Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
let us make a p for home
U
کوشش کنیم زودبخانه برسیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer.
U
کانالتان را فردا
[به این برنامه]
تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
I'm sure we can come to some arrangement.
U
من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
search
U
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
searchingly
U
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
searched
U
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
searches
U
بررسی میشود تا به عنصر مورد نظر برسیم
She declined several restaurants before we could agree on one.
U
او
[زن]
چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
We have problems of our own.
U
ما مشکلات خودمان را داریم.
[وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
let us be brief
U
کوتاه کنیم
let us be brief
U
مختصر کنیم
let us say
U
فرض کنیم
briefly speaking
U
مختصر کنیم
let us play
U
بازی کنیم
We move out on the 1st.
U
ما یکم بارکشی می کنیم.
let ab be equal to cd
U
فرض کنیم ab با cd برابرباشد
Let us suppose ...
U
حالا فرض کنیم که ...
peach and straddle
U
بالا می کشیم وخرابش می کنیم
We'd like to pay separately.
ما میخواهیم جداگانه پرداخت کنیم.
We live in the Machine Age .
U
ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
I want to swim ,are you on ?
U
اهلش هستی شنا کنیم ؟
We are living in the age of mass communication.
U
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
We should not indulge in personalities.
U
نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
Let's drop the subject.
U
از این موضوع صرف نظر کنیم .
i had best to leaveit
U
بهترین کاران است که ان راول کنیم
Lets talk man to man .
U
بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
Could you put us up for the night ?
U
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
it can be altered at pleasure
U
هر وقت بخواهیم میتوانیم انرااصلاح کنیم
We've given notice that we're moving out of the apartment.
U
ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
We should be leaving now.
U
باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
We finally succeed in making a radio contact.
U
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
Lets suppose the news is true .
U
حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
A rapid response would be appreciated.
U
از پاسخ فوری قدردانی می کنیم.
[اصطلاح رسمی]
It's time to prepare the meal.
U
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
starting with the issue of July 1
U
هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
We must inquire into this matter.
U
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
Supposing it rains , what shall you do ?
U
فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
We ought to (should)examineit in all itsaspects.
U
باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
We all think he is very nice.
U
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
We do not usually go places that cost a lot of money.
U
ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
Well, now everyone's here, we can begin.
U
خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
He's always moaning that we use too much electricity.
U
او
[مرد]
همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
we underwrite the company
U
ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
Let's play for keeps.
U
بیا جدی بازی کنیم.
[روی پول یا هر چیزی بها دار]
stru gglingly
U
با کوشش
strugglingly
U
با کوشش
agonism
U
کوشش
effortlessly
U
بی کوشش
muss
U
کوشش
effortless
U
بی کوشش
conatus
U
کوشش
endeavor
U
کوشش
endevour
U
کوشش
trial
U
کوشش
fist
U
کوشش
fists
U
کوشش
assay
U
کوشش
assays
U
کوشش
efforts
U
کوشش
trials
U
کوشش
scramble
U
کوشش
scrambled
U
کوشش
scrambles
U
کوشش
scrambling
U
کوشش
attempt
U
کوشش
worked
U
کوشش
work
U
کوشش
attempted
U
کوشش
effort
U
کوشش
attempts
U
کوشش
attempting
U
کوشش
stretches
U
کوشش
stretched
U
کوشش
stretch
U
کوشش
diligency
U
کوشش پیوسته
to bend effort
U
کوشش کردن
to exert oneself
U
کوشش کردن
to make an effort
U
کوشش کردن
trial and error
U
کوشش و خطا
catch trial
U
کوشش مچ گیری
tries
U
ازمون کوشش
tries
U
کوشش کردن
slogs
U
کوشش سخت
slogging
U
کوشش سخت
slogged
U
کوشش سخت
slog
U
کوشش سخت
striving
