Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
expostulates
U
سرزنش دوستانه کردن
expostulating
U
سرزنش دوستانه کردن
expostulated
U
سرزنش دوستانه کردن
expostulate
U
سرزنش دوستانه کردن
admonitions
U
سرزنش دوستانه
admonition
U
سرزنش دوستانه
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
sail into
U
به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
user freindly
U
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
chat
U
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chats
U
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatted
U
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
chatting
U
دوستانه حرف زدن سخن دوستانه
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
warm up
<idiom>
U
دوستانه برخورد کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
befriend
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends
U
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
shell
U
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling
U
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells
U
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
chiding
U
سرزنش کردن
trounced
U
سرزنش کردن
reprehend
U
سرزنش کردن
trounce
U
سرزنش کردن
threap
U
سرزنش کردن
censures
U
سرزنش کردن
censured
U
سرزنش کردن
censure
U
سرزنش کردن
rebuke
U
سرزنش کردن
trounces
U
سرزنش کردن
trouncing
U
سرزنش کردن
chides
U
سرزنش کردن
chided
U
سرزنش کردن
upbraided
U
سرزنش کردن
reprimands
U
سرزنش کردن
chide
U
سرزنش کردن
upbraids
U
سرزنش کردن
reprimanding
U
سرزنش کردن
wig
U
سرزنش کردن
haze
U
سرزنش کردن
reprimand
U
سرزنش کردن
twits
U
سرزنش کردن
dispraise
U
سرزنش کردن
rebuked
U
سرزنش کردن
vituperate
U
سرزنش کردن
lash vt
U
سرزنش کردن
rebukes
U
سرزنش کردن
rebuking
U
سرزنش کردن
bite someone's head off
<idiom>
U
سرزنش کردن
berate
U
سرزنش کردن
berating
U
سرزنش کردن
sneap
U
سرزنش کردن
censuring
U
سرزنش کردن
reprimanded
U
سرزنش کردن
berated
U
سرزنش کردن
twit
U
سرزنش کردن
ram (something) down one's throat
<idiom>
U
سرزنش کردن
reprove
U
سرزنش کردن
call over the coals
U
سرزنش کردن
repoach
U
سرزنش کردن
nattered
U
سرزنش کردن
to dress down
U
سرزنش کردن
give it to
<idiom>
U
سرزنش کردن
natters
U
سرزنش کردن
nattering
U
سرزنش کردن
berates
U
سرزنش کردن
call down
U
سرزنش کردن
reproved
U
سرزنش کردن
wigs
U
سرزنش کردن
upbraid
U
سرزنش کردن
natter
U
سرزنش کردن
reproving
U
سرزنش کردن
tongue lash
U
سرزنش کردن
chid
U
سرزنش کردن
reproves
U
سرزنش کردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
snubs
U
جلوگیری سرزنش کردن
scolds
U
زن غرولندو سرزنش کردن
rebukes
U
توبیخ کردن سرزنش
scold
U
زن غرولندو سرزنش کردن
(on the) safe side
<idiom>
U
سخت سرزنش کردن
to tell somebody off
U
کسی را سرزنش کردن
chidden
U
صداکردن سرزنش کردن
snub
U
جلوگیری سرزنش کردن
rebuked
U
توبیخ کردن سرزنش
scolded
U
زن غرولندو سرزنش کردن
rebuking
U
توبیخ کردن سرزنش
to read one a lecture
U
کسیرا سرزنش کردن
to take somebody to task
U
کسی را سرزنش کردن
to chide somebody
U
کسی را سرزنش کردن
to tick somebody off
[British E]
U
کسی را سرزنش کردن
renounce
U
سرزنش یا متهم کردن
snubbed
U
جلوگیری سرزنش کردن
snubbing
U
جلوگیری سرزنش کردن
to drop on
U
سرزنش یاتنبیه کردن
to hall over the couls
U
سرزنش یا توبیخ کردن
rebuke
U
توبیخ کردن سرزنش
renouncing
U
سرزنش یا متهم کردن
wite
U
توهین سرزنش کردن
renounces
U
سرزنش یا متهم کردن
renounced
U
سرزنش یا متهم کردن
chew out (someone)
<idiom>
U
به شدت سرزنش کردن (شخصی)
ranten
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
skin alive
<idiom>
U
سرزنش کردن،کتک زدن
ranted
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
rant
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
rants
U
سرزنش کردن یاوه سرایی
taunting
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
viyuperate
U
توهین کردن سرزنش کردن
earful
<idiom>
U
پرخاش کردن ،سرزنش کردن
check
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
checked
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
checks
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
blame
U
سرزنش کردن ملامت کردن
blamed
U
سرزنش کردن ملامت کردن
blaming
U
سرزنش کردن ملامت کردن
blames
U
سرزنش کردن ملامت کردن
to grieve over anything
U
برای چیزی
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
requested
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
request
U
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com