه کردن
turn over U وارونه کردن برگرداندن
instead of the reverse U بجای وارونه این
negatively U منفی وار وارونه
uratzuk U ضربه مشت وارونه
walden inversion U وارونه سازی والدن
to tutn end for end U وارونه کردن برگرداندن
reverses U شکست وارونه کردن
full gainer U شیرجه وارونه با پشتک
inverted vault U طاق قوسی وارونه
reversing U شکست وارونه کردن
reversed U شکست وارونه کردن
inverted siphon U شتر گلوی وارونه
reverse U شکست وارونه کردن
contrariwise U بطور وارونه ومعکوس
reciprocal wavelength U طول موج وارونه
true azimuth U سمت حقیقی گرای جغرافیایی
closing azimuth error U اشتباه گرای بستن پیمایش
azimuth U گرای نجومی راس القدم
imperialistic U استعمار گرای بهره جویانه
azimuth angle U زاویه گرای نجومی هواپیما
compass azimuth U گرای قطب نمای کشتی
back azimuth method U گرای معکوس در اخراج اشعه
invertible U وارونه شدنی قابل قلب
obversely U بشکل تخم مرغ وارونه
obovate U بشکل تخم مرغ وارونه
double ressaunt U [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
inductive feedback U پیوست برگشت وارونه القائی
to invert a tumbler U پیاله یا استکانی را وارونه کردن
in cavetto U [نقش برجسته کاری وارونه]
conversion angle U زاویه تبدیل گرای مسیر ناو
layihg azimuth U گرای روانه کردن لوله توپ
traditionalist U پیرو روایات وسنن سنت گرای
traditionalists U پیرو روایات وسنن سنت گرای
quixotic U ارمان گرای وابسته به دان کیشوت
turbinate U فرفرهای مانند مخروط وارونه مارپیچ
topsy-turvy world [upside-down world] U جهان سروته [درهم وبرهم ] [وارونه ]
gyroscopes U وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
gyroscope U وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
militarists U ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
militarist U ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
keels U حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
to turn down U وارونه یاپشت رو گذاشتن تاه زدن برگرداندن
keel U حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
introvert U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com