Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
unit cell
U
کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
z axis
U
محوری که روی یک صفحه مختصات عمق رانشان میدهد
googolplex
U
عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
centroid
U
در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
coordinates
U
دستگاه مختصات
coordinate system
U
دستگاه مختصات
[ریاضی]
spherical coordinates
U
دستگاه مختصات کروی
horizon system of coordinates
U
دستگاه مختصات افقی
relative coordinate system
U
دستگاه مختصات نسبی
polar coordinates
U
دستگاه مختصات قطبی
preferred system of coordinates
U
دستگاه مختصات مرجع
ablique coordinates
U
دستگاه مختصات قائم
rectangular coordinates
U
دستگاه مختصات راست گوشه
cylindrical coordinate system
U
دستگاه مختصات استوانه ای
[ریاضی]
spherical coordinate system
U
دستگاه مختصات کروی
[ریاضی]
celestial equator system of coordinates
U
دستگاه مختصات استوای سماوی
polar coordinate system
U
دستگاه مختصات قطبی
[ریاضی]
Cartesian coordinate system
U
دستگاه مختصات دکارتی
[ریاضی]
attitude director indicator
U
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
spherical coordinate system
[with constant radius]
U
دستگاه مختصات کروی
[با شعاع ثابت]
coriolis acceleration
U
شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
multimodal
U
چندوجهی
pucks
U
یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
puck
U
یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
relative
U
دادهای که اطلاعات مختصات جدید دررابط ه با مختصات قبلی میدهد
axial position
U
حالت محوری قرارگاه محوری
episcope
U
دستگاه نشان دهنده تصاویر
oscilloscope
U
دستگاه نشان دهنده امواج
frequency indicator
U
دستگاه نشان دهنده فرکانس
voltage indicator
U
دستگاه نشان دهنده فشارالکتریکی
air hose coupling
U
دستگاه نشان دهنده ازدیاد باد
gas indicator
U
دستگاه نشان دهنده مقدار گاز
oscilloscope
U
دستگاه نشان دهنده نوسان امواج
attitude indicator
U
دستگاه نشان دهنده زاویه تقرب
reverberation index
U
دستگاه نشان دهنده میزان امواج برگشتی
pointers
U
اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
pointer
U
اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
system indicator
U
طبلک نشان دهنده کار دستگاه شاخص سیستم رمز
restitution
U
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
variable stroke
U
پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
indicator
U
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
polar plot
U
روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی
altitude azimuth
U
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
line route map
U
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
true origin
U
نقطه مبداء یا مبنای مختصات جغرافیایی نصف النهار مبداء مختصات جغرافیایی
biquinary notation
U
دستگاه نمادسازی که در ان هر رقم اعشاری توسط یک جفت رقم متشکل از یک ضریب 5 و یک ضریب 1 نشان داده میشود
juniority
U
کوچکترین
least
U
کوچکترین
as much as possible
U
تا بتوان
minim
U
کوچکترین ذره
minims
U
کوچکترین ذره
least squares
U
کوچکترین مربعات
exponentiation
U
بتوان رساندن
micron
U
01 بتوان 6- متر
as far as possible
U
تا انجا که بتوان
lowest common multiple
U
کوچکترین مضرب مشترک
minimum
U
کوچکترین مقدار چیزی
biting angle
U
کوچکترین زاویه اصابت
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
quintillion
U
عدد یک با 81 صفر بتوان 2
tredecillion
U
عدد یک با 24 صفر بتوان 2
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
his money is more than can
U
ازانست که بتوان شمرد
undecillion
U
عدد یک با 63 صفر بتوان 2
quattuordecillion
U
عدد یک با 54صفر بتوان 2
floppy disks
U
کوچکترین فضا روی دیسک
floppy discs
U
کوچکترین فضا روی دیسک
floppies
U
کوچکترین فضا روی دیسک
floppy
U
کوچکترین فضا روی دیسک
taxeme
U
کوچکترین واحد ساختمان لغوی
floppy disk
U
کوچکترین فضا روی دیسک
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
evincibly
U
بطوریکه بتوان اثبات کردن
pennies
U
کوچکترین واحد پول انگلیس وامریکا
azimuth resolution
U
اجزای سمتی هواپیما کوچکترین احادسمتی
taxeme
U
کوچکترین قسمت صرف ونحوی کلمه
penny
U
کوچکترین واحد پول انگلیس وامریکا
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
ideally
U
بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
impressibly
U
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
squaring
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
pardonably
U
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
squared
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
changeably
U
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
square
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
so to peaking
U
اگر بتوان چنین چیزی گفت
atom
U
