Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
backsliding
U
کسی که پس از ترکیکعادت بد به عادت سابق خود باز میگردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
of old
U
سابق
antecedents
U
سابق
aforegoing
U
سابق
predecessors
U
سابق
one-time
U
سابق
antecedent
U
سابق
predecessor
U
سابق
ci devant
U
سابق
former
U
سابق
quondam
U
سابق
whilom
U
در سابق
beforetime
U
سابق بر این
by usage
U
یا معمول سابق
before mentioned
U
سابق الذکر
olden
U
پیشین سابق
ex
U
سابق قدیمی
ex-
U
سابق قدیمی
foregoing
U
سابق الذکر
of yon
U
مال سابق
hitherto
U
سابق بر این
given above
U
سابق الذکر
former shampion
U
قهرمان سابق
unabated
<adj.>
U
به شدت سابق
as before
<adv.>
U
مانند سابق
liras
U
لیره سابق اتریش
throwback
U
باز گشت به سابق
lire
U
لیره سابق اتریش
ci devant
U
متعلق بدوره سابق
lira
U
لیره سابق اتریش
throwbacks
U
باز گشت به سابق
ex prime minister
U
رئیس الوزرای سابق
antecede
U
سابق یا اسبق بودن
bastille
U
زندان عمومی سابق در
as ... as ever
<adv.>
U
آنطور ... مثل همیشه
[سابق]
above
سابق الذکر مذکور در فوق
more frequently than ever
<adv.>
U
نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
job lots
U
مجموعه کالاهایی که در یک مرحله تولید میگردد
job lot
U
مجموعه کالاهایی که در یک مرحله تولید میگردد
estonian
U
اهل جمهوری سابق استونی درشمال اروپا
roll reversal
U
حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
hyperinsulinism
U
درخون که موجب کم شدن قند خون میگردد
gastrin
U
هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
fox fire
U
نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
grace note
U
نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد
ashless dispersant oil
U
نوعی روغن معدنی که مانع تجمع ناخالصیها میگردد
royalty
U
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
royalties
U
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
linocut
U
چاپی که بوسیله کلیشه روی مشمع ایجاد میگردد
accommodation bill
U
براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
treasury stock
U
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
Serbia
U
کشور سابق صربیا که امروزه جزء جمهوری یوگوسلاوی است
bays
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
grout curtain
U
لایه سیمانی تزریق شدهای که در زیر پی سد مانع تراوشات میگردد
bay
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bayed
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
disaffirm
U
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
earthquake factor
U
مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
paraboloid
U
سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد
lumen
U
واحد تشعشع برابر مقدارنوری که از یک شمع معمولی بین المللی ساطع میگردد
girt
U
تیری که بین دو ستون بطورافقی قرارگرفته و روی ان دیوار تیغهای بنا میگردد
polyester
U
نمک الی مرکبی که تغلیظ شده ودر پلاستیک سازی مصرف میگردد
yellow bile
U
مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
lymphoblast
U
سلولی که تبدیل بذره سفید یابیرنگ بلغم یاخلط میگردد سلول نرسیده لنفی
pyxidium
U
کپسول گیاهی که نیمی از ان در اثر شکفتن بازواز نیم پایینش جدا میگردد مجری
whitcomb body
U
جسم ایرودینامیکی که به هواپیما اضافه میشود و سبب بهبود توزیع حجم اریارول میگردد
covering letters
U
نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
covering letter
U
نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
ogive
U
شکل حاصل از منحنی مدارسیارهای که شعاع ان به تدریج زیاد شده تا سرانجام به خط راست تبدیل میگردد
mandrel
U
جسم مرکزی معمولا با مقطع دایرهای که قطعه لولهای یاقسمت مادگی دور ان شکل میگردد
usage
U
عادت
diathesis
U
عادت
consuetude
U
عادت
guize
U
عادت
habitude
U
عادت
accustomedness
U
عادت
custom
U
عادت
usages
U
عادت
accustom
U
عادت
practice
U
عادت
habit
U
:عادت
habit
U
عادت
wont
U
عادت
ruts
U
عادت
rut
U
عادت
habits
U
:عادت
habits
U
عادت
ure
U
عادت
rote
U
عادت
accustoms
U
عادت
accustoming
U
عادت
praxis
U
عادت
replenishing phase
U
بخشی از سیکل عملکردموتورهای پالس جت که دران افت فشار داخل مجرا سبب ورود سوخت میگردد
