English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
extra U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra- U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extras U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hand U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
handing U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
steal U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steals U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
overtime U وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
handicap U امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicaps U امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
rugby point U امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
spaces U فرصت
space U فرصت
seasons U فرصت
deliberations U فرصت
breather U فرصت
season U فرصت
seasoned U فرصت
deliberation U فرصت
oportunity U فرصت
deliberates U با فرصت
deliberating U با فرصت
char U فرصت
charring U فرصت
chars U فرصت
opportunity U فرصت
opportunities U فرصت
times U فرصت
timed U فرصت
time U فرصت
deliberated U با فرصت
occasioned U فرصت
deliberate U با فرصت
occasion U فرصت
occasioning U فرصت
occasions U فرصت
at one's leisure U سر فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
breathers U فرصت
chare U فرصت
chancing U فرصت بل گرفتن
tidewaiter U مترصد فرصت
opportunism U فرصت طلبی
chance U فرصت بل گرفتن
chance U فرصت مجال
chanced U فرصت بل گرفتن
last-ditch U آخرین فرصت
head starts U فرصت برتری
head start U فرصت برتری
chances U فرصت مجال
chances U فرصت بل گرفتن
chancing U فرصت مجال
vantage U تفوق فرصت
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
occasioning U فرصت مناسب
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
breathing gap U فرصت سر خاراندن
opportunist U فرصت طلب
betimes U در اولین فرصت
market opportunity U فرصت بازار
at leisure U فرصت دار
occasion U فرصت مناسب
opportunity cost U هزینه فرصت
occasioned U فرصت مناسب
get a break <idiom> U فرصت داشتن
tidewaiter U درانتظار فرصت
occasions U فرصت مناسب
chanced U فرصت مجال
deliberate defense U پدافند با فرصت
time U فرصت مجال
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
make time U فرصت کردن
leisure U فرصت مجال
times U فرصت مجال
timed U فرصت موقع
time U فرصت موقع
timed U فرصت مجال
times U فرصت موقع
to miss the buy U فرصت را ازدست دادن
watch one's time U مراقب فرصت بودن
snapat the chance U فرصت را در اغوش بگیر
he seized upon the chance U فرصت راغنیمت شمرد
to seize the opportunity U فرصت را غنیمت شمردن
deadlines U سررسید اخرین فرصت
to cathan an opportunity U فرصت راغنیمت شمردن
miss out on <idiom> U ازدست دادن فرصت
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
gain opportunity U اغتنام فرصت کردن
gain opportunity U فرصت را مغتنم شمردن
miss the boat <idiom> U ازدست دادن فرصت
deliberate crossing U عبور با فرصت از رودخانه
Go while the going is good . U تا فرصت با قی است برو
To seize an opportunity . U فرصت را غنیمت شمردن
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
on the first occasion U در نخستین وهله یا فرصت
lurks U درانتظار فرصت بودن
lurking U درانتظار فرصت بودن
lurk U درانتظار فرصت بودن
deadline U سررسید اخرین فرصت
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
lurked U درانتظار فرصت بودن
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
shots U فرصت ضربت توپ بازی
shot U فرصت ضربت توپ بازی
lose ground U فرصت خود را ازدست دادن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. U اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. U فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . U این فرصت را از دست ندهید
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
He is an opportunist. U آدم فرصت طلبی است
deliberate breaching U نفوذ با فرصت در میدان مین
temporizer U فرصت طلب ومسامحه کار
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
chance U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chanced U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chances U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chancing U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
deliberates U عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberate breaching U پاک کردن با فرصت میدان مین
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
Before it is too late . while one has the chance . U اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
I dont have time to go to the movies . U فرصت نمی کنم به سینما بروم
deliberate U عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberated U عملیات با فرصت پیش بینی شده
This is my last chance . U این برایم آخرین فرصت است
to play one's card well U از فرصت خود استفاده کامل کردن
deliberating U عملیات با فرصت پیش بینی شده
slow fire U یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
to give one his revenge U فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
bench warmer U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Time lost cannot be won again. <idiom> U فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
bench jockey U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
i do it at odd moments U هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
I had no opportunity to discuss the matter . U فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting game U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
upper hand U امتیاز
credit U امتیاز
lease U امتیاز
leases U امتیاز
concession U امتیاز
prerogative U امتیاز
concessions U امتیاز
act of grace U امتیاز
run U یک امتیاز
runs U یک امتیاز
franc U امتیاز
scored U امتیاز
prerogatives U امتیاز
prominence U امتیاز
francs U امتیاز
franchise U امتیاز
charter U امتیاز
chartered U امتیاز
charters U امتیاز
scores U امتیاز
franchises U امتیاز
chartering U امتیاز
score U امتیاز
credited U امتیاز
scorelines U خط امتیاز
priviege U امتیاز
privilege U امتیاز
game bird U یک امتیاز
plus U امتیاز
advantage U امتیاز
ad U امتیاز
scoreless U بی امتیاز
pas U امتیاز
licenses U امتیاز
licences U امتیاز
licence U امتیاز
prominency U امتیاز
point U امتیاز
scoreline U خط امتیاز
rectums U امتیاز
exclusiveness U امتیاز
pre eminence U امتیاز
distinction U امتیاز
distinctions U امتیاز
credits U امتیاز
pre-eminence U امتیاز
rectum U امتیاز
crediting U امتیاز
royalties U حق امتیاز
ads U امتیاز
royalty U حق امتیاز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com