Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
carve
U
کنده کاری کردن
carved
U
کنده کاری کردن
carves
U
کنده کاری کردن
carvings
U
کنده کاری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
engrave
U
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved
U
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves
U
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
Other Matches
ingraving
U
کنده کاری
glyptics
U
کنده کاری
graving
U
کنده کاری
chalcographer
U
کنده کاری روی مس
chalcogrophy
U
کنده کاری روی مس
cutting chisel
U
اسکنه کنده کاری
intagliated
U
کنده کاری شده
sidero graphy
U
کنده کاری روی پولاد
ivory carving
U
کنده کاری روی عاج
zincograph
U
روی کنده کاری شده
ivory carving
U
کنده کاری روی عاج
router
U
ابزار کنده کاری لیسه نجاری
glyptics
U
کنده کاری در روی سنگهای گران بها
lithoglyptics
U
کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
angle-leaf
U
[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
record blocking
U
کنده یی کردن مدارک
to stub a piece
U
از کنده یاریشه پاک کردن
sawlog
U
کنده درخت مناسب اره کردن
straight from the shoulder
<idiom>
U
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy)
U
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade
U
کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
To do something slapdash.
U
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
whitewash
U
سفید کاری کردن ماست مالی کردن
bumbled
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
reforests
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
habitual way of doing anything
U
کردن کاری
stucco
U
گچ کاری کردن
reconditioned
U
نو کاری کردن
reconditions
U
نو کاری کردن
recondition
U
نو کاری کردن
garden
U
درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardens
U
درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforce
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
gardened
U
درخت کاری کردن باغبانی کردن
primes
U
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primed
U
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
prime
U
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforcing
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
messes
U
:شلوغ کاری کردن الوده کردن
mess
U
:شلوغ کاری کردن الوده کردن
manipulation
U
دست کاری کردن
stunts
U
شیرین کاری کردن
stick with
<idiom>
U
دنبال کردن کاری
stunting
U
شیرین کاری کردن
stunt
U
شیرین کاری کردن
spackle
U
بتونه کاری کردن
plaster
U
گچ کاری کردن اندود
refashion
U
دست کاری کردن
splay
U
منبت کاری کردن
splayed
U
منبت کاری کردن
splaying
U
منبت کاری کردن
splays
U
منبت کاری کردن
rodeo
U
سوار کاری کردن
rodeos
U
سوار کاری کردن
adventurism
U
اقدام به کاری کردن
blackjack
U
مجبوربانجام کاری کردن
plasters
U
گچ کاری کردن اندود
shyster
U
دغل کاری کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution .
U
محکم کاری کردن
To perform a feat.
U
شیرین کاری کردن
enamel
U
مینا کاری کردن
to intervene in an affair
U
در کاری مداخله کردن
mind to do a thing
U
متمایل کردن به کاری
lubrication
U
روغن کاری کردن
hammer
U
چکش کاری کردن
hammered
U
چکش کاری کردن
hammers
U
چکش کاری کردن
to start out to do something
U
قصد کاری را کردن
to touch up
U
دست کاری کردن
inlays
U
خاتم کاری کردن
contract
U
مقاطعه کاری کردن
keen set for doing anything
U
مشتاق کردن کاری
granulate
U
چکش کاری کردن
keen set for doing anything
U
ارزومند کردن کاری
to brush over
U
دست کاری کردن
flourish
U
زینت کاری کردن
calker
U
بتونه کاری کردن
flourishes
U
زینت کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ).
U
از قصد کاری را کردن
purfle
U
منبت کاری کردن
go near to do something
U
تقریبا کاری را کردن
inlay
U
خاتم کاری کردن
the proper time to do a thing
U
برای کردن کاری
flourished
U
زینت کاری کردن
inlaying
U
خاتم کاری کردن
chunk
U
کنده
chunks
U
کنده
stubs
U
کنده
stub
U
کنده
stubbed
U
کنده
stubbing
U
کنده
logs
U
کنده
clogs
U
: کنده
block
U
کنده
blocked
U
کنده
blocks
U
کنده
log
U
کنده
timber
U
کنده
block aead
U
سر کنده
graven
U
کنده
chump
U
کنده
chumps
U
کنده
stock
U
کنده
stocked
U
کنده
bilboes
U
کنده
knockstone
U
کنده
bloc
U
کنده
blocs
U
کنده
pulled
U
کنده
dugout dewelling
U
کنده
clogged
U
: کنده
clog
U
: کنده
anvil stock
U
کنده
To come to blows with someone .
U
با کسی کتک کاری کردن
p in power to do something
U
عدم نیروبرای کردن کاری
to keep regular hours
U
هر کاری را درساعت معین کردن
the right way to do a thing
U
صحیح برای کردن کاری
to omit doing a thing
U
از کاری فروگذار یا غفلت کردن
prone to do something
آماده برای کردن کاری
walk out
U
کاری راناگهان ترک کردن
to take trouble to do anything
U
زحمت کردن کاری را بخوددادن
end up
<idiom>
U
پایان ،بلاخره کاری کردن
serviced
U
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
To do something in a pique .
U
از روی لج ولجبازی کاری را کردن
back to the drawing board
<idiom>
U
کاری را از اول شروع کردن
to have a finger in every pie
U
درهمه کاری دخالت کردن
to incite somebody to something
U
کسی را به کاری تحریک کردن
systematization
U
اسلوبی کردن همست کاری
to stop
[doing something]
U
توقف کردن
[از انجام کاری]
step in
U
مداخله بیجا در کاری کردن
to egg
[on]
U
تحریک
[به کاری ناعاقلانه]
کردن
jobs
U
ایوب مقاطعه کاری کردن
lift a finger (hand)
<idiom>
U
کاری بکن ،کمک کردن
bossed
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
give someone a hand
<idiom>
U
با کاری به کسی کمک کردن
service
U
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
to persuade somebody of something
U
کسی را متقاعد به کاری کردن
limes
U
با اهک کاری سفید کردن
lime
U
با اهک کاری سفید کردن
on your own
U
خودم تنهایی
[کاری را کردن]
job
U
ایوب مقاطعه کاری کردن
to run the show
U
در کاری اختیار داری کردن
boss
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
leg pickup
U
کنده کشی
building blocks
U
بنا کنده
control block
U
کنده کنترل
leg lift and side roll
U
کنده سرانبون
building blocks
U
کنده ساخت
stumpy
U
پر از کنده درخت
logrolling
U
کنده غلتانی
plummer block
U
کنده محور
inside sarma
U
انواع کنده رو
in plain english
U
پوست کنده
in intaglio
U
بشکل کنده
wooden anvil stock
U
کنده چوب
husked
U
پوست کنده
hulled
U
پوست کنده
plummer block
U
کنده شفت
engravers
U
کنده کار
engraver
U
کنده کار
building block
U
بنا کنده
building block
U
کنده ساخت
log
U
کنده چوب
dugouts
U
کنده شده
entry block
U
کنده مدخل
trunk
U
کنده درخت
trunks
U
کنده درخت
olympic lift
U
کنده یک چاک
grits
U
جوپوست کنده
stumping
U
کنده درخت
stumps
U
کنده درخت
picked
U
پوست کنده
carver
U
کنده کار
near leg pickup and turnover
U
نوعی کنده رو
near leg and craddle
U
کنده گوسفندانداز
peeled
U
پوست کنده
dugout
U
کنده شده
aboveboard
U
پوست کنده
block length
U
درازای کنده
block mark
U
نشان کنده
logs
U
کنده چوب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com