English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
resource U تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
job U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
jobs U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
draw up U کارها را تنظیم کردن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. U کارها را قبضه کردن
To spoilt things . To mess thing up . U کارها را خراب کردن
dispose U ترتیب کارها رامعین کردن
to make things hum U کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
scheduling U مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
to mend matters U کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
piracy U کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
to share out U تقسیم کردن
administers U تقسیم کردن
compart U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
intersects U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
share U تقسیم کردن
compartment U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
whack up U تقسیم به سهام کردن
partitions U تقسیم افراز کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
break down U تقسیم بندی کردن
partition U تقسیم افراز کردن
fractionize U تقسیم بجزء کردن
graduate U تقسیم بندی کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
prorate U به نسبت تقسیم کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
sectors U جزء تقسیم کردن
sector U جزء تقسیم کردن
shires U به استان تقسیم کردن
lot U تقسیم بندی کردن
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
canton U به بخش تقسیم کردن
shire U به استان تقسیم کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
quadrat U به قطعات مستطیل تقسیم کردن
compartmentalizing U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن تعمیم دادن
distributes U تقسیم کردن تعمیم دادن
lot U کالا بقطعات تقسیم کردن
apportioning U تقسیم کردن تخصیص دادن
division U بخش رسته تقسیم کردن
divisions U بخش رسته تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن تعمیم دادن
compartmentalized U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
admeasure U سهم دادن تقسیم کردن
pottion U تقسیم کردن سهم دادن از
apportions U تقسیم کردن تخصیص دادن
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
syllabify U تقسیم به هجای مقطع کردن
compartmentalizes U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
dichotomize U بدو بخش تقسیم کردن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
to d. with others U بادیگران تقسیم یاسهم کردن
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
apportioned U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportion U تقسیم کردن تخصیص دادن
comparmentalize U به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
compartmentalised U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalising U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
parcels U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
dispart U تقسیم شدن هدف گیری کردن
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
relational U کارها
relation U کارها
programme of work U صورت کارها
programme of work U برنامه کارها
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
job scheduler U زمان بند کارها
artwork U کارها و تصاویر گرافیکی
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion. U کارها را بجریان انداختن
I am ready to compromise. U کارها روبراه است
To get things moving. To set the wheels in motion. U کارها راراه انداختن
Things are very slack (quiet) at the moment. U فعلا" که کارها خوابیده
all aggairs pivot upon him U کارها بدست او می گرد د
hang-up <idiom> U تاخیر دربعضی از کارها
Our affairs are shaping well. U کارها داردسروصورت می گیرد
To take things easy(lightly) U کارها را آسان گرفتن
push (someone) around <idiom> U اجبار شخص درانجام کارها
put the cart before the horse <idiom> U انجام کارها بدون نظم
She is not concerned with all that . U با این کارها کاری ندارم
i. for doing any thing U عدم صلاحیت در همه کارها
pull (something) off <idiom> U باانجام رساندن کامل کارها
We are past that sort of thing . U دیگر این کارها از ماگذشته
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
job U اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Things are coming to a critical juncture . U کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
batches U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
batch U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
jobs U اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
priorities U شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priority U شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
activity U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
activities U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
priority U سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priorities U سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
common U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commoners U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commonest U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
general U برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
generals U برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
minor league U دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
dry run U اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
agenda U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
hierarchical communications system U روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
critical path analysis U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
pert U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
job U زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs U زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
factorize U تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
off load U انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
cellar U محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
cellars U محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
batch U 1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
batches U 1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
allotment U تقسیم
sharing U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
division U تقسیم
admeasurement U تقسیم
admensuration U تقسیم
divisions U تقسیم
allotments U تقسیم
distributions U تقسیم
apportionment U تقسیم
distribution U تقسیم
dispensation U تقسیم
dealing U تقسیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com