Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
jussive
U
کلمهء امری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
euphemism
U
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemisms
U
استعمال کلمهء نیکو و مطلوبی برای موضوع یا کلمهء نامطلوبی
euphemize
U
استعمال کلمهء نیکو بجای کلمهء زشت
antonyms
U
کلمهء متضاد
antonym
U
کلمهء متضاد
apposition
U
کلمهء وصفی
aden
U
کلمهء پیشوندی است که به معنی
adeno
U
کلمهء پیشوندی است که به معنی
adeni
U
کلمهء پیشوندی است که به معنی
adren
U
کلمهء پیشوندی است به معنی
adreno
U
کلمهء پیشوندی است به معنی
adverts
U
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
advert
U
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
acantho
U
کلمهء پیشوندی بمعنی خار وخادار میباشد
acaro
U
کلمهء پیشوندی است مشتق ازacarus به معنی
alliterate
U
چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
achromat
U
کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
achromato
U
کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
imperative
U
امری
fiat
U
امری
fiats
U
امری
imperatives
U
امری
magistral
U
امری
imperative statement
U
حکم امری
jussive
U
حالت امری
factually
U
حقیقت امری
factual
U
حقیقت امری
prolepsis
U
تقدیم یا تقدم امری
committed
U
متعهدبانجام امری نمودن
commits
U
متعهدبانجام امری نمودن
committing
U
متعهدبانجام امری نمودن
whipping boy
U
وجه المصالحه امری
commit
U
متعهدبانجام امری نمودن
nonfeasance
U
قصور در انجام امری
hunching
U
فن احساس وقوع امری در اینده
prerequisite
U
شرط قبلی لازمه امری
postulancy
U
کاندید نامزد انجام امری
precognition
U
الهام قبل ازوقوع امری
sin of omission
U
گناه فروگذاری از انجام امری
that is a thing
U
این امری است علیحده
to evolve a fact
U
چگونگی امری را فاهر کردن
to make inquires into a matter
U
در امری تحقیقات بعمل اوردن
bring about
U
سبب وقوع امری شدن
betoken
U
دلالت کردن بر دال بر امری
prerequisites
U
شرط قبلی لازمه امری
hunch
U
فن احساس وقوع امری در اینده
hunched
U
فن احساس وقوع امری در اینده
hunches
U
فن احساس وقوع امری در اینده
to engage yourself to do something
U
خود را به انجام امری متعهد نمودن
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
to commit yourself to do something
U
خود را به انجام امری متعهد نمودن
hindsight
U
درک یا فهم امری که واقع شده
to regard something as a matter of course
U
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
to thrash out the truth
U
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
pool
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
pools
U
عده کارمند اماده برای انجام امری
boggle
U
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
mutualize
U
بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
acatalectic
U
قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
remainder
U
حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
adversative
U
حرف نقض کلمهء نقض
feasability study
U
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
presentiments
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
verifying
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
reversion
U
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
warp tension
U
کشش نخ های تار
[میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com