Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
black cap
U
کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
run duration
U
خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
auto da fe
U
اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
dynamically
U
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
dynamic
U
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
execution
U
خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
dynamically
U
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
dynamic
U
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن
gremial
U
پارچهای که اسقف هنگام اجرای برخی ایین هاروی دامن میاندازد
leader's rule
U
روش تعیین مسافت امن هنگام اجرای تیر بالای سربوسیله تیربار
batches
U
فایل ذخیره شده روی دیسک که شامل دستورات سیستم است . در هنگام اجرای فایل دستهای
batch
U
فایل ذخیره شده روی دیسک که شامل دستورات سیستم است . در هنگام اجرای فایل دستهای
capital punishment
U
کیفر اعدام مجازات اعدام
velour
U
نمد کلاهی
lantern-light
U
نورگیر کلاهی
lantern light
U
نورگیر کلاهی
velours
U
نمد کلاهی
bearskin
U
کلاهی از پوست خرس
bearskins
U
کلاهی از پوست خرس
velour
U
مخمل کلاهی پارچه مخملی
velours
U
مخمل کلاهی پارچه مخملی
chaining
U
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time
U
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
panama hat
U
کلاهی است ازبرگهای بوریایکجورنخل درامریکای جنوبی میبافند
panama hats
U
کلاهی است ازبرگهای بوریایکجورنخل درامریکای جنوبی میبافند
Sound Recorder
U
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
pipelines
U
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline
U
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
weather board
U
تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
lardoon
U
تکه چربی که لای گوشت گذارند
lardon
U
تکه چربی که لای گوشت گذارند
feasibility study
U
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
application of fire
U
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
beanie
U
یکنوع عرقچین کوچک که محصلین برسر می گذارند
contiguous
U
خانههای گرافیکی یا حروفی که بر همدیگر اثر می گذارند
an impossible hat
U
کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
possession money
U
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
true bill
U
اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
petasus
U
یکجورکلاه کوتاه ولبه پهن که یونانیان برسرمی گذارند
grape shot
U
گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
biretta
U
یکجور کلاه چهارگوش که کشیشان کلیسای کاتولیک روم بر سر می گذارند
jardiniere
U
جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
respirators
U
اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند
respirator
U
اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند
yule log
U
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
sachet
U
بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
inverted commas
U
نام این دو نشان که در سوی عبارات نقل قول شده می گذارند
sachets
U
بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
bookend
U
تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
bookends
U
تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
execution
U
اعدام
gallows
U
اعدام
hanging
U
اعدام
time resolution
U
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
gas
U
اعدام با گاز
the penalty of death
U
کیفر اعدام
executed
U
اعدام کردن
gases
U
اعدام با گاز
gassed
U
اعدام با گاز
to die on the scaffold
U
اعدام شدن
death squads
U
جوخهی اعدام
death squad
U
جوخهی اعدام
to death penalty
U
اعدام مجازات
under pain of death
U
با کیفر اعدام
under sentence of death
U
محکوم به اعدام
execute
U
اعدام کردن
gallows
U
مستحق اعدام
gasses
U
اعدام با گاز
executioners
U
مامور اعدام
death warrants
U
حکم اعدام
death sentence
U
حکم اعدام
death sentences
U
حکم اعدام
administer
U
اعدام کردن
overhang
U
اعدام کردن
hangman
U
مامور اعدام
hangmen
U
مامور اعدام
overhangs
U
اعدام کردن
executioner
U
مامور اعدام
executed
[judicially killed]
<adj.>
<past-p.>
U
اعدام شده
death warrant
U
حکم اعدام
capital punishment
U
اعدام مجازات
convicted to death
U
محکوم به اعدام
executes
U
اعدام کردن
executing
U
اعدام کردن
extinction
U
اعدام انهدام
capital punishment
U
مجازات اعدام
death penalty
U
مجازات اعدام
death penalty
U
کیفر اعدام
dunnage
U
کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
gas chambers
U
محفظه اعدام با گاز
electric chair
U
اعدام بوسیله برق
gas chamber
U
محفظه اعدام با گاز
guillotined
U
با گیوتین اعدام کردن
capital offence or crime
U
گناه مستوجب اعدام
carrying out
[of a death sentence]
U
اجرا
[حکم اعدام]
guillotine
U
با گیوتین اعدام کردن
electric chair
U
صندلی اعدام الکتریکی
guillotining
U
با گیوتین اعدام کردن
hanging
U
محزون مستحق اعدام
guillotines
U
با گیوتین اعدام کردن
gallows bird
U
ادم مستحق اعدام
to execute somebody
U
اعدام کردن
[حقوق]
contrasts
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasted
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasting
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrast
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
administered
U
انجام دادن اعدام کردن
administering
U
انجام دادن اعدام کردن
administers
U
انجام دادن اعدام کردن
capital
U
گناه مستوجب اعدام سرمایه
hang man
U
مامور اعدام به وسیله دار
clipboards
U
قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم
clipboard
U
قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم
execution
U
بدار زدن اعدام اجرا کردن
black flag
U
پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
to execute somebody for something
U
کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن
performance standard
U
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
young saints Šold devils
U
جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
name part
U
بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
orphrey
U
سجاف زردوزی که بجامه روحانیون می گذارند زردوزی
to be broken on the wheel
U
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
post attack
U
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
flag
U
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags
U
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
termed
U
هنگام
term
U
هنگام
during
U
هنگام
gamut
U
هنگام
oestrum
U
هنگام
night tide
U
هنگام شب
night season
U
شب هنگام
nightfall
U
شب هنگام
terming
U
هنگام
at dark
U
هنگام شب
at night
U
شب هنگام
moment
U
هنگام
night season
U
هنگام شب
seasons
U
هنگام
moments
U
هنگام
seasoned
U
هنگام
season
U
هنگام
nighttide
U
شب هنگام
at the same moment
U
در آن هنگام
timed
U
هنگام
at nightfall
U
شب هنگام
time
U
هنگام
night-time
U
هنگام شب
times
U
هنگام
night time
U
هنگام شب
gallows
U
چوبه دار مجازات اعدام با دار
translate time
U
هنگام ترجمه
on occasion
U
هنگام لزوم
on seeing him
U
هنگام دیدن او
playtime
U
هنگام بازی
on arrival
U
هنگام ورود
in-
U
درفرف هنگام
hexachord
U
هنگام شش بردهای
in
U
درفرف هنگام
binding time
U
هنگام انقیاد
updates
U
به هنگام دراوردن
update
U
به هنگام دراوردن
updated
U
به هنگام دراوردن
meal time
U
هنگام غذاخوری
at one's leisure
U
هنگام فراغت
when entering
U
هنگام ورود
wintertime
U
هنگام زمستان
spring time
U
هنگام بهار
teatime
U
هنگام چای
compile time
U
هنگام همگردانی
here's to you
U
هنگام نوشیدن
hard times
U
هنگام تنگدستی
dusk
U
هنگام غروب
summertime
U
هنگام تابستان
execution time
U
هنگام اجرا
to die in harness
U
هنگام کار
daytime
U
هنگام روز
daytide
U
هنگام روز
inprocess
U
هنگام کار
in case of emergency
U
هنگام اضطرار
at noon
U
هنگام فهر
at mess
U
هنگام خوردن
Sound Blaster
U
و پس اجرای آن
runs
U
اجرای
run
U
اجرای
when it came to a push
U
چون هنگام کوشش
it puckered up in sewing
U
هنگام دوختن جمع شد
damage in transit
U
خسارت در هنگام ترانزیت
d. wish
U
خواهش هنگام مردن
dewfall
U
هنگام ریزش شبنم
landing weight
U
وزن با هنگام تخلیه
chevy
U
فریاد هنگام شکار
parthian glance
U
نگاه هنگام جدایی
to brush over
U
هنگام عبورپوز زدن
therewith
U
دران هنگام بدانوسیله
in the case of traffic jam
[congestion]
U
هنگام راهبندان سنگین
nights
U
شب هنگام برنامه شبانه
night
U
شب هنگام برنامه شبانه
red handed
U
هنگام ارتکاب جنایت
hard-bitten
U
سخت هنگام جنگ
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com