English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 69 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
focus U کانون
focused U کانون
focuses U کانون
focussed U کانون
focusses U کانون
focussing U کانون
fireplace U کانون
fireplaces U کانون
focal spot U کانون
focalpoint U کانون
ball U کانون [کاموا]
knot U کانون [کاموا]
bundle U کانون [کاموا]
twine U کانون [کاموا]
clew U کانون [کاموا]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
confocal U هم کانون
seismic focus U کانون زلزله
bar association U کانون وکلا
clubs U کانون مجمع
focal surface U سطح کانون
magnetic focus U کانون مغناطیسی
law society U کانون وکلا
image focal point U کانون تصویر
focalization U تمرکز در کانون
virtual focus U کانون مجازی
true or real focus U کانون حقیقی
focus U کانون عدسی
focal point U کانون توجه
clubbing U کانون مجمع
focus U به کانون دراوردن
reformatories U کانون اصلاح
focused U به کانون دراوردن
focusses U به کانون دراوردن
focusses U کانون عدسی
bars U کانون وکلا
bar U کانون وکلا
focussing U کانون عدسی
focuses U کانون عدسی
bifocal U دارای دو کانون
focussed U کانون عدسی
clubbed U کانون مجمع
focussing U به کانون دراوردن
club U کانون مجمع
bifocals U دارای دو کانون
focuses U به کانون دراوردن
focussed U به کانون دراوردن
focused U کانون عدسی
reformatory U کانون اصلاح
focusses U کانونی شدن کانون
focused U کانونی شدن کانون
focussed U کانونی شدن کانون
focuses U کانونی شدن کانون
focussing U کانونی شدن کانون
house of correction U کانون اصلاح وتربیت
focus U کانونی شدن کانون
focal U مربوط به کانون عدسی
correctional institution U کانون اصلاح و تربیت
bar association U کانون وکلا دادگستری
bar council U هیات مدیره کانون وکلا
focal plane U افق مار بر کانون عدسی
vestal U روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
zoom lenses U عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
zoom lens U عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
reformatory schools U کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
study for bar U دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
inns of court U کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
probation U کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
hub U (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
disbar U سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com