Perdic | کوتاه آمدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	To back down . U	کوتاه آمدن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	get off <idiom> U	پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
	The climate of Europe desnt suit me. U	حال آمدن ( بهوش آمدن )
	blast U	منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
	blasts U	منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
	short lunge U	نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
	shorthorn U	جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
	pantywaist U	شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
	short quard U	سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
	lapse U	به سر آمدن
	To be overpowered. U	از پا در آمدن
	To stretch . to be elastic . U	کش آمدن
	to get back on one's feet U	به حال آمدن
	show-off <idiom> U	قپی آمدن
	to be valid U	به شمار آمدن
	To be on (come to )the booil. U	جوش آمدن
	to shoot one's mouth off <idiom> U	لاف آمدن
	To overpower. To overcome . To vanquish. To win. U	غالب آمدن
	to come to a boil U	به جوش آمدن
	to proceed U	پیش آمدن
	up <adv.> U	به بالا [آمدن]
	to water [of eyes] U	اشک آمدن
	To come into existence . U	بوجود آمدن
	to turn out badly U	بد از آب در آمدن [داستانی]
	to go wrong U	بد از آب در آمدن [داستانی]
	come on strong <idiom> U	فائق آمدن
	to unfold U	از آب در آمدن [اصطلاح مجازی]
	to look well U	تندرست به نظر آمدن
	To get the better of someone . To defeat someone . U	بر کسی غالب آمدن
	born with a silver spoon in one's mouth <idiom> U	باثروت به دنیا آمدن
	bite the bullet <idiom> U	فائق آمدن بر مشکلات
	To lodge a complaint . U	درمقام شکایت بر آمدن
	call for someone <idiom> U	آمدن وبردن کسی
	stop out U	دیر به خانه آمدن [شب]
	To stop being intransigent. U	از خر شیطان پایین آمدن
	To be punctual . To be on time . U	سر وقت آمدن ( بودن )
	To stop being adamant (unyielding). U	از خر شیطان پائین آمدن
	precedes U	پیش از چیزی آمدن
	resurface U	دوباره به سطح آمدن
	to near something U	نزدیک آمدن به چیزی
	belly flops U	با شکم فرود آمدن
	belly flop U	با شکم فرود آمدن
	to rain cats and dogs	سنگ ازآسمان آمدن
	to approach something U	نزدیک آمدن به چیزی
	precede U	پیش از چیزی آمدن
	With the onset of summer. U	.با آمدن (فرارسیدن )تابستان
	to come round [around] <idiom> U	به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
	resurfaced U	دوباره به سطح آمدن
	to come to oneself <idiom> U	به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
	sweep off one's feet <idiom> U	بر احساسات فائق آمدن
	run over <idiom> U	فائق آمدن برچیزی
	to become conscious U	به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
	to come dressed in your wedding finery U	با لباس عروسی آمدن
	get over something <idiom> U	فائق آمدن برمشکلات
	resurfaces U	دوباره به سطح آمدن
	to come to <idiom> U	به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
	to come straight to the point <idiom> U	مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
	to hatch out [egg] U	بیرون آمدن جوجه [از تخم]
	dime a dozen <idiom> U	آسان بدست آمدن ،عادی
	to be into somebody [something] <idiom> U	از کسی [چیزی] خوششان آمدن
	to come round [British E] U	[دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
	to go up to somebody [something] U	نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
	to dislike somebody [something] U	بدش آمدن از کسی [چیزی]
	to regain consciousness U	[دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
	to recover consciousness U	[دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
	to come around [American E] U	[دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
	To come out of oness shell. U	از جلد ( لاک ) خود در آمدن
	To switch on the old charm. To act coquettishly . To be coy	قر و غمزه آمدن [دلربائی کردن]
	to keep ones he above water O	از زیر بدهی بیرون آمدن
	To be born with a silver spoon in ones mouth . U	درناز ونعمت بدنیا آمدن
	to go towards [British E] / toward [American E] somebody U	نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
	to approach somebody [something] U	نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
	To make eyes. U	چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
	waltz off with <idiom> U	فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
	Out of frying pan into the fire. <proverb> U	از ماهیتابه در آمدن وبه آتش در افتادن .
