Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
memento mori
U
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
epispastic
U
مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
There are wheels within wheels .
U
کاسه ای زیر نیم کاسه است
anthropo
U
پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop
U
پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
artificial intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence
U
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
id
U
مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography
U
علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
obstructionist
U
اکثریت می اندازد
feelings indigenous to man
U
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
the ink blots
U
این مرکب لک می اندازد
The trees give a pleasant shade .
U
درختان سایه قشنگه می اندازد
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
It reminds me of my schooldays .
U
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
big ball
U
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
pumpkin
U
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
pumpkins
U
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
grounder
U
موسس ضربتی که کسی یا چیزی رابزمین می اندازد
drive
U
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drives
U
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
jump ball
U
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
petroleur
U
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
What advice would you give to someone starting up in business?
U
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
megascope
U
یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
leadsman
U
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
filibuster
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustered
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustering
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibusters
U
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
sweeper
U
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
sweepers
U
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
means ends analysis
U
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
He shoots well
U
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
bowl
کاسه
bowls
U
کاسه
lump sums
U
یک کاسه
chalices
U
کاسه
crania
U
کاسه سر
cranium
U
کاسه سر
craniums
U
کاسه سر
chalice
U
کاسه
skull
U
کاسه سر
pappus
U
کاسه گل
messmate
U
هم کاسه
lump sum
U
یک کاسه
skulls
U
کاسه سر
mazard
U
کاسه
socket
کاسه
cupule
U
کاسه
drinking cup
U
کاسه
in a lump sum
U
یک کاسه
calyx
U
کاسه گل
sockets
U
کاسه
calycle
U
کاسه گل
calix
U
کاسه گل
cotyla
U
کاسه
oil seal
U
کاسه نمد
seals
U
کاسه نمد
husks
U
غلاف یا کاسه گل
husk
U
غلاف یا کاسه گل
stuffing box
U
کاسه نمد
eager beaver
U
کاسه گرم تر از اش
eyehole
U
کاسه چشم
glene
U
کاسه مفصل
glene
U
کاسه چشم
flower cup
U
غلاف کاسه گل
cup seal
U
بوبند کاسه
brainpan
U
کاسه مغز
bowl
U
کاسه رهنما
hard shell
U
کاسه دار
turtleback
U
کاسه پشت
lickspittle
U
کاسه لیس
sealings
U
کاسه نمدها
scutum
U
کاسه زانو
ball bearings
U
کاسه ساچمه
ball bearing
U
کاسه ساچمه
cranial nerve
U
عصب کاسه سر
eye sockets
U
کاسه چشم
eye socket
کاسه چشم
kegler
U
کاسه ساز
craniography
U
شرح کاسه سر
kneepan
U
کاسه زانو
loricate
U
کاسه دار
knee pan
U
کاسه زانو
parasitism
U
کاسه لیسی
dipper stick
U
کاسه بیل
corolla
U
جام گل کاسه گل
knee cap
U
کاسه زانو
porringer
U
کاسه اش خوری
scal
U
کاسه نمد
bowls
U
کاسه رهنما
socket
کاسه چشم
seal
U
کاسه نمد
suck-up
U
کاسه لیس
bootlicker
U
کاسه لیس
yes-man
U
کاسه لیس
puppet
U
کاسه لیس
cat's paw
U
کاسه لیس
doormat
U
کاسه لیس
stooge
U
کاسه لیس
arse-licker
U
کاسه لیس
kiss-ass
[American E]
U
کاسه لیس
A bowl hotter than the soup it contains.
<proverb>
U
کاسه از آش گرمتر.
patellae
U
کاسه زانو
ass-kisser
[American E]
U
کاسه لیس
brown-noser
U
کاسه لیس
fawner
U
کاسه لیس
kneecap
U
کاسه زانو
sockets
U
کاسه بندگاه
toady
U
کاسه لیس
lickspittle
U
کاسه لیس
minion
U
کاسه لیس
patella
U
کاسه زانو
socket
کاسه بندگاه
kneecaps
U
کاسه زانو
hardshell
U
کاسه دار سخت
sound bow
U
کاسه زنگ اخبار
calipash
U
کاسه لاک پشت
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
porringer
U
کلاه کاسه مانند
They put the blane on him . he was the scapegoat.
U
کاسه کوزه ها سر اوشکست
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
patellate
U
مانند کاسه زانو
patellar
U
مانند کاسه زانو
stifle bone
U
کاسه زانوی اسب
housemaid's knee
U
اماس کاسه زانو
sockets
U
سرپیچ کاسه چشم
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
carapace
U
کاسه سنگ پشت
labyrinth seal
U
کاسه نمد لایبرنت
drinking vessel
U
فرف ابخوری کاسه
suborbital
U
زیر کاسه چشمی
toadyism
U
مداهنه کاسه لیسی
calipee
U
کاسه زیرین لاک پشت
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .
U
کاسه گدایی دست گرفتن
on good turn deserves another
U
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
postorbital
U
واقع در پشت کاسه چشم
infraorbital
U
واقع در زیر کاسه چشم
My patience is exhausted ( worn out ) .
U
کاسه صبرم لبریز شده
there are wheels within wheels
U
زیرکاسه نیم کاسه است
incomplete flower
U
گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
inferior ovary
U
تخم دان پایین تر از کاسه
supra orbital
U
واقع دربالای کاسه چشم
testudinarious
U
مانند کاسه سنگ پشت
toady
U
کاسه لیس مداهنه کردن
sycophancy
U
مفت خوری کاسه لیسی
To go round hat in hand .
U
کاسه گدایی بدست گرفتن
inferior calyx
U
کاسه پایین تر از تخم دان
testudinate
U
مانند کاسه سنگ پشت
My patience has run out (is exhausted).
U
کاسه صبرم لبریز است
testudineous
U
مانند کاسه سنگ پشت
coronae borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
corona borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
there is something in the wind
U
کاسهای زیر نیم کاسه است
guards
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guard
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
calipash
U
قسمت بالای کاسه لاک پشت
guarding
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
More Catholic than the Pope .
U
کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
One good turn deserves another .
U
کاسه جایی رود که باز آید قدح
belljar
U
نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
shell
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shells
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether .
U
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
patelliform
U
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
cross bones
U
شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
chevron seal
U
کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
leather back
U
لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
calyx
U
طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
preorbital
U
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
human beings
U
انسان
loard of creation
U
انسان
homosapiens
U
انسان
mortals
U
انسان
in human shape
U
انسان
man
U
انسان
mortal
U
انسان
mans
U
انسان
homo
U
انسان
human being
U
انسان
kindlity
U
انسان وار
human movement
U
حرکت انسان
humansit
U
انسان دوست
voicing
U
صدای انسان
infrahuman
U
پایین تر از انسان
infrahuman
U
مادون انسان
anthropology
U
انسان شناسی
economic man
U
انسان اقتصادی
homo economicus
U
انسان اقتصادی
heidelberg man
U
انسان هایدلبرگ
homo faber
U
انسان ابزارساز
homo politicus
U
انسان اجتماعی
homosapiens
U
نوع انسان
eudemonology
U
گفتاردرسعادت انسان
voice
U
صدای انسان
godman
U
انسان خداوار
voices
U
صدای انسان
hominid
U
جنس انسان
cannibalism
U
ادمخواری انسان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com