Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
truism
U
چیزی که پر واضح است ابتذال
truisms
U
چیزی که پر واضح است ابتذال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
That speaks volumes.
<idiom>
U
چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
triviality
U
ابتذال
triteness
U
ابتذال
pedestrianism
U
ابتذال
platitude
U
ابتذال
platitudes
U
ابتذال
vulgarity
U
ابتذال
banality
U
ابتذال
trivialities
U
ابتذال
commonplaceness
U
ابتذال کهنگی
plainer
U
واضح
transpicuous
U
واضح
clearer
U
واضح
plain
U
واضح
vivid
U
واضح
iuntelligibly
U
واضح
graphic
U
واضح
kenspeckle
U
واضح
conspicuous
U
واضح
crystalline
U
واضح
well known
U
واضح
plainest
U
واضح
distinct
<adj.>
U
واضح
plains
U
واضح
notable
<adj.>
U
واضح
perspicuous
<adj.>
U
واضح
explicit
<adj.>
U
واضح
clearest
U
واضح
ditinct
U
واضح
explicit
U
واضح
clear
U
واضح
distinct
U
واضح
clears
U
واضح
palpable
U
واضح
perspicuous
U
واضح
orotund
U
قوی و واضح
clear
U
بطور واضح
clearest
U
واضح کردن
clearer
U
واضح کردن
self explanatory
U
واضح اشکار
clear
U
واضح کردن
unambiguous
U
واضح روشن
self explaining
U
واضح اشکار
clearer
U
بطور واضح
clears
U
بطور واضح
clears
U
واضح کردن
crystal clear
U
واضح-مبرهن
clearest
U
بطور واضح
self-explanatory
U
واضح اشکار
plainly
U
بطور واضح
sharp image
U
تصویر واضح
sharp picture
U
تصویر واضح
overt
U
واضح نپوشیده
open and shut
U
ساده واضح
open-and-shut
U
ساده واضح
luminous
U
شب نما واضح
lucidly
U
بطور واضح
expounds
U
واضح کردن
expounding
U
واضح کردن
clarifier
U
واضح کننده
clear evidence
U
دلیل واضح
clear proof
U
دلیل واضح
expounded
U
واضح کردن
expound
U
واضح کردن
cleaners
U
مشخص واضح
distinctly
U
بطور واضح
clean-cut
U
مشخص واضح
clean cut
U
مشخص واضح
lucid
U
واضح درخشان
clear picture
U
تصویر واضح
obvious
U
واضح بدیهی
self-explanatory
U
بدیهی واضح فی نفسه
enhances
U
بهتر یا واضح تر کردن
enhancing
U
بهتر یا واضح تر کردن
eye dialect
U
لهجهء واضح و هجایی
demystify
U
واضح و مبرهن کردن
open to the public
U
واضح درنظر عموم
It dawned upon him.
U
برای او
[مرد]
واضح شد.
plain text
U
متن واضح و اشکار
enhanced
U
بهتر یا واضح تر کردن
enhance
U
بهتر یا واضح تر کردن
documentary photography
U
عکس واضح وروشن
pseudopod
U
تجسم واضح روح
pseudopodium
U
تجسم واضح روح
It was borne in on him.
U
برای او
[مرد]
واضح شد.
self explaining
U
بدیهی واضح فی نفسه
spell out
<idiom>
U
واضح توضیح دادن
self explanatory
U
بدیهی واضح فی نفسه
pellucidly
U
بطور روشن یا واضح
demystified
U
واضح و مبرهن کردن
demystifying
U
واضح و مبرهن کردن
demystifies
U
واضح و مبرهن کردن
plainly
U
بطور واضح صریحا"
diction
U
تلفظ واضح و روشن
luculent
U
نور افشان واضح
enunciation
U
تلفظ واضح و روشن
unconcealed
U
روشن هویدا واضح
speak up
<idiom>
U
بلندو واضح سخن گفتن
cts
U
واضح وروشن جهت ارسال
clarifies
U
واضح کردن توضیح دادن
to be clear to somebody
U
برای کسی واضح بودن
clarify
U
واضح کردن توضیح دادن
clarifying
U
واضح کردن توضیح دادن
blur
U
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
specifies
U
بیان واضح آنچه نیاز است
continuity
U
مسیر ارتباط واضح بین دو نقط ه
Her eyes spoke volumes of despair.
U
در چشمهای او
[زن]
ناامیدی کاملا واