English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Mali U کشور مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
Burundi U کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession U تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism U اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
nonaligned U کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
country cover diagram U دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
financed U مالی
monetary U مالی
finances U مالی
financing U مالی
accounting classification U کد مالی
fiscal U مالی
finance U مالی
pecuniary U مالی
financial U مالی
finance markets U بازارهای مالی
financial intermediary U واسطه مالی
financial inventory U ذخایر مالی
funded U اعتبار مالی
financial management U مدیریت مالی
financial period U دوره مالی
financial ability U تمکن مالی
finance officer U افسر مالی
fund U اعتبار مالی
financial adviser U مشاور مالی
financial capital U سرمایه مالی
financial crisis U بحران مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial bill U لایحه مالی
financial assets U موجودی مالی
financial assets U دارائیهای مالی
financial e. U متخصص مالی
financial budget U بودجه مالی
financial expenses U هزینههای مالی
financial affairs U امور مالی
financial feasibility U امکان مالی
roughcast U گل مالی شده
financial centers U مراکز مالی
financial years U سال مالی
fiscal year U سال مالی
fiscal year U دوره مالی
fiscal years U سال مالی
fiscal years U دوره مالی
financial year U سال مالی
fiscal U سال مالی
finance house U موسسه مالی
felting U نمد مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
capital commitment U تعهدات مالی
slobbery U لجن مالی
anointment U پماد مالی
financially U از نظر مالی
financier U متخصص مالی
financiers U متخصص مالی
credits U اعتبار مالی
non pecuniary U غیر مالی
judgment debt U محکوم به مالی
inunction U روغن مالی
financial market U بازار مالی
in low water U در تنگی مالی
mart U بازار مالی
illinition U روغن مالی
padding U لگد مالی
snow job U ماست مالی
sparge U گل مالی کردن
credit U اعتبار مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
spiel U شیره مالی
self support U استقلال مالی
waxing U موم مالی
rough usage U دست مالی
subsidies U کمکهای مالی
crediting U اعتبار مالی
credited U اعتبار مالی
subsidization U کمک مالی
subsidy U کمک مالی
fiscal control U نظارت مالی
financial status U وضع مالی
financial secretary U مشاور مالی
financial relations U روابط مالی
financial position U وضعیت مالی
financial policy U سیاست مالی
unction U روغن مالی
chamberlain U نافر مالی
chamberlains U نافر مالی
embrocation U روغن مالی
fiscal control U کنترل مالی
embrocations U روغن مالی
financial circles U محافل مالی
sustentation U استعانت مالی
taction U دست مالی
subvention U کمک مالی
sustention U استعانت مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
fiscal policy U سیاست مالی
financial plan U برنامه مالی
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
aid package U بسته کمک مالی
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
mud bath U گل مالی تن برای درمان
anointment U روغن مالی تدهین
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
roughest U دست مالی کردن
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
corporate treasurer U مدیر امور مالی
tallow U پیه مالی کردن
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
to come into a property U مالی را صاحب شدن
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
means tests U سنجش استطاعت مالی
rough U دست مالی کردن
means test U سنجش استطاعت مالی
financial planning U برنامه ریزی مالی
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
anoint U روغن مالی کردن
anointing U روغن مالی کردن
anoints U روغن مالی کردن
embrocate U روغن مالی کردن
finance U قسمت مالی یا دارایی
spiel U شیره مالی کردن
finance company U شرکت تامین مالی
inuct U روغن مالی کردن
financial accounts حساب های مالی
financial investment U سرمایه گذاری مالی
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
financial statement U صورت وضعیت مالی
scrabble U دست مالی کردن
scrabbled U دست مالی کردن
scrabbles U دست مالی کردن
scrabbling U دست مالی کردن
functional finance U سیاست مالی اصولی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
financed U قسمت مالی یا دارایی
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
financial mission U هئیت مامورین مالی
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
current income U درامد یک سال مالی
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
felt U نمد مالی کردن
finances U قسمت مالی یا دارایی
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
financing U قسمت مالی یا دارایی
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
jigger U ماشین نم مالی جرثقیل ابی
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
waxer U کسیکه موم مالی میکند
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
groping U دست مالی کورمالی کردن
grope U دست مالی کورمالی کردن
groped U دست مالی کورمالی کردن
gropes U دست مالی کورمالی کردن
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
scrabbled U سرسری چیز نوشتن دست مالی
in the hole <idiom> U قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
deficit financing U تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabbles U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabble U سرسری چیز نوشتن دست مالی
bills U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financier U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
financiers U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
bill U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
current expenditure U هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
Our company has some pecuniary difficulties . U شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
To drive someone up the wall. U کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
procurator U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurators U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
consignee U کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
current budget U بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
industrial wealth U مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com