English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lowest common multiple U کوچکترین مضرب مشترک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
common multiple U مضرب مشترک
lowest common multiple [LCM] U کوچک ترین مضرب مشترک [ک.م.م] [ریاضی]
least common multiple U کوچک ترین مضرب مشترک [ک.م.م] [ریاضی]
smallest common multiple U کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
lowest common multiple U کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
least common multiple U کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
multiple U مضرب
submultiple U مضرب
multiplying constant U مضرب ثابت
joint venture U سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor U مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
subscribers U مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint U نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscriber U مشترک روزنامه وغیره مشترک
least U کوچکترین
juniority U کوچکترین
cooperative scorer U بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
minim U کوچکترین ذره
minims U کوچکترین ذره
least squares U کوچکترین مربعات
minimum U کوچکترین مقدار چیزی
biting angle U کوچکترین زاویه اصابت
taxeme U کوچکترین واحد ساختمان لغوی
floppy U کوچکترین فضا روی دیسک
floppies U کوچکترین فضا روی دیسک
floppy discs U کوچکترین فضا روی دیسک
floppy disk U کوچکترین فضا روی دیسک
floppy disks U کوچکترین فضا روی دیسک
penny U کوچکترین واحد پول انگلیس وامریکا
taxeme U کوچکترین قسمت صرف ونحوی کلمه
azimuth resolution U اجزای سمتی هواپیما کوچکترین احادسمتی
pennies U کوچکترین واحد پول انگلیس وامریکا
light quantum U کوچکترین ذره حامل انرژی درنورواشعه تابشی
circular dispersion U قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
atom U کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
atoms U کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
elements U کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
bit U کوچکترین واحد در نمایش اعداد دودویی که مقدار 0 یا 1 دارد
bits U کوچکترین واحد در نمایش اعداد دودویی که مقدار 0 یا 1 دارد
element U کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
colour U کوچکترین ناحیه در صفحه CRT که میتواند اطلاعات رنگی را نمایش دهد
colours U کوچکترین ناحیه در صفحه CRT که میتواند اطلاعات رنگی را نمایش دهد
available U کوچکترین واحد یا نقط ه صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
element U کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
elements U کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
picture element U کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture U کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
pictured U کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
pictures U کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picturing U کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
pixel U کوچکترین واحد مجزا یا نقط ه از صفحه نمایش که رنگ و شدت نور آن قابل کنترل باشد
ascends U مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
ascended U مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
ascend U مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
atoms U کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atom U کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
morpheme U واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
best fit U 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
atoms U کوچکترین ذره ذره تجزیه ناپذیر
atom U کوچکترین ذره ذره تجزیه ناپذیر
commonalities U مشترک
subscriber's line U خط مشترک
common U مشترک
participants U مشترک
commonest U مشترک
commoners U مشترک
party line U خط مشترک
party lines U خط مشترک
conjoint U مشترک
joint U مشترک
sensed U حس مشترک
senses U حس مشترک
sense U حس مشترک
common user U مشترک
subscribers U مشترک
subscriber U مشترک
participant U مشترک
intercommon U حق مشترک
held in common U مشترک
commonality U مشترک
common progarm U برنامه مشترک
commonweal U مشترک المنافع
common fronties U مرز مشترک
synergy U عمل مشترک
common fate U سرنوشت مشترک
common language U زبان مشترک
common storage U حافظه مشترک
complex fraction U مخرج مشترک
tenancy in common U استیجار مشترک
telephone subscriber U مشترک تلفنی
subscriber's line U خط متعلق به مشترک
subscriber's cable U کابل مشترک
common wealth U مشترک المنافع
rachis U دیرک مشترک
trunk circuit U معبر مشترک
common wall U دیوار مشترک
subscriber's number U شماره مشترک
subscriber's station U مرکز مشترک
common gender U جنس مشترک
common trait U ویژگی مشترک
complex fraction U برخه مشترک
concerted action U عمل مشترک
joint demand U تقاضای مشترک
joint declaration U بیانیه مشترک
joint zone U منطقه مشترک
joint costs U هزینههای مشترک
joint committee U کمیسیون مشترک
joint command U یکان مشترک
joint command U فرماندهی مشترک
jointly owned property U مال مشترک
joint exercise U تمرین مشترک
joint exercise U مانور مشترک
joint stock U سرمایه مشترک
joint staff U ستاد مشترک
joint services U خدمات مشترک
joint resolution U تصمیم مشترک
joint products U محصولات مشترک
joint ownership U مالکیت مشترک
joint force U نیروی مشترک
coefficient U عامل مشترک
mutual debts U دیون مشترک
mutual interests U منافع مشترک
mutual responsibility U مسئوولیت مشترک
joint shares U سهام مشترک
my and his father U پدر مشترک من و او
party parpet U جانپناه مشترک
line termination circuit U اتصال مشترک
halvers U نیمه مشترک
coefficients U عامل مشترک
joint adventure U تجارت مشترک
joint account U حساب مشترک
interrelation U مناسبات مشترک
intercommunion U اقدام مشترک
intercommunion U ارتباط مشترک
insurance certificate U بیمه مشترک
local subscriber U مشترک داخلی
joint supply U عرضه مشترک
co-author U نویسندهی مشترک
common fraction U مخرج مشترک
common denominators U مخرج مشترک
common denominator U مخرج مشترک
condominiums U تسلط مشترک
condominiums U حاکمیت مشترک
condominiums U مالکیت مشترک
condominiums U حکومت مشترک
party wall U دیوار مشترک
interface U سطح مشترک
interface U وجه مشترک
middling U جمله مشترک
meant U میان مشترک
party walls U دیوار مشترک
condominium U تسلط مشترک
condominium U حاکمیت مشترک
condominium U مالکیت مشترک
commoners U مشترک اشتراکی
cooperation U همکاری مشترک
factors U عامل مشترک
factor U عامل مشترک
cooperative work U همکاری مشترک
common U مشترک اشتراکی
joint U مشترک الحاقی
joint U ستاد مشترک
collaboration U همکاری مشترک
co-operation U همکاری مشترک
condominium U حکومت مشترک
co-operation U کار مشترک
Common Market U بازار مشترک
collaboration U کار مشترک
cooperation U کار مشترک
cooperative work U کار مشترک
commonest U مشترک اشتراکی
interfaces U وجه مشترک
co-authors U نویسندهی مشترک
caveat subscriptor U اخطار به مشترک
intersection U فصل مشترک
common factor U عامل مشترک
joint costs U هزینه مشترک
bottom layer U لایه مشترک
cenotrope U گرایش مشترک
coenotrope U گرایش مشترک
co insurance U بیمه مشترک
coinsurance U بیمه مشترک
EEC U بازار مشترک
combined publications U نشریات مشترک
common area U ناحیه مشترک
subscriber line U خط مشترک [مخابرات]
commonwealths U مشترک المنافع
party line U مرز مشترک
party lines U مرز مشترک
collective U مشترک عمومی
intersections U فصل مشترک
commonwealth U مشترک المنافع
interfaces U سطح مشترک
joint task force U گروه رزمی مشترک
co-star U نقش مشترک داشتن
co-stars U نقش مشترک داشتن
joint tenancy U اجاره داری مشترک
party parpet U دست انداز مشترک
osculate U صفات مشترک داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com