English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
noah ark U کشتی بچگانه که اسباب بازی اوست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
yoyo U نوعی اسباب بازی بچگانه
pushpin U نوعی بازی بچگانه
striker U کروکه بازی که نوبت اوست
muggins U یکجوربازی گنجفه بازی بچگانه
striker U بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers U کروکه بازی که نوبت اوست
strikers U بیلیارد بازی که نوبت اوست
handy dandy U بازی بچگانه که دران کودکی چیزی رادریکی ازدودست بسته خودنگاه
toys U اسباب بازی
toy U اسباب بازی
playthings U اسباب بازی
plaything U اسباب بازی
bauble U اسباب بازی بچه
toylike U مثل اسباب بازی
baubles U اسباب بازی بچه
toyer U سازنده اسباب بازی
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
rain box U صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
pancratic U وابسته به کشتی و مشت بازی
ringside U در کنارتشک کشتی یا رینگ مشت بازی
topgallant U سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
puerilely U بچگانه
childishly U بچگانه
infantile U بچگانه
he is if the right U حق با اوست
it is up to him to U با اوست که
small fry U بچگانه
childish U بچگانه
puerile U بچگانه
it is he that U اوست که
chilish U بچگانه
childly U بچگانه
to rank the soldiers U اوست
little U بچگانه
childlike U بچگانه
he is f. her U مایل اوست
cot U رختخواب بچگانه
cots U رختخواب بچگانه
it is usual with him U معمول اوست
the fault lies with him U تقصیر با اوست
that right inheres in him U این حق اوست
rompers U رو لباسی بچگانه
it is mortal to him U کشنده اوست
perambulator U درشکه بچگانه
pop gun U تفنگ بچگانه
romper U رولباسی بچگانه
smalls U جامه بچگانه
puppy love U عشق بچگانه
In that case he is right. U د رآنصورت حق با اوست
infantilism U خوی بچگانه
is that her U ایا اوست
it is his fault U تقصیر اوست
bunting U شنل بچگانه
slobbers U گریه بچگانه
slobbering U گریه بچگانه
slobbered U گریه بچگانه
go-carts U چرخ بچگانه
slobber U گریه بچگانه
small cloths U جامه بچگانه
go-cart U چرخ بچگانه
perambulators U درشکه بچگانه
it is personal to himself U مال شخص اوست
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
pelisse U پوستین بالاپوش بچگانه
it is his very own U مال خود اوست
he loves herher to d. U دیوانه عشق اوست
imeant his brother U مقصودم برادر اوست
It belongs to him personally. U متعلق بشخص اوست
bassinet U درشکه دستی بچگانه
popgun U تفنگ بادی بچگانه
it is under his nose U درست جلوچشم اوست
it is under his nose U پیش روی اوست
quaker gun U تفنگ چوبی بچگانه
batter U توپزنی که نوبت اوست
the goods are orlie in pledge U کالا در گرو اوست
batters U توپزنی که نوبت اوست
it is a libel on him U مایه ابروئی اوست
demonist U کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
it depends on his approval U منوط به موافقت و تصویب اوست
every dog has his d. U هرکسی چندروزه نوبت اوست
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
it is his p to forgive U بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
the observed of all observers U کسیکه توجه همه سوی اوست
he has the p of forgiving U بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
every dog has his day <idiom> <none> U هرکسی پنج روزه نوبت اوست
that is his look U این کار وابسته بخود اوست
first come, first served <idiom> U هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
slobber U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
it is u.for him to tell a lie دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
slobbers U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
She is handicapped by her age . Her age stands in her way . U سنش مانع کار او است ( مانعی درراه اوست )
slobbering U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered U دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
gallio U ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری
scuppered U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line U خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia U وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest U صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
hawse U سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship U کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
lazar housek U عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
dan runner U کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
keels U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
waterline U خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
gunroom U مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
embarkation U بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
keel U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health U گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout U جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
windjammer U یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
quarterdecks U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat U کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats U کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard U از کشتی بدریا روی کشتی
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
piracy U هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship U کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand U تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
semi naufragium U نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy U کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics U کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
tackling U اسباب
tackle U اسباب
article U اسباب
traps U اسباب
tackled U اسباب
tackles U اسباب
instrument U اسباب
articles U اسباب
tool U اسباب
apparel U اسباب
instrumentally U با اسباب
rigs U اسباب
doodad U اسباب
removers U اسباب کش
remover U اسباب کش
contrivance U اسباب
geap U اسباب
appliances U اسباب
free handed U بی اسباب
free hand U بی اسباب
dixings U اسباب
freehand U بی اسباب
accouterment U اسباب
apparatus U اسباب
rigging U اسباب
things U اسباب
doodads U اسباب
appliance U اسباب
device U اسباب
rigged U اسباب
devices U اسباب
rig U اسباب
fixings U اسباب
valuables U اسباب
lash up U اسباب
outfits U اسباب
whigmaleery U اسباب
contraptions U اسباب
mountings U اسباب
outfit U اسباب
contraption U اسباب
whigmaleerie U اسباب
contrivances U اسباب
gadget U اسباب
gadgets U اسباب
prows U کشتی عرشه کشتی
prow U کشتی عرشه کشتی
discommodity U اسباب زحمت
kit U اسباب کار
furniture U سامان اسباب
disfurnish U بی اسباب کردن
kits U اسباب کار
crimper U اسباب فردادن مو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com