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
light quantum
U
کوچکترین ذره حامل انرژی درنورواشعه تابشی
atoms
U
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
circular dispersion
U
قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
commensurably
U
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
current fund
U
اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
manageably
U
پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
microbar
U
واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
corrigibly
U
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
movably
U
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
elements
U
کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
bits
U
کوچکترین واحد در نمایش اعداد دودویی که مقدار 0 یا 1 دارد
bit
U
کوچکترین واحد در نمایش اعداد دودویی که مقدار 0 یا 1 دارد
element
U
کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
axial
U
محوری
axile
U
محوری
rotated
U
محوری
triaxial
U
سه محوری
uniaxial
U
یک محوری
rotate
U
محوری
rotates
U
محوری
pivotal
U
محوری
adaxial
U
محوری
monaxial
U
یک محوری
inestimably
U
پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
puncuation
U
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
pluriaxial
U
چند محوری
axial vector
U
بردار محوری
anthropocentrism
U
انسان محوری
egocentricism
U
خود محوری
egocentricity
U
خود محوری
axially parallel
U
در راستای محوری
axial rake angle
U
زاویه محوری
pivoting window
U
پنجره محوری
xenocentrism
U
بیگانه محوری
trochoid
U
محوری فرفرهای
axial position
U
وضعیت محوری
axial runout
U
رانش محوری
axial runout
U
شوک محوری
axial load
U
بار محوری
uniaxial bending
U
خمش یک محوری
axially parallel
U
موازی محوری
axially symmetric
U
متقارن محوری
axial thrust
U
بار محوری
axial thrust
U
فشار محوری
axisymmetric
U
متقارن محوری
uniaxial force
U
نیروی تک محوری
axial stress
U
تنش محوری
axial section
U
برش محوری
axial runout
U
ضربه محوری
thrusting
U
فشار محوری
axial bond
U
پیوند محوری
sociocentrism
U
جامعه- محوری
axial compression
U
فشار محوری
orbital overlap
U
همپوشانی محوری
compass swing
U
چرخش خط محوری
end thrust
U
فشار محوری
nutation
U
رقص محوری
axial flow
U
جریان محوری
axial flow turbine
U
توربین محوری
thrusts
U
فشار محوری
thrust
U
فشار محوری
axial flow impulse turbine
U
توربین محوری
axial ligation
U
لیگاندپوشی محوری
triaxial shear test
U
ازمایش سه محوری
to ring the changes
U
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
it is past cure
U
از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
accessibly
U
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
garters
U
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter
U
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
colours
U
کوچکترین ناحیه در صفحه CRT که میتواند اطلاعات رنگی را نمایش دهد
colour
U
کوچکترین ناحیه در صفحه CRT که میتواند اطلاعات رنگی را نمایش دهد
axial mining
U
مین گذاری محوری
tog method
U
روش دیدبانی محوری
thrust
U
بار محوری ضربه
axial rotation symmerty
U
تقارن چرخشی محوری
thrusting
U
بار محوری ضربه
angular contact thrust ball bearing
U
بلبرینگ طولی محوری
thrusts
U
بار محوری ضربه
pivot journal
U
یاطاقان گرد محوری
axial feed method
U
روش تغذیه محوری
radials
U
محوری مربوط به رادیو
radial
U
محوری مربوط به رادیو
offset distance
U
فاصله برون محوری
triaxial compression test
U
ازمایش فشار سه محوری
uniaxial
U
دارای یک محور یک محوری
triaxial deformation
U
تغییر شکل سه محوری
armature end play
U
بازی محوری ارمیچر
cylinder roller thrust bearing
U
یاطاقان غلطکی محوری
shaft extension
U
قسمت الحاقی محوری
limit velocity
U
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
discretionary
U
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry
U
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star
U
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
synchro
U
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
rawin
U
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
meteorograph
U
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
available
U
کوچکترین واحد یا نقط ه صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
transponder
U
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
U
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
exclusion principle
U
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
to bite the bullet
<idiom>
U
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
rotation about ...
U
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
parataxic mode
U
شیوه ادراکی خود- محوری
buttress centres
U
فاصله محوری پشت بندها
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com