English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
autobiographer U کسی که تاریخچه زندگی خود رامی نویسد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
biographies U تاریخچه زندگی
biography U تاریخچه زندگی
life history U تاریخچه زندگی
curriculum vitae U تاریخچه مختصری از زندگی
toolkit software U بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
gospel U یکی از چهارکتابی که تاریخچه زندگی عیسی را شرح داده
gospels U یکی از چهارکتابی که تاریخچه زندگی عیسی را شرح داده
record U تاریخچه
annals U تاریخچه
vita U تاریخچه
histories U تاریخچه
history U تاریخچه
memoir U تاریخچه
case history U تاریخچه
memoirs U تاریخچه
memoire U تاریخچه
case histories U تاریخچه
He writes with the left hand. U با دست چپ می نویسد
it is impossible to live there U نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
catamnesis U تاریخچه بیماری
taekwondo yooksa U تاریخچه تکواندو
annalist U تاریخچه نویس
author U شخصی که برنامه می نویسد
bibiliography U شرح تاریخچه کتابها
obedience U رامی
sagittarii U رامی
docility U رامی
sagittarius U رامی
ramie U رامی
bibliograph U عالم بشرح تاریخچه کتابها
developers U شخص یا شرکتی که نرم افزار می نویسد
systems analysis U سیستمی که نرم افزار سیستم می نویسد
programmer U برنامه نویسی که برنامههای کاربردی می نویسد
programmers U برنامه نویسی که برنامههای کاربردی می نویسد
developer U شخص یا شرکتی که نرم افزار می نویسد
mansuetude U حلم رامی
chronicles U شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicle U شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicled U شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
This house has a strange history. U تاریخچه این خانه عجیب است
chronicling U شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
canasta U نوعی بازی رامی
I am thinking of your own good. U من خو بی شما رامی خواهم
rummy U بازی ورق رامی
file handing routine U قسمتی از یک برنامه کامپیوترکه داده را از یک فایل خوانده و در ان می نویسد
his sight could p darkness U بینایی وی تاریکی رامی شکافت
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other. U زبان همدیگر رامی فهمیم
Even a fool knows this . U یک احمق هم این رامی داند
My shoes pinch. U کفشها پایم رامی زند
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . U همین رامی خواستم بدانم
Water lays the dust. U آب گرد وخاک رامی خواباند
window U فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window U فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
Do you move in high circles ? U آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
slater U کسی که پوست خام رامی تراشد
What foreign language do you know? U کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
His action is in the nature of sour grapes. U اززور پسی اینکار رامی کند
Do you know the definition (meaning) of this word? U تعریف این لغت رامی دانید ؟
The sun rays dazzle (hit) the eyes. U نور آفتاب چشم رامی زند
cribbage U یکجور بازی ورق شبیه رامی
gin rummy U نوعی بازی رامی مخصوص دو نفر
regenerative memory U عملیات خواندن که به طور خودکار داده را تولید میکند و در حافظه می نویسد
wetware U مغزانسان , هوشی که نرم افزاری می نویسد که با سخت افزار استفاده شود
trainbearer U کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
wrist U قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
wrists U قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
Can you reckon the cost of the trip? U هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
magnetic tapes U وسیلهای که داده ورودی از صفحه کلید را مستقیما می نویسد روی نوار مغناطیسی
magnetic tape U وسیلهای که داده ورودی از صفحه کلید را مستقیما می نویسد روی نوار مغناطیسی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
Several people could be accommodated in this room. U چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
peak voltmeter U ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
pellagra U یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
epicanthus U لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
parbuckle U طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
combines U دستگاهی که داده را روی سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فلاپی دیسک می خواند و می نویسد
combining U دستگاهی که داده را روی سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فلاپی دیسک می خواند و می نویسد
combine U دستگاهی که داده را روی سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فلاپی دیسک می خواند و می نویسد
condensation cloud U ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
coding U صفحه چاپی مخصوص که برنامه نویس دستورات کد گذاری نوعی برنامه را می نویسد
leap frog test U و داده می نویسد و می خواندن و برای بررسی اختلاف مقایسه میکند تا تمام محل ها بررسی شوند
ontogeny U رشد شناسی تاریخچه رشد و رویش موجودات
sans recours U عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
work in progress U کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in process U کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
head and arm U هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
bibliographies U تاریخچه یاتوضیح کتب فهرست کتب
bibliography U تاریخچه یاتوضیح کتب فهرست کتب
ebam U Addressed ElectricBeam دستگاه ذخیره الکترونیکی که از مدارهای الکترونیکی برای کنترل اشعهای از یک سطح نیمه هادی اکسید فلز خوانده یا در ان می نویسد استفاده میکندemory
keyword U 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
transaction U پردازش محاورهای به طوری که کاربر دستورات و داده را می نویسد روی ترمینال که به کامپیوتر اصل وصل است , و نتایج روی صفحه نمایش داده می شوند
midi U واسط سری که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند. واسط MIDI سیگنالهای را از کنترولر یا کامپیوتر که دستورات مختلفی برای قط عات می نویسد انتقال میدهد
vivification U زندگی
lifelines U خط زندگی
lifeline U خط زندگی
eau de vie U اب زندگی
togetherness U زندگی با هم
habitance U زندگی
wile a U در زندگی
living U زندگی
habitancy U زندگی
life U زندگی
lives U زندگی
lives of great men U زندگی
existences U زندگی
vita U زندگی
existence U زندگی
live forever U زندگی ابدی
parasitism U زندگی طفیلی
livable U قابل زندگی
lifestyle U شیوهی زندگی
renascence U زندگی مجدد
living standard U سطح زندگی
rurality U زندگی روستایی
social life زندگی اجتماعی
lifeway U طرز زندگی
life sustenance U گذران زندگی
life style U سبک زندگی
redivivus U زندگی نویافته
monkery U زندگی راهبی
liveable U قابل زندگی
married life U زندگی زناشویی
marriage life U زندگی زناشویی
planetary life U زندگی دربدر
public life U زندگی در سیاست
public life U زندگی سیاسی
living death U زندگی مرگبار
azoic U تهی از زندگی
Shame on you ! U تف بر این زندگی
living expenses U هزینه زندگی
living cost U هزینه زندگی
monandry U زندگی با یک شوهر
living area U منطقه زندگی
pieds-a-terre U جای زندگی
pied-a-terre U جای زندگی
concubinage U زندگی بطورصیغه
eremitism U زندگی زاهدانه
soldiering U زندگی سربازی
incertitude U ناپایداری زندگی
taedium vitae U بیزاری از زندگی
evening of life U شام زندگی
ever lasting life U زندگی جاویدان
vitalize U زندگی دادن
vital energy U نیروی زندگی
hutment U زندگی در کلبه
sentience U زندگی فکری
uterine life U زندگی زهدانی
he lives on air U زندگی میکند
temporal life U زندگی موقت
happy life U زندگی باخوشدل
eremitic life U زندگی زاهدانه
intravital U در زمان زندگی
intravitam U در زمان زندگی
life motto U شعار زندگی
scheme of life U رویه زندگی
scheme of life U نقشه زندگی
life instinct U غریزه زندگی
life experiences U تجارب زندگی
lifestyles U شیوهی زندگی
country life U زندگی روشنایی
life cycle U دوره زندگی
life chance U مجال زندگی
level of living U سطح زندگی
easy circumstances U زندگی راحت
sequestered life U زندگی مجرد
joie de vivre U نشاط زندگی
single life U زندگی مجردی
happy life U زندگی اسوده
standards of living U سطح زندگی
cost of living U هزینه زندگی
modus vivendi U روش زندگی
symbiosis U زندگی تعاونی
dwelt U زندگی کرد
life of Riley <idiom> زندگی بی دغدغه
going U مشی زندگی
fireside U زندگی خانگی
firesides U زندگی خانگی
standard of living U معیار زندگی
standard of living U استاندارد زندگی
standard of living U سطح زندگی
bane U مخرب زندگی
life U دوران زندگی
lives U دوران زندگی
cohabitation U زندگی باهم
larks U روش زندگی
lark U روش زندگی
life of privation U زندگی در سختی
domiciled [law] [politics] <adj.> U محل زندگی
resident <adj.> U محل زندگی
life insurance U بیمه زندگی
afterlife U زندگی پس از مرگ
enlivens U زندگی بخشیدن
enlivening U زندگی بخشیدن
enlivened U زندگی بخشیدن
enliven U زندگی بخشیدن
a life full of incidents U زندگی پر رویداد
animality U زندگی جانوران
careering U دوره زندگی
careered U دوره زندگی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com