Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intermediate complex
U
کمپلکس واسطه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
complexes
U
کمپلکس
complex
U
کمپلکس
inert complex
U
کمپلکس بی اثر
planar complex
U
کمپلکس مسطح
labile complex
U
کمپلکس تغییرپذیر
sigma complex
U
کمپلکس سیگما
coordinated complex
U
کمپلکس کوئوردینانسی
sequestering agent
U
عامل کمپلکس دهنده
activated complex
U
کمپلکس فعال شده
complexing agent
U
عامل کمپلکس کننده
complexing agent
U
عامل کمپلکس دهنده
spin paired complex
U
کمپلکس اسپین زوج شده
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
agents
U
واسطه
agent
U
واسطه
jobber
U
واسطه
commissioners
U
واسطه
mediums
U
واسطه
intermedium
U
واسطه
intermediator
U
واسطه
mediator
U
واسطه
inductor
U
واسطه
instrumentality
U
واسطه
intermediate exchange
U
واسطه
by reason of
U
واسطه
commissioner
U
واسطه
intermediary
U
واسطه
intermediaries
U
واسطه
interagent
U
واسطه
mediators
U
واسطه
go between
U
واسطه
intermediate
U
واسطه
immediate
U
بی واسطه
brokering
U
واسطه
brokers
U
واسطه
brokered
U
واسطه
broker
U
واسطه
agency
U
واسطه
agencies
U
واسطه
middleman
U
واسطه
medium
U
واسطه
middlemen
U
واسطه
intermediate product
U
فراورده واسطه
intermediate compound
U
ترکیب واسطه
owing to the fact that
U
به واسطه اینکه
intermediate contact
U
کنتاکت واسطه
relay station
U
ایستگاه واسطه
insurance broker
U
واسطه بیمه
shipbroker
U
واسطه حمل
intermediate reaction
U
واکنش واسطه
inermediate frequency
U
بسامد واسطه
intermediate grid
U
شبکه واسطه
inductor
U
واسطه القاء
immediateness
U
عدم واسطه
direct
<adj.>
U
بدون واسطه
intermediate coupling
U
پیوست واسطه
jobber
U
بازرگان واسطه
rug dealer
U
واسطه فرش
intermediate product
U
محصول واسطه
intermediate objective
U
هدف واسطه
intermediate transmitter
U
فرستنده واسطه
panderer
U
واسطه کار بد
onthat account
U
بان واسطه
mediation
U
واسطه گری
mean proportional
U
واسطه هندسی
transition element
U
عنصر واسطه
post transition metals
U
فلزات پس واسطه
real estate broker
U
واسطه املاک
tumble gear
U
چرخ واسطه
tumbler lever
U
اهرم واسطه
intermediate layer
U
قشر واسطه
intermediate goods
U
کالاهای واسطه
intermediate field
U
میدان واسطه
chapman
U
واسطه سیار
panders
U
واسطه کار بد
customs agent
U
واسطه گمرک
agent
U
واسطه عامل
pandered
U
واسطه کار بد
commodity broker
U
واسطه کالا
agents
U
واسطه عامل
bill broker
U
واسطه تنزیل
shell
U
برنامه واسطه
shelling
U
برنامه واسطه
shells
U
برنامه واسطه
authorised clerk
U
واسطه مجاز
immediately
U
بدون واسطه
jobbing
U
واسطه بازرگانی
pandering
U
واسطه کار بد
mediums
U
واسطه دلال
mediums
U
میانجی واسطه
medium
U
واسطه دلال
financial intermediary
U
واسطه مالی
medium
U
میانجی واسطه
pander
U
واسطه کار بد
media
U
رسانه ها واسطه ها
media
U
واسطه ها وسیله ها
standard interface
U
واسطه استاندارد
brokers
U
واسطه معاملات بازرگانی
brokering
U
واسطه معاملات بازرگانی
intermediate contour
U
میزان منحنی واسطه
mediately
U
یا واسطه بطور ناراسته
customs broker
U
واسطه امور گمرکی
jobbing
U
عمل واسطه گری
forwarding agent
U
واسطه حمل و نقل
financial intermediary
U
موسسه مالی واسطه
indirect support
U
تکیه گاه بی واسطه
immediacy
U
مستقیم و بی واسطه بودن
direct support
U
تکیه گاه بی واسطه
inner transition elements
U
عناصر واسطه داخلی
psychic
U
واسطه پدیده روحی
interceder
U
شفاعت کننده واسطه
virgin medium
U
واسطه دست نخورده
customs agent
U
واسطه کارهای گمرکی
tumble gear
U
چرخ دنده واسطه
broker
U
واسطه معاملات بازرگانی
intermediate frequency amplifier
U
فزونساز بسامد واسطه
intermediate frequency transformer
U
مبدل بسامد واسطه
transition series
U
گروه عناصر واسطه
brokered
U
واسطه معاملات بازرگانی
lead
U
سیم واسطه زاویه پیشگیری
relay
U
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relayed
U
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
leads
U
سیم واسطه زاویه پیشگیری
relays
U
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
freight forwarder
U
واسطه حمل و نقل کالا
To meciate . To intervene .
U
پا درمیانی کردن ( واسطه یا میانجی شدن )
diastase
U
دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
elapsation
U
ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
fix someone up with someone
<idiom>
U
واسطه برای قرار ملاقات دونفر
mediatrix
U
زنی که واسطه بین خدا وخلق باشد
way station
U
ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
leachate
U
مایعی که بوسله شستشو ازخاک یا واسطه دیگری بگذرد
confirming house
U
موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
forbidden fruit
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
intermediate area
U
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
wraparound
U
توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
relateral tell
U
مبادله پیام بین دو ایستگاه بااستفاده از ایستگاه واسطه
auto cat
U
هواپیمای رله کننده هواپیمای واسطه مخابراتی
to join in
[on]
a conversation
U
واسطه شدن
[میانجی شدن]
در مذاکره ای
bear
U
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears
U
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
picker
U
دلال و واسطه فرش
[بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
cladding
U
واسطه شفافی که هسته یک فیبر نوری را احاطه میکند دومین لایه واحد فیبر نوری
relay post
U
پست رابط پست واسطه
organum
U
واسطه فکر راهنمای فکر
cut out
U
وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
separation zone
U
منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
option dealer
U
واسطه معاملات اختیاری دلال معاملات اختیاری
auxiliary contours
U
خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com