Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Underdeveloped ( backward) countries .
U
کشورهای عقب افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
developed countries
U
کشورهای توسعه یافته کشورهای پیشرفته
advanced countries
U
کشورهای پیشرفته کشورهای توسعه یافته
rio treaty
U
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
developing countries
U
کشورهای در حال رشد کشورهای در حال توسعه
behind the times
<idiom>
U
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
less developed contries
U
کشورهای کم رشد
overseas
U
کشورهای بیگانه
free world
U
کشورهای غیرکمونیست
industrial nations
U
کشورهای صنعتی
allied
U
کشورهای هم پیمان
uncomitted countries
U
کشورهای غیرمتعهد
poor countries
U
کشورهای فقیر
developed market economy countries
U
کشورهای مرفه
backward countries
U
کشورهای عقب مانده
capitalist countries
U
کشورهای سرمایه داری
retarded countries
U
کشورهای عقب مانده
the united states of america
U
ایالات یا کشورهای متحدامریکا
The English speaking-countries.
U
کشورهای انگلیسی زبان
development countries
U
کشورهای قابل توسعه
federalization
U
تشکیل کشورهای متحد
underdeveloped countries
U
کشورهای توسعه نیافته
allied headquarters
U
قرارگاه کشورهای هم پیمان
internationals
U
مربوط به کشورهای مختلف
developing countries
U
کشورهای در حال توسعه
third world countries
U
کشورهای جهان سوم
international
U
مربوط به کشورهای مختلف
commonwealth
U
کشورهای مشترک المنافع جمهور
federating
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
federated
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
federate
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
less developed countries
U
کشورهای کمتر توسعه یافته
orienting
U
کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
orients
U
کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
pan americanism
U
طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
overseas income
U
درامد از کشور یا کشورهای خارجی
orient
U
کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
third world economies
U
اقتصاد کشورهای جهان سوم
commonwealth games
U
جام کشورهای مشترک المنافع
reactions from abroad
U
واکنش مردم در کشورهای خارجی
organization of petroleum exporting cont
U
سازمان کشورهای صادرکننده نفت
commonwealths
U
کشورهای مشترک المنافع جمهور
federative
U
مبنی بر سازمان کشورهای متحد
OPEC
U
سازمان کشورهای صادرکننده نفت
OAS
U
مخفف سازمان کشورهای امریکایی
federates
U
تشکیل کشورهای متحد دادن
trade follows the flag
U
تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
country file
U
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
unicef (= united nations international
U
یع کودکان کشورهای توسعه نیافته است
developed market economy countries
U
کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
isolationist
U
طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
least developed countries
U
پائین ترین کشورهای در حال توسعه
oil rich countries
U
کشورهای ثروتمند تولید کننده نفت
seato forces
U
نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
pax britannica
U
اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
e r p
U
جهت کمک به توسعه اقتصادی کشورهای اروپا
satellite
U
ماهواره اقمار یک کشور یا کشورهای وابسته سیاسی و نظامی
first world
U
کشورهای کنونی سرمایه داری پیشرفته ازنظر اقتصادی
satellites
U
ماهواره اقمار یک کشور یا کشورهای وابسته سیاسی و نظامی
the big four
U
درکنفرانس صلح پاریس 9191به کشورهای فرانسه انگلستان
Comparison with other countries is extremely interesting.
U
مقایسه با کشورهای دیگر بی اندازه جالب توجه است.
dumping
U
فروش کالادر کشورهای دیگر با قیمتی پایین تر از قیمت داخلی
christian era
U
مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
rio treaty
U
پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
enclaves
U
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
enclave
U
ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence.
U
در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
nordic council
U
فنلاند و نروژ که هدف ان بسط همکاریهای کشورهای اسکاندیناوی درشئون مختلف است
unassuming
U
افتاده
elliptic
U
افتاده
crest fallen
U
افتاده
downfallen
U
افتاده
old fashioned
U
از مد افتاده
fallen
U
افتاده
footworn
U
از پا افتاده
archaic
<adj.>
U
از مد افتاده
modest
U
افتاده
mellow
U
جا افتاده
ripe
U
جا افتاده
mellowing
U
جا افتاده
whacked
<adj.>
U
از پا افتاده
whacked
U
از پا افتاده
mellows
U
جا افتاده
flagging
U
افتاده
riper
U
جا افتاده
old hat
U
از مد افتاده
ripest
U
جا افتاده
low
U
افتاده
out of date
U
از مد افتاده
mellowed
U
جا افتاده
the meshes of a sieve mesh
U
در هم افتاده
meek
U
افتاده
short winded
U
از نفس افتاده
out-of-date
<idiom>
U
از مد افتاده (دمد)
winded
U
از نفس افتاده
copybook
U
پیشپا افتاده
occurred
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
cyma recta
U
موجی افتاده
happened
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
decurrent
U
پایین افتاده
deferred credits
U
درامد پس افتاده
demimonde
U
عقب افتاده
dowm
U
از کار افتاده
jugate
U
روی هم افتاده
tatty
U
پیش پا افتاده
noneffective
U
از کار افتاده
not operationally ready
U
از کار افتاده
nutant
U
پایین افتاده
obvolute
U
رویهم افتاده
unassertive
U
افتاده حال
short of breath
U
از نفس افتاده
out of order
U
از کار افتاده
outland
U
دور افتاده
mity
U
کزم افتاده
long face
U
لب و لوچه افتاده
unregarded
U
ازقلم افتاده
old hat
U
پیش پا افتاده
slacks
U
جای افتاده یا شل
proleptic
U
پیش افتاده
hanging gale
U
اجاره پس افتاده
he fell prone
U
دمر افتاده
impassionate
U
بهوس افتاده
in register
U
روی هم افتاده
with fingers interlocked
U
با انگشتان در هم افتاده
protrudent
U
بیرون افتاده
delayed
U
به تاخیر افتاده
slackest
U
جای افتاده یا شل
obsolete
U
ازکار افتاده
outlying
U
دور افتاده
compromised
U
به خطر افتاده
compromised
U
در خطراکتشاف افتاده
retarded
U
عقب افتاده
lowly
U
صغیر افتاده
slack
U
جای افتاده یا شل
overlapping
U
روی هم افتاده گی
overlapping
U
رویهم افتاده
backs
U
بدهی پس افتاده
remotely
U
دور افتاده
delayed
U
عقب افتاده
deferred
U
عقب افتاده
banal
U
پیش پا افتاده
commonplace
U
پیش پا افتاده
meshed
U
درهم جا افتاده
seedy
U
از کار افتاده
lame duck
U
از کار افتاده
back
U
بدهی پس افتاده
lame ducks
U
از کار افتاده
lowliest
U
صغیر افتاده
lowlier
U
صغیر افتاده
installed
U
از کار افتاده
deadline
U
از کار افتاده
trite
U
پیش پا افتاده
recluse
U
دور افتاده
backrent
U
اجارهء پس افتاده
recluses
U
دور افتاده
prostrating
U
بخاک افتاده
back rent
U
اجاره پس افتاده
ordinary
U
پیش پا افتاده
prostrates
U
بخاک افتاده
arrear
U
بدهی پس افتاده
hors de combat
U
از کار افتاده
backwards
U
عقب افتاده
prostrate
U
بخاک افتاده
deadlines
U
از کار افتاده
outstandingly
U
عقب افتاده
outstanding
U
عقب افتاده
backward
U
عقب افتاده
prostrated
U
بخاک افتاده
logjam
U
کارهای عقب افتاده
Arrears of work . Back log of work .
U
کارهای عقب افتاده
out of gear
U
ازدنده بیرون افتاده
outpost
U
پاسگاه دور افتاده
outfield
U
مزرعه دور افتاده
well-worn
U
پیش پا افتاده معمولی
remote site
U
محل دور افتاده
quotidian
U
روزمره پیش پا افتاده
seared
U
خشکیده از کار افتاده
self-effacing
U
باحیا افتاده فروتن
serotine
U
عقب افتاده دیر رس
sears
U
خشکیده از کار افتاده
slothful
U
دیرپای عقب افتاده
stalled tank
U
تانک از کار افتاده
sear
U
خشکیده از کار افتاده
well worn
U
پیش پا افتاده معمولی
outposts
U
پاسگاه دور افتاده
The coin is at the bottom of the pond .
U
سکه افتاده کف حوض
evader
U
دور افتاده از یکان
to be out of luck
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
to have bad luck
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
pulled
U
شکسته شده افتاده
allopatric
U
جداگانه اتفاق افتاده
arrear
U
دین عقب افتاده
defeature
U
از شکل افتاده گی بیقوارگی
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
arrears
U
بدهیهای عقب افتاده
outback
U
جای دور افتاده
back pay
U
حقوق عقب افتاده
seedy
U
بتخم افتاده مندرس
leading current
U
شدت پیش افتاده
back rent
U
کرایه عقب افتاده
interjacent
U
میانی در میان افتاده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com