U
کوشش کردن
strives
U
کوشش کردن
striven
U
کوشش کردن
strived
U
کوشش کردن
strive
U
کوشش کردن
lostlabour
U
کوشش بیهوده
labor
U
کوشش کردن
flash in the pan
U
کوشش بیهوده
dead pull
U
کوشش بیهوده
dead lift
U
کوشش بیهوده
an abortive attempt
U
کوشش بیهوده
bend
U
کوشش کردن
all out
U
بامنتهای کوشش
try
U
ازمون کوشش
inapplocation
U
دریغ از کوشش
industriousness
U
سعی و کوشش
ineffectual struggle
U
کوشش بیهوده
labor
U
زحمت کوشش
bustles
U
تقلا کوشش
bustled
U
تقلا کوشش
bustle
U
تقلا کوشش
labored
U
زحمت کوشش
diligence
U
کوشش پیوسته
tugs
U
کشش کوشش
tugging
U
کشش کوشش
tugged
U
کشش کوشش
tug
U
کشش کوشش
assays
U
کوشش کردن
strenuosity
U
کوشش بلیغ
assay
U
کوشش کردن
spasmodic efforts
U
کوشش متناوب
labored
U
کوشش کردن
attempting
U
کوشش کردن
try
U
کوشش کردن
attempted
U
کوشش کردن
attempt
U
کوشش کردن
labour
U
کوشش کردن
labour
U
زحمت کوشش
labors
U
زحمت کوشش
steadily
U
باسعی و کوشش
labors
U
کوشش کردن
attempts
U
کوشش کردن
strains
U
کوشش درد سخت
strains
U
کوشش زیاد کردن
when it came to a push
U
چون هنگام کوشش
strain
U
کوشش زیاد کردن
agonistic
U
پهلوانی کوشش امیز
pegs
U
کوشش کردن درجه
peg
U
کوشش کردن درجه
utmost
U
منتهای کوشش حداکثر
strain
U
کوشش درد سخت
fizzle
U
کوشش مذبوحانه شکست
to break butterfly on wheel
U
کوشش بیهوده کردن
painstacking
U
زحمت سعی و کوشش
vicarious trial and error
U
کوشش و خطای نمادی
unsought
U
کوشش نشده ناخواسته
to run one's head aginst a w
U
کوشش بیفایده کردن
tugger
U
کسیکه کوشش وتقلامیکند
try and came
U
کوشش کنید که بیائید
to pull at a pipe
U
با کوشش اب از لولهای کشیدن
to milk the ram
U
کوشش بیهوده کردن
to f. a dead horse
U
کوشش بی فایده کردن
to endeavor after anything
در پی چیزی کوشش کردن
the utmost limits
U
دورترین منتهای کوشش
hands down
U
بدون کوشش بسهولت
to beat the air
U
کوشش بیهوده کردن
henpeck
U
کوشش درمداخلات جزئی
conation
U
کوشش بدون هدف معین
to exhaust one's efforts
U
منتهای کوشش را بعمل اوردن
to guess at a riddle
U
کوشش درحل معمایی کردن
to plough the sand
U
کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
to strain every nerve
U
منتهای کوشش را بعمل اوردن
crawling
U
کوشش بازیگر در بردن توپ
work in
U
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
to stain every nervers
U
منتهای کوشش خود را کردن
he did his utmost
U
نهایت کوشش را بعمل اوردن
to plough sands
U
کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
i did my best
U
منتهای کوشش خود را کردم
to lavisheffort
U
زیاد تلاش یا کوشش کردن
trial and error learning
U
یادگیری از راه کوشش و خطا
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to have a run for one's money
U
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to slog one's guts out
<idiom>
U
با کوشش سخت کار کردن
[اصطلاح]
to affect something
[cultivate for effect]
U
کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
to cultivate good manners
U
کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
i did my very best
U
منتهای کوشش خود را بعمل اوردم
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to relax one's grasp
U
در کوشش خود سست شدن شل دادن
fence off
U
کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
to strain
U
کوشش سخت کردن
[برای رسیدن به هدف]
spurting
U
کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurt
U
کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurted
U
کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
spurts
U
کوشش ناگهانی وکوتاه جنبش تند وناگهانی
one's light s
U
نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
puncher
U
مشتزنی که بیشتر کوشش درزدن ضربه دارد تا سرعت ومهارت
unearned icremrnt
U
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
to catch at something
U
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
quick kick
U
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
unearned increment
U
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
wellŠsuppose it is so
U
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
means ends analysis
U
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
futilitarian
U
کسی که معتقد است کوشش بشر بی فایده وبی نتیجه است
i attmpted to sing
U
کوشش کردم که بخوانم خواستم بخوانم
struggle
U
تقلا کردن کوشش کردن
make a push
U
کوشش کردن عجله کردن
struggled
U
تقلا کردن کوشش کردن
struggling
U
تقلا کردن کوشش کردن
struggles
U
تقلا کردن کوشش کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com