English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cost indexes U ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
decrease U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased U کاهش یافتن کم شدن کاهش
kerning U کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
innovation theory U ارائه شد . برطبق این نظریه نوسانات تجاری و توسعه اقتصادی نتیجه نواوریهایی است که کارفرمایان اینده نگربمنظور کاهش هزینه ها وافزایش سود بکار میگیرند
decreased U کاهش دادن کاهش
decreases U کاهش دادن کاهش
decrease U کاهش دادن کاهش
waned U کاهش یافتن
wanes U کاهش یافتن
waning U کاهش یافتن
reduce U کاهش یافتن
reducing U کاهش یافتن
wane U کاهش یافتن
shrink U کاهش یافتن
shrinking U کاهش یافتن
decrease U کاهش یافتن
shrinks U کاهش یافتن
decreased U کاهش یافتن
decreases U کاهش یافتن
taper off U کاهش یافتن
reduces U کاهش یافتن
tax friction U کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
decreased U کاهش یافتن یا کم شدن
to peter out U تدریجا کاهش یافتن
decreases U کاهش یافتن یا کم شدن
decrease U کاهش یافتن یا کم شدن
compression U روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
slakes U معتدل شدن کاهش یافتن
slaked U معتدل شدن کاهش یافتن
slake U معتدل شدن کاهش یافتن
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lessen U کاهش دادن
lessened U کاهش دادن
palliation U کاهش دادن
lessens U کاهش دادن
lessening U کاهش دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
credit squeeze U کاهش دادن اعتبار
to cut down [on] something U چیزی را کاهش دادن
to cut something U چیزی را کاهش دادن
to cut back [on] something U چیزی را کاهش دادن
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
put down U پست کردن کاهش دادن
devaluation U کاهش دادن ارزش پول
put-downs U پست کردن کاهش دادن
put-down U پست کردن کاهش دادن
subsidizes U کمک هزینه دادن
to carry costs U هزینه مرافعه دادن
subsidised U کمک هزینه دادن
subsidises U کمک هزینه دادن
subsidising U کمک هزینه دادن
subsidizing U کمک هزینه دادن
subsidize U کمک هزینه دادن
subsidized U کمک هزینه دادن
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
to kern U کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
damping vane U پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
acid reduction U کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
lossless compression U روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
cold working U شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
hinting U در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
devaluation U کاهش
deduction U کاهش
decrease U کاهش
shrinkage U کاهش
slow down U کاهش
decreased U کاهش
falling off U کاهش
subrtraction U کاهش
falling-off U کاهش
acceptance U کاهش
acceptances U کاهش
rebate U کاهش
depreciatory U کاهش
declined U کاهش
decline U کاهش
downturns U کاهش
downturn U کاهش
declines U کاهش
concession U کاهش
degression U کاهش
abatement U کاهش
scale down U کاهش
declining U کاهش
spoils U کاهش
spoiling U کاهش
spoiled U کاهش
spoil U کاهش
wastage U کاهش
mitigation U کاهش
subtraction U کاهش
imminution U کاهش
slowdown U کاهش
decrement U کاهش
diminution U کاهش
relief U کاهش
reduce/enlarge U کاهش
slowdowns U کاهش
decreases U کاهش
damp U کاهش
reduction U کاهش
subraction U کاهش
dampest U کاهش
reductions U کاهش
rebates U کاهش
dampers U کاهش
attenuation U کاهش
rebates U تخفیف کاهش
price reduction U کاهش قیمت
rebate U تخفیف کاهش
scale down U کاهش مقیاس
reductional U تبدیل کاهش
reduction of armamentes U کاهش تسلیحات
decrease in value U کاهش ارزش
clemmensen reduction U کاهش کلمنسنی
decrement U میزان کاهش
reduction factor U ضریب کاهش
reduction ratio U نسبت کاهش
minuend U کاهش یاب
slakes U کاهش فرونشستن
palliator U کاهش دهنده
drive reduction U کاهش سائق
mitigative U مایه کاهش
monetary contraction U کاهش پول
intensity decrease U کاهش شدت
slaked U کاهش فرونشستن
slake U کاهش فرونشستن
wage cuts U کاهش دستمزد
depreciation U کاهش بها
wany U کاهش یافته
deduction U کاهش تفریق
prereduction U کاهش اولیه
extinction U کاهش نور
palliation U کاهش درد
reductions U کاهش احیاء
depopulation U کاهش نفوس
dishoarding U کاهش ذخیره
waney U کاهش یافته
detraction U کاهش کسرشان
detraction U کاهش توجه
decrementation U کاهش پلهای
devaluation U کاهش نرخ
dishoarding U کاهش اندوخته
anaphrodisia U کاهش شهوت
indiminishable U کاهش ناپذیر
disinflation U کاهش تورم
mark down U کاهش قیمت
disinflation U کاهش ورم
disinvestment U کاهش سرمایه
speed reduction U کاهش سرعت
abatable U کاهش پذیر
deceleration U کاهش سرعت
lapse rate U اهنگ کاهش
abatement U کاهش الودگی
lapse time U زمان کاهش
easement U کاهش درد
mark down U کاهش قیمتها
tax cuts U کاهش مالیات
tax deduction U کاهش مالیات
logarithmic decrement U کاهش لگاریتمی
reductionism U کاهش گری
reduction U کاهش احیاء
easing U کاهش درد
abatement [of pain] U کاهش درد
relief [from pain] U کاهش درد
scale down U کاهش تدریجی
alleviation U کاهش درد
drop in temperature U کاهش دما
fall in temperature U کاهش دما
devalution U کاهش ارزش پول
credit squeeze U کاهش مقدار اعتبار
depreciation of the exchange rate U کاهش نرخ ارز
deprecation of silver U کاهش ارزش سیم
depreciation of currency U کاهش ارزش پول
oxidation reduction reaction U واکنش اکسایش- کاهش
redox reaction U واکنش اکسایش- کاهش
credit squeeze U کاهش حجم اعتبار
diminishing returns U بازده کاهش یابنده
reductions U تحویل استحاله کاهش
oxidation reduction potential U پتانسیل اکسایش- کاهش
capital loss U کاهش ارزش سرمایه
brown out U کاهش جریان برق
reduced mass U جرم کاهش یافته
redox system U سیستم اکسایش- کاهش
break in share prices U کاهش قیمت سهام
decrease endorsement U تصدیق یا تائید کاهش
reducible representation U نمایش کاهش پذیری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com