English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
instrumentation U کاربرد وسائل سنجش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
measuring technique U متد سنجش اسلوب سنجش فن سنجش فن اندازه گیری
water power utilization U کاربرد انرژی هیدرولیک کاربرد نیروی ابی
scalar U توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
ppi gauge U معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
fitments U وسائل
fitment U وسائل
means U وسائل
facilities U وسائل
fraudulent means U وسائل متقلبانه
auxiliary equipment U وسائل کمکی
by indirection U با وسائل نادرست
documentation aids U وسائل سندسازی
by all means U با تمام وسائل
design aids U وسائل طراحی
remedied U وسائل جبران خسارت
remedies U وسائل جبران خسارت
remedy U وسائل جبران خسارت
remedying U وسائل جبران خسارت
debugging aids U وسائل اشکال زدایی
instrument board U تابلوی وسائل اندازه گیری
to play it U با وسائل پست سو استفاده کردن از
i provided for his safety U وسائل سلامت او را فراهم کردم
in the last resort U پس ازنومیدی ازهمه وسائل دیگر
review order U لباس وتجهیزات و وسائل کامل
to incubate bacteria U با وسائل ویژه میکرب پروردن
to play U با وسائل پست سو استفاده کردن
vendor U کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
vendors U کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
to pander any one's lust U وسائل شهوت رانی کسی رافراهم کردن
it tends to ruin him U وسائل خانه خرابی یاهلاکت اورافراهم میکند منجرمیشودبهلاکت او
to turn the tables on any one U وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
dnc U Control Numerial Direct روش کنترل کامپیوتری وسائل ماشینی خودکار
desk accessories U وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
implementation U کاربرد
employment U کاربرد
uses U کاربرد
use U کاربرد
using U کاربرد
usages U کاربرد
usage U کاربرد
applicability U کاربرد
application U کاربرد
implementation U کاربرد
applications U کاربرد
end use U کاربرد
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> U کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
atari U نام نوعی از کامپیوترهای شخصی و وسائل جانبی مشهور که توسط شرکت ATARI تولید میشود
applicability U کاربرد پذیری
field of application U میدان کاربرد
standby application U کاربرد جانشین
application of a force U کاربرد نیرو
application of load U کاربرد بار
application oriented U کاربرد گرا
conditions of use U شرایط کاربرد
type of use U نمونه کاربرد
applications U کاربرد استفاده
application U کاربرد استفاده
applicable U کاربرد پذیر
server based application U برنامه کاربرد شبکه
to come into operation U کاربرد پذیر شدن
use inheritance U وراثت ناشی از کاربرد
utilization U کاربرد روزانه استفاده
domain knowledge U دانش محیط کاربرد
to go into effect U کاربرد پذیر شدن
lock option U اختیار کاربرد قفل
to inure U کاربرد پذیر شدن
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
to take effect U کاربرد پذیر شدن
flowcharting symbol U علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
application of load U فرود بار کاربرد نیرو
commitments U تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
commitment U تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
tactics U دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
employment U کاربرد نیروها یا جنگ افزارها استفاده از
rework U برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworked U برای کاربرد مجدد آماده کردن
utilitarianism U کاربرد گرایی اعتقاد باینکه نیکی
reworking U برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworks U برای کاربرد مجدد آماده کردن
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
keypad U مجموعهای از کلیدهای خاص برای کاربرد مشخص
other than [usually used in negative sentences] <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
application study U بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
This dictionary has many examples of how idioms are used . U این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
interface human machine interface U امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
HMI's U امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
HMI U امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
exerciser U وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
frees U حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freeing U حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freed U حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free U حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
Phone Dialer U امکانی در ویندوز که به کاربرد مکان شماره گیری از کامپیوتر خود میدهد
evalution U سنجش
measurment U سنجش
ponderation U سنجش
ponderingly U با سنجش
poneration U سنجش
degress of comparison U سنجش
scalar U سنجش
g U سنجش
assessments U سنجش
evaluations U سنجش
ponder U سنجش
pondered U سنجش
pondering U سنجش
appraisal U سنجش
appraisals U سنجش
deliberations U سنجش
assessment U سنجش
deliberation U سنجش
evaluation U سنجش
measurement U سنجش
measurements U سنجش
assay U سنجش
measure U سنجش
ponders U سنجش
assays U سنجش
scaling U سنجش
privilege U وضعیت کاربرد در رابط ه با نوع برنامه که اجرا میکند ومنابعی که میتواند استفاده کند
measuring range U ناحیه ی سنجش
measuring thermocouple U ترموکوپل سنجش
measuring technique U تکنیک سنجش
measuring period U دوره سنجش
biometrics U زیست سنجش
measuring technique U روش سنجش
measuring system U سیستم سنجش
measuring switch U کلید سنجش
measuring sensitivity U حساسیت سنجش
measuring point U نقطه سنجش
measuring relay U رله سنجش
measuring rectifier U یکسوکننده سنجش
measuring position U محل سنجش
measuring range U حیطه سنجش
measuring thermocouple U عنصرحرارتی سنجش
metage U حق سنجش قپانداری
measurable U سنجش پذیر
ratings U سنجش توان
rating U سنجش توان
pulmometry U سنجش گنجایش شش
comparison U تطبیق سنجش
ponderability U سنجش پذیری
method of measurment U روش سنجش
clocked U با سنجش زمان
ponderable U قابل سنجش
comparisons U تطبیق سنجش
measuring voltage U فشار سنجش
measuring unit U واحد سنجش
measuring unit U عضو سنجش
measuring transductor U ترانسدوکتور سنجش
measurment U سنجش اندازه
measuring period U مدت سنجش
meter U وسیله سنجش
assays U ازمایش سنجش
voltage measuring U سنجش ولتاژ
precision measurment U سنجش دقیق
font metric U سنجش فونت
measuring junction U نقطه سنجش
comparative measurement U سنجش مقایسهای
high accuracy measurement U سنجش دقیق
incommensurable U سنجش ناپذیر
graduated steel straight edge U شینه سنجش
emergency measure U سنجش اضطراری
meters U وسیله سنجش
depth measurement U سنجش گودی
delib erator U سنجش کننده
datum line U خط مبنای سنجش
accuracy to gage U دقت سنجش
assay U ازمایش سنجش
frequency measurement U سنجش فرکانس
surveyor's chain U زنچیر سنجش
indirect measurement U سنجش غیرمستقیم
comparative measurement U سنجش قیاسی
voltage measuring U سنجش فشارالکتریکی
measuring current U جریان سنجش
measuring diaphragm U دیافراگم سنجش
measuring diaphragm U ممبران سنجش
measuring error U خطای سنجش
measuring frequency U فرکانس سنجش
measuring generator U مولد سنجش
measuring junction U محل سنجش
measuring method U اسلوب سنجش
measuring coil U بوبین سنجش
measuring circuit U مدار سنجش
measuring cable U کابل سنجش
market appraisal U سنجش بازار
colorimetry U سنجش رنگ
sociometry U سنجش افکاراجتماعی
volumetric analysis U سنجش حجمی
cybernation U کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
pulmometer U الت سنجش گنجایش شش
aerometry U سنجش غلظت هوا
scruple U واحد سنجش چیزجزئی
bel U یگان سنجش صوت
tangible benefits U سودهای قابل سنجش
means tests U سنجش استطاعت مالی
means test U سنجش استطاعت مالی
barometry U سنجش فشار هوا
thermal resolution U حداقل سنجش حرارت
precision measuring equipment U تجهیزات سنجش دقیق
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com