	to look at U	نگاه کردن به [نگریستن به] [به نظر آمدن]
	To climb down. U	پایین آمدن ( از کوه ،نردبان وغیره )
	To have design on someone . To malign someone . U	برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
	To dismount from a horse(bicycle). U	از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
	de minimis exception U	به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
	His coming here was quite accidental. U	آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
	to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> U	واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
	to look [feel] like a million dollars U	بسیار زیبا [به نظر آمدن] بودن [اصطلاح روزمره]
	tide (someone) over <idiom> U	کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
	hurdle step U	جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
	To alight from a bus(tarin,car). U	پایین آمدن (پیاده شدن از اتوبوس .قطار و اتو مبیل )
	linter U	ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
	of short duration U	کوتاه
	short <adj.> U	کوتاه
	pigmy U	کوتاه
	succinct <adj.> U	کوتاه
	liliputian U	قد کوتاه
	short U	کوتاه
	shortest U	کوتاه
	miniatures U	کوتاه
	curtal U	کوتاه
	bas relif U	کوتاه
	synoptic U	کوتاه
	miniature U	کوتاه
	shorter U	کوتاه
	down U	کوتاه
	puny U	قد کوتاه
	low U	کوتاه
	curt <adj.> U	کوتاه
	stockiest U	کوتاه
	little U	کوتاه
	dwarfish U	کوتاه
	scut U	دم کوتاه
	succinct U	کوتاه
	pygmy U	کوتاه
	stocky U	کوتاه
	pigmies U	کوتاه
	pigmies U	قد کوتاه
	pygmies U	قد کوتاه
	pygmy U	قد کوتاه
	pygmies U	کوتاه
	stockier U	کوتاه
	pigmy U	قد کوتاه
	fleeting <adj.> U	کوتاه
	concise U	کوتاه
	stunting U	کوتاه
	stunt U	کوتاه
	dumpy U	کوتاه
	concise <adj.> U	کوتاه
	stunts U	کوتاه
	warp tension U	کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
	chiton U	قبای کوتاه
	abridge U	کوتاه کردن
	chitchat U	صحبت کوتاه
	term paper U	رساله کوتاه
	breeks U	شلوار کوتاه
	coatee U	دامن کوتاه
	an incomprehensive report U	گزارش کوتاه
	shuffle U	گام کوتاه
	in the short run U	در کوتاه مدت
	novelettes U	داستان کوتاه
	novelette U	داستان کوتاه
	by pass U	اتصال کوتاه
	short story	داستان کوتاه
	unabridged U	کوتاه نشده
	short stories U	داستان کوتاه
	apophthegm U	گفتار لب و کوتاه
	shuffling U	گام کوتاه
	basso relief U	برجسته کوتاه
	bunny hop U	پرش کوتاه
	shuffles U	گام کوتاه
	chip shot U	ضربه کوتاه
	shuffled U	گام کوتاه
	brachydactyly U	کوتاه انگشتی
	britches U	شلوار کوتاه
	tutus U	دامن کوتاه
	short drop U	دراپ کوتاه
	mini-skirts U	دامن کوتاه
	short period U	دوره کوتاه
	short precision U	دقت کوتاه
	short return U	برگشت کوتاه
	mini-skirt U	دامن کوتاه
	short run U	کوتاه مدت
	short run U	مدت کوتاه
	knurly U	کوتاه قد کوتوله
	short-list U	فهرست کوتاه
	short circuit U	اتصال کوتاه
	tutu U	دامن کوتاه
	short-lists U	فهرست کوتاه
	short-listing U	فهرست کوتاه
	short blast U	بوق کوتاه
	short blast U	سوت کوتاه
	short brittle U	شکننده- کوتاه
	short burst U	رگبار کوتاه
	short-listed U	فهرست کوتاه
	short service line U	خط سرویس کوتاه
	short shunt U	شنت کوتاه
	undersize U	اندازه کوتاه
	spontoon U	نیزه کوتاه
	tunicle U	لباس کوتاه
	steep taper U	مخروط کوتاه
	stichomythia U	مکالمات کوتاه
	strop U	طناب کوتاه
	truncation U	کوتاه سازی
	to look in U	کوتاه کردن
	vamp U	جوراب کوتاه
	shortwave U	موج کوتاه
	shortening in U	کوتاه کردن
	wool of short staple U	پشم نخ کوتاه
	short term U	کوتاه مدت
	short term U	دوره کوتاه
	short test bar U	میله کوتاه
	short time U	کوتاه مدت
	whiffet U	سوت یا پف کوتاه
	to cut short U	کوتاه کردن
	scutter U	دو باگامهای کوتاه
	conte U	داستان کوتاه
	gnomical U	کوتاه لب نویس
	half pint U	کوتاه تر از مقدارمتوسط
	half timber U	الوار کوتاه
	hare sighted U	کوتاه بین
	hide bound U	کوتاه فکر
	idyl U	چکامه کوتاه
	fubsy U	کوتاه وکلفت
	escopette U	قرابینه کوتاه
	escopet U	قرابینه کوتاه