plenum chamber
U
محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
dead weights
U
کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
abc analysis
U
طبقه بندی مخصوص کالاهای موجود درانبار که معمولابراساس قیمت موجودی هریک از اقلام تنظیم میگردد
dead weight
U
کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
habitude
U
عادت روزانه
habit strength
U
نیرومندی عادت
grow into a habit
U
عادت شدن
hexis
U
عادت پایه
reading habit
U
عادت خواندن
menstrual cycle
U
عادت ماهانه
social habit
U
عادت اجتماعی
thaumaturgy
U
خرق عادت
usage and custom
U
عرف و عادت
kick the habit
<idiom>
U
ترک عادت بد
used to
<idiom>
U
عادت کردن به
to get used to
U
عادت کردن
[به]
to get accustomed to
U
عادت کردن
[به]
lusus natarae
U
خرق عادت
take to
U
عادت کردن
to outgrow a habit
<idiom>
U
از سر افتادن عادت
it is usual with him
U
عادت دارد
inure or en
U
عادت دادن
position habit
U
عادت مکانی
inuring
U
عادت دادن
diets
U
عادت غذائی
vogue
U
عادت مرسوم
habituate
U
عادت دادن
custom
U
برحسب عادت
accustoms
U
عادت دادن
inured
U
عادت دادن
amenia
U
حبس عادت
accustoming
U
عادت دادن
accustom
U
عادت دادن
hanks
U
قلاب عادت
dieting
U
عادت غذائی
habituated
U
عادت دادن
inures
U
عادت دادن
inure
U
عادت دادن
familiarizes
U
عادت دادن
familiarized
U
عادت دادن
familiarize
U
عادت دادن
familiarising
U
عادت دادن
familiarises
U
عادت دادن
familiarised
U
عادت دادن
diet
U
عادت غذائی
dieted
U
عادت غذائی
hank
U
قلاب عادت
by rote
U
بر حسب عادت
recidivists
U
مجرم به عادت
enure
U
عادت دادن
habitually
U
بر حسب عادت
periods
U
عادت ماهانه
period
U
عادت ماهانه
lusus naturae
U
خرق عادت
practice
U
معمول به عادت
divinely
U
بطورخارق عادت
by usage
U
برحسب عادت
addicts
U
عادت اعتیاد
addict
U
عادت اعتیاد
wont
U
خو گرفته عادت
familiarizing
U
عادت دادن
recidivist
U
مجرم به عادت
hyperventilation
U
تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
To be used (accustomed) to something.
U
به چیزی عادت داشتن
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
to fall into a bad habit
U
عادت بدی گرفتن
thews
U
عادت راه ورسم
to form a habit
U
تشکیل عادت دادن
that is a matter of habit
U
کار عادت است
that is a matter of habit
U
موضوع عادت است
unusual
U
غریب مخالف عادت
daily routine
U
عادت جاری روزانه
as a rule
<idiom>
U
معمولا ،طبق عادت
To break (give up) a habit.
U
ترک عادت کردن
He is making a habit of it .
U
بد عادت شده است
The habit of smoking.
U
عادت به استعمال دخانیات
sticky fingers
<idiom>
U
عادت به دزدیدن داشتن
getting
U
عادت کردن ربودن
get
U
عادت کردن ربودن
gets
U
عادت کردن ربودن
unused
U
عادت نکرده بکارنبرده
disaccustom
U
ترک عادت دادن
prayerfulness
U
عادت نماز خوانی
catamenia
U
عادت ماهیانه زنان
dark adaptation
U
عادت کردن به تاریکی
dishabituate
U
ترک عادت دادن
local usage
U
عرف و عادت محل
effective habit strength
U
حد موثر نیرومندی عادت
habit formation
U
شکل گیری عادت
y plates
U
صفحات افقی موازی که اختلاف پتانسیل انها سبب انحراف قائم پرتو الکترونی در لوله اشعه کاتدی میگردد
vortex tube
U
وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
anti collision light
U
چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
cherry rivet
U
پرچ لولهای شکل که بصورت کور در محل نصب شده وتوسط ساقه داخلی که بعداشکسته و جدا میگردد بسته میشود
She is a habitual liar.
U
روی عادت دروغ می گوید
routinely
U
جریان عادی عادت جاری
get the feel of
<idiom>
U
عادت کردن یا آوختن چیزی
acclimatization
U
عادت کردن به هوای کوهستان
altitude acclimatization
U
عادت کردن به ارتفاع منطقه
get in the swing of things
<idiom>
U
به شرایط جدید عادت کردن
He outgrew this habit.
U
این عادت ازسرش افتاد
consuetude est alterra lex
U
عادت قدرت قانونی دارد
rote
U
کاری که از روی عادت بکنند
grooves
U
کارجاری ویکنواخت عادت زندگی
to get into one's stride
<idiom>
U
عادت کردن
[اصطلاح روزمره]
matter of course
<idiom>
U
عادت،راه عادی،قانون
routine
U
جریان عادی عادت جاری
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com