Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mattoid
U
کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
damped wave
U
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
landscape carpet
U
فرش دور نما
[فرش چشم انداز]
[عده ای آن را طرح گورستان می نامند با عقیده به اینکه این طرح در مراسم تدفین بکار می رفته است. نمای کلی فرش جلوه ای از خانه ها و درختان و حالت عادی زندگی را نشان داده.]
critical mach number
U
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set).
U
آفتاب رفته است ( رفته بود )
mediaevalist
U
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
routinize
U
عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
dwindle
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindling
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindles
U
رفته رفته کوچک شدن
to peter out
U
رفته رفته کوچک شدن
dwindled
U
رفته رفته کوچک شدن
hypermnesia
U
ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
stripper
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
short tempered
U
از جا در رفته
dislocated
U
در رفته
departed
U
رفته
frenetical
U
از جا در رفته
inchmeal
U
رفته رفته
gradually
<adv.>
U
رفته رفته
thrawart
U
در رفته
by degrees
<adv.>
U
رفته رفته
gradually
U
رفته رفته
by inches
U
رفته رفته
bit by bit
<adv.>
U
رفته رفته
in process of time
U
رفته رفته
he knew that i had gone
U
او میدانست که من رفته ام
truncated soil
U
خاک رو رفته
unbridle
U
مهاردر رفته
frantic
U
ازکوره در رفته
consumptives
U
تحلیل رفته
consumptive
U
تحلیل رفته
emaciated
U
گوشت رفته
I'm glad he's gone.
U
خوشحالم که او رفته.
pallid
U
رنگ رفته
red-hot
U
ازجادر رفته
on a par
U
روی هم رفته
exhausted
U
تحلیل رفته
on average
[on av.]
U
روی هم رفته
retreating forehead
U
پیشانی تو رفته
off shade
U
رنگ رفته
cavetto
U
[پخی تو رفته]
gone
<adj.>
U
از دست رفته
overalls
U
رویهم رفته
day a day
U
روی هم رفته
averaged
U
روی هم رفته
extinct
U
ازبین رفته
frenzied
U
ازجا در رفته
iam bored
U
حوصله ام سر رفته
averaged
U
روی هم رفته
i have been to paris
U
پاریس رفته ام
averages
U
روی هم رفته
averaging
U
روی هم رفته
average
U
روی هم رفته
installed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
all in all
U
روی هم رفته
in the a
U
روی هم رفته
pulled
U
تحلیل رفته
sunken
U
فرو رفته
it has escaped my remembrance
U
از خاطرم رفته
defunct
U
ازبین رفته
windswept
U
بر باد رفته
neater
U
شسته و رفته
neatest
U
شسته و رفته
in the lump
U
روی هم رفته
altogether
U
روی هم رفته
weatherbeaten
U
رنگ و رو رفته
all told
U
روی هم رفته
overall
U
رویهم رفته
first and last
U
روی هم رفته
averagly
U
روی هم رفته
madding
U
از کوره در رفته
deep-set
U
فرو رفته
neat
U
شسته و رفته
by and large
<idiom>
U
روی هم رفته
applied
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
smudgy
U
رنگ و رو رفته
away
U
غایب رفته
deployed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
appointed
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
jitters
U
از کوره در رفته
chafed
U
پوست رفته
smudgiest
U
رنگ و رو رفته
overseen
U
غلط رفته
smudgier
U
رنگ و رو رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
U
بکار رفته
advanced pawn
U
پیاده پیش رفته
He is on leave of absence .
U
مرخصی رفته است
powering
U
توان از دست رفته
tacky
U
رنگ ورو رفته
what is done cannot be undone
U
اب رفته بجوی برنمیگردد
Have you been there recently (lately)
U
تازگیها آنجا رفته ای ؟
I feel pins and needles in my foot.
U
پایم خواب رفته
go out the window
<idiom>
U
اثرش از بین رفته
we cannot undo the past
U
اب رفته بجوی برنمیگردد
Vanished(shattered, dashed) hopes.
