English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bookbindery U کارخانه صحافی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in sheets U صحافی نشده
bindings U انقیاد صحافی
offsetting U حاشیه صحافی
offset U حاشیه صحافی
in quires U صحافی نشده
bindery U موسسه صحافی
bookbinding U صحافی کتاب
binding U انقیاد صحافی
to bind a book U صحافی کردن یک کتاب
rebind U دوباره صحافی کردن
bibliopegy U هنر صحافی کتب
binding U صحافی کردن به هم بستن
bindings U صحافی کردن به هم بستن
solute U صحافی نشده بهم نپیوسته
binds U چسباندن صحافی کردن ودوختن
bind U چسباندن صحافی کردن ودوختن
brochure U کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
brochures U کتاب کوچک صحافی نشده که گاهی جلدکاغذی دارد
skiver U چرم نازک شده پوست گوسفند تیماج صحافی وغیره
bock U یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج
productions U ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
production U ساخته شده طبق طرح کارخانه اتومبیل سازی موتورسیکلت ساخته شده طبق طرح کارخانه
workhouse U کارخانه
plants U کارخانه
workhouses U کارخانه
factory-spun U نخ کارخانه ای
plant U کارخانه
works U کارخانه
workplaces U کارخانه
workplace U کارخانه
coopery U کارخانه
shopped U کارخانه
shop U کارخانه
worked U کارخانه
work U کارخانه
manufactory U کارخانه
shops U کارخانه
house work U کارخانه
factory U کارخانه
factories U کارخانه
lock out U تعطیل کارخانه
manufactoring plant U کارخانه تولیدی
ice plant U کارخانه یخ ساز
ex mill U تحویل در کارخانه
ex factory U تحویل در کارخانه
electric plant U کارخانه برق
cut back U تعطیل کارخانه
cotton mill U کارخانه نخ ریسی
spinning factory U کارخانه نخ ریسی
cotton factory U کارخانه نخ ریسی
factory chimney U دودکش کارخانه
fulling mill U کارخانه قصاری
generating station U کارخانه برق
generating plant U کارخانه برق
gas works U کارخانه گاز
manufaturer U صاحب کارخانه
He is running ( runs ) the factory . U او کارخانه را می گرداند
out <adv.> U بیرون از کارخانه
works superintendent U مدیر کارخانه
plant mixing U امیختن در کارخانه
packinghouse U کارخانه کنسروسازی
packingplant U کارخانه کنسروسازی
pilot plant U کارخانه نمونه
plant construction U ساختمان کارخانه
plant mixing U اختلاط در کارخانه
power house U کارخانه برق
sirenic U سوت کارخانه
smeltery U کارخانه گدازگری
smelting plant U کارخانه ذوب
works inspector U بازرس کارخانه
copper smelting plant U کارخانه ذوب مس
installation U کارخانه نصب
shedding U کارخانه سرپوشیده
cast steel plant U کارخانه فولادریزی
shed U کارخانه سرپوشیده
manufacturing U کارخانه دار
industrialists U کارخانه دار
industrialist U کارخانه دار
manufacturers U صاحب کارخانه
studios U کارگاه کارخانه
manufacturer U صاحب کارخانه
studio U کارگاه کارخانه
breweries U کارخانه ابجوسازی
mill U کارخانه نورد
gasworks U کارخانه گاز
mills U کارخانه نورد
siren U سوت کارخانه
installations U کارخانه نصب
sheds U کارخانه سرپوشیده
cement plant U کارخانه سیمان
plant U نبات کارخانه
plants U نبات کارخانه
sirens U سوت کارخانه
brewery U کارخانه ابجوسازی
spinning U کارخانه نخریسی
power stations U کارخانه برق
power station U کارخانه برق
car factory U کارخانه خودروسازی
chimney stalk U دودکش کارخانه
ropewalk U کارخانه طناب سازی
tinwork U کارخانه قلع کاری
firm U کارخانه موسسه بازرگانی
tin smelting plant U کارخانه ذوب قلع
dockyards U کارخانه کشتی سازی
saw mill U کارخانه اره کشی
ship yard U کارخانه کشتی سازی
field U خارج اداره یا کارخانه
salt works U کارخانه نمک سازی
stonework U کارخانه سنگ بری
smeltery U کارخانه ذوب فلزات
dockyard U کارخانه کشتی سازی
firmer U کارخانه موسسه بازرگانی
firmest U کارخانه موسسه بازرگانی
plant U ماشین الات کارخانه
plant U محل کارخانه یا کارگاه
cotton-mills U کارخانه ریسندگی پنبه ای
plants U ماشین الات کارخانه
plants U محل کارخانه یا کارگاه
shipyard U کارخانه کشتی سازی
firms U کارخانه موسسه بازرگانی
wirework U کارخانه سیم سازی
shipyards U کارخانه کشتی سازی
gas works tar U قطران کارخانه گاز
dye works U کارخانه رنگ سازی
iron foundry U کارخانه ذوب اهن
fielded U خارج اداره یا کارخانه
lead works U کارخانه سرب گدازی
glassworks U کارخانه شیشه گری
creamery U کارخانه کره گیری
lock out U بسته شدن کارخانه
computer integrated manufactureing U کارخانه کاملا" اتوماتیک
mills U کارخانه اسیاب کردن
fields U خارج اداره یا کارخانه
ashery U کارخانه نمک قلیاسازی
gas works U کارخانه تولید گاز
shopped U کارخانه خرید کردن
mill U کارخانه اسیاب کردن
coking plant U کارخانه ذغال سازی
engineering works U کارخانه ماشین سازی
cotton spinner U صاحب کارخانه نخ ریسی
energy plant U کارخانه تولید نیرو
concrete plant U کارخانه بتن سازی
metallurgical plant U کارخانه ذوب اهن
pottery factory U کارخانه چینی سازی
foundries U کارخانه گداز فلز
foundries U کارخانه ذوب فلز
foundry U کارخانه گداز فلز
foundry U کارخانه ذوب فلز
printworks U کارخانه چیت بافی
shop U کارخانه خرید کردن
nailery U کارخانه میخ سازی
concreting plant U کارخانه بتن سازی
contractor plant U کارخانه پیمان کار
shops U کارخانه خرید کردن
powder mill U کارخانه باروت سازی
grindery U کارخانه تیزکنی افزارکفش دوزی
saltern U کارخانه یا معدن استخراج نمک
distillery U کارخانه یا محل تقطیر رسومات
factory team U تیم کارخانه اتومبیل سازی
distilleries U کارخانه یا محل تقطیر رسومات
sheet roller U کارخانه نورد ورق فلزی
dairy farm U مزرعه یا کارخانه لبنیات سازی
computer aided factory management U مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
sawmills U کارخانه چوب بری والوارسازی
sawmill U کارخانه چوب بری والوارسازی
rolling mill U کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
installs U قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
installing U قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
install U قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
Its no joke running a factory . U اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
laboratorial U ازمایشگاهی مربوط به کارخانه شیمیائی یاداروسازی
to put something into operation U دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
power plants U کارخانه برق نیروی محرکه هواپیماواتومبیل
to start up something U دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
power plant U کارخانه برق نیروی محرکه هواپیماواتومبیل
cost in use U هزینه تملک و بهره برداری از ساختمان یا کارخانه
rolling mill U ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
blueprints U تجدید ساختمان اتومبیل طبق مشخصات کارخانه
blueprint U تجدید ساختمان اتومبیل طبق مشخصات کارخانه
finery U زر و زیور جامه پر زرق و برق کارخانه تصفیه فلزات
equipment U وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
feed stock U مواد اولیه که جهت تولید به کارخانه وارد میشود
set value U تنظیمات در کارخانه تعیین شده [رایانه شناسی] [مهندسی]
default setting U تنظیمات در کارخانه تعیین شده [رایانه شناسی] [مهندسی]
default value U تنظیمات در کارخانه تعیین شده [رایانه شناسی] [مهندسی]
default U تنظیمات در کارخانه تعیین شده [رایانه شناسی] [مهندسی]
d , top concept U تدابیر مخصوص رساندن اماداز کارخانه یا سکو تا خط جبهه
shipyards U کارخانه کشتی سازی کارخانجات دریایی قسمت تعمیر ناوها
preprogrammed U که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
shipyard U کارخانه کشتی سازی کارخانجات دریایی قسمت تعمیر ناوها
assembly U کارخانهای که واحدهای آن از قط عاتی از کارخانه هایی دیگر و در کنار هم جمع شده اند
downtime U مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
technical observer U بازرس یا نافر فنی کارخانه در یکانهای رزمی که نافربه طرز استفاده از وسیله میباشد
marketing U بررسی روشهای پخش و توزیع کالااز لحظه خروج از کارخانه تا رسیدن به دست مشتری
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
incorporating mill U کارخانهای که اجزای باروت دران امیخته میشوند کارخانه باروت سازی
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
iron master U رئیس کارخانه اهن سازی یا اهن ریزی
winery U کارخانه شراب سازی موسسه شراب کشی
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com