Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sister ship
U
کشتی خواهر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nepew
U
پسر خواهر برادر زاده یا خواهر زاده
topgallant
U
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
sororicide
U
خواهر کش
sister in law
U
خواهر زن
cissies
U
خواهر
sister
U
خواهر
sisten
U
خواهر
sissified
U
خواهر
sissy
U
خواهر
sisters
U
خواهر
sissies
U
خواهر
brother-in-law
U
شوهر خواهر
brothers-in-law
U
شوهر خواهر
foster sister
U
خواهر رضاعی
brother in law
U
شوهر خواهر
nephews
U
پسر خواهر
sib
U
برادر یا خواهر
nephew
U
پسر خواهر
sisterly
U
خواهر وار
step sister
U
خواهر ناتنی
sororicide
U
خواهر کشی
half-sister
U
خواهر ناتنی
halfsister
U
خواهر ناتنی
half sister
U
خواهر ناتنی
half-sisters
U
خواهر ناتنی
scuppering
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
U
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
U
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
U
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
grandnephew
U
نوه برادر یا خواهر
grandniece
U
نوه برادر یا خواهر
niece
U
دختر برادر یا خواهر
niece
U
دختربرادر یا خواهر و غیره
nieces
U
دختربرادر یا خواهر و غیره
sister in law
U
خواهر شوهر زن برادر
grand niece
U
نوه برادر یا خواهر
grand nephew
U
نوه برادر یا خواهر
nieces
U
دختر برادر یا خواهر
carry ship
U
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
U
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
lazar housek
U
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom
U
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
embarkation
U
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo
U
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
keel
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner
U
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline
U
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
bill of health
U
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
nephews
U
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
nephew
U
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
U
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer
U
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
My sister says she's looking forward to meeting you.
U
خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
quarterdecks
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
U
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy
U
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
U
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand
U
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
orthodromy
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
U
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
relatives
U
خواهر عمو وعمه خواه تنی باشند خواه ناتنی اطلاق میشود
nepotism
U
انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
prow
U
کشتی عرشه کشتی
prows
U
کشتی عرشه کشتی
keelage
U
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
brother in low
U
برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
brorher in law
U
برادر شوهر شوهر خواهر
light ship
U
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt
U
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skag
U
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skeg
U
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
carina
U
کشتی
aft
U
در پس کشتی
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight
U
کشتی مس
carinae
U
کشتی
decked
U
پل کشتی
catch
U
کشتی کج
foreship
U
سر کشتی
collier
U
کشتی
on board a ship
U
در کشتی
ship
کشتی
ships
U
کشتی
on shipboard
U
در کشتی
on the sea
U
در کشتی
flattest
U
پل کشتی
flat
U
پل کشتی
sail ho!
U
کشتی !کشتی !
ship haven
U
یک کش کشتی
puppis
U
کشتی دم
ark
U
کشتی
argo
U
کشتی
on the water
U
در کشتی
deck
U
پل کشتی
hulk
U
کشتی
wrestling
U
کشتی
boarded
U
کشتی
board
U
کشتی
hulks
U
کشتی
by water
U
با کشتی
vessels
U
کشتی
bottom
U
کشتی
decks
U
پل کشتی
bilge
U
اب ته کشتی
afloat
U
در کشتی
bottoms
U
کشتی
vessel
U
کشتی
double-decker
U
کشتی دوعرشهای
aerographer
U
هواشناسی کشتی
navy
U
کشتی جنگی
affreightment
U
اجاره کشتی
galley
U
اشپزخانه کشتی
sterner
U
عقب کشتی
sterns
U
عقب کشتی
sternest
U
عقب کشتی
To launch a ship (boat).
U
کشتی به آب انداختن
navies
U
کشتی جنگی
naval
U
وابسته به کشتی
aboard
U
روی کشتی
drillship
کشتی حفاری
HMS
U
کشتی انگلیسی
boats
U
کشتی کوچک
wrestling match
U
مسابقه کشتی
wresthing match
U
مسابقه کشتی
aeroboat
U
کشتی طیار
boat
U
کشتی کوچک
stern
U
عقب کشتی
cargo
U
محموله کشتی
tonnage
U
فرفیت کشتی
bulkhead
U
تیغه در کشتی
bulkheads
U
تیغه در کشتی
bo's'n
U
افسر کشتی
bos'n
U
افسر کشتی
bosun
U
افسر کشتی
bosuns
U
افسر کشتی
fob
U
تحویل کشتی
strands
U
به گل نشستن کشتی
strand
U
به گل نشستن کشتی
cargoes
U
محموله کشتی
dock
U
تعمیرگاه کشتی
docked
U
تعمیرگاه کشتی
docks
U
تعمیرگاه کشتی
berth
U
خوابگاه کشتی
berthed
U
خوابگاه کشتی
cargo liner
U
کشتی باری
berthing
U
خوابگاه کشتی
berths
U
خوابگاه کشتی
double-deckers
U
کشتی دوعرشهای
tricks
U
فن و بندهای کشتی
wrestling
U
کشتی گیری
wrecks
U
کشتی شکستگی
battleship
U
کشتی جنگی
battleships
U
کشتی جنگی
patrol
U
کشتی اکتشافی
patrolled
U
کشتی اکتشافی
patrolling
U
کشتی اکتشافی
patrols
U
کشتی اکتشافی
flagship
U
کشتی دریادار
shipwreck
U
کشتی شکستگی
shipwrecked
U
کشتی شکستگی
shipwrecks
U
کشتی شکستگی
wreck
U
کشتی شکستگی
wrecking
U
کشتی شکستگی
flagships
U
کشتی دریادار
flag ship
U
کشتی پیشرو
imbark
U
در کشتی گذاشتن
lumber carrier
U
کشتی تیر بر
lumper
U
باربر کشتی
shipside
U
کنار کشتی
marker ship
U
کشتی نماینده
mate's receipt
U
رسیدکاپیتان کشتی
matman
U
کشتی گیر
merchant ship
U
کشتی تجارتی
merchantman
U
کشتی تجارتی
merchantman
U
کشتی بازرگانی
midships
U
در میان کشتی
shipper
U
محموله کشتی
shipper
U
مسافر کشتی
motor vessel
U
کشتی موتوری
named vessel
U
کشتی مشخص
shipwright
U
کشتی ساز
singlisticker
U
کشتی یک دگله
in the hold
U
در انبار کشتی
inboard
U
داخل کشتی
steamboat
U
کشتی بخار
steam ship
U
کشتی بخار
jerque
U
بازرسی کشتی
steam boat
U
کشتی بخار
kedge
U
تغییرجهت کشتی
keel shaped
U
شبیه ته کشتی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com