U
امیدها ی بر باد رفته
lost
U
از دست رفته ضایع
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
saddle nose
U
بینی فرو رفته
revendication
U
استردادزمین ازدست رفته
you are mistaken
U
خطا رفته اید
retreating chin
U
چانه عقب رفته
As limp as a rag.
U
شل واز حال رفته
sunken eyes
U
چشمان فرو رفته
he is off to the war
U
رفته است به جنگ
lost chain
U
زنجیره از دست رفته
powers
U
توان از دست رفته
power
U
توان از دست رفته
powered
U
توان از دست رفته
lorn
U
از دست رفته بربادرفته
washed up
U
بکلی تحلیل رفته
pale
U
رنگ رفته بی نور
ha-ha
U
دیوار فرو رفته
paler
U
رنگ رفته بی نور
palest
U
رنگ رفته بی نور
he must have gone
U
باید رفته باشد
furibund
U
اشفته ازجادر رفته
income forgone
U
درامداز دست رفته
neatest
U
شسته و رفته مرتب
forged side
U
سطح فرو رفته
neater
U
شسته و رفته مرتب
neat
U
شسته و رفته مرتب
immersed in debt
U
فرو رفته در فرض
I have something in my eye.
U
چیزی توی چشمم رفته.
sold
U
فروخته شده بفروش رفته
macaroni
U
ماکارونی جوان خارج رفته
lost cause
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
ingesta
U
موادی که داخل بدن رفته
Time hangs heavily on my hands.
U
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
up to the ears
U
غرق سرا پا فرو رفته
the cork went off with apop
U
چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
He wont be back for another six months.
U
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
opportunity cost
U
هزینه فرصت از دست رفته
to have arrived
[expected moment]
U
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
I have lost a lot of blood.
U
خون زیادی از من رفته است
lost
U
از دست رفته تلف شده
wear off
U
فرسوده و از بین رفته شدن
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
She wI'll be a loser if she refuses.
U
اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
My brother has gone abroad.
برادرم رفته خارجه
[خارج از کشور]
intakes
U
جای ابگیری نیروی بکار رفته
intake
U
جای ابگیری نیروی بکار رفته
To make amends to someone for an injury.
U
وقت از دست رفته جبران کردن
to join the majority
U
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
shopworn
U
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
habitual
U
عادی
wonted
U
عادی
commoners
U
عادی
ordinary
U
عادی
commonest
U
عادی
common
U
عادی
routines
U
عادی
unexceptional
U
عادی
privates
U
عادی
private
U
عادی
routine
U
عادی
gen
U
عادی
routinely
U
عادی
customary
U
عادی
uncritically
U
عادی
naked
U
عادی
run of the mill
U
عادی
run-of-the-mill
U
عادی
uncritical
U
عادی
groovy
U
عادی
regulars
U
عادی
regular
U
عادی
normal
U
عادی
sell-out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
applied
U
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
sell-outs
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
U
نمی دانم کدام گوری رفته است
It is an absolute chaos.
U
همه رشته کارها از دست در رفته است
i p that they are both gone
U
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
cost of sales
U
قیمت تمام شده کالای فروش رفته
normal profit
U
سود عادی
normal termination
U
پایان عادی
normal voltage
U
ولتاژ عادی
onery
U
عادی معمولی
general creditor
U
طلبکار عادی
abnormally
U
غیر عادی
one's self
U
در حال عادی
regular price
U
قیمت عادی
eupnoea
U
تنفس عادی
ornary
U
عادی معمولی
ordinary share
U
سهام عادی
ordinary passport
U
پاسپورت عادی
ordinary income
U
درامد عادی
in the course of nature
U
بطریق عادی
in the a way
U
بطریق عادی
ornery
U
عادی معمولی
ordinary shareholder
U
سهامدار عادی
abnormous
U
غیر عادی
private decument
U
سند عادی
private decument
U
عقد عادی
overage
U
سن عادی را گذرانده
routine message
U
پیام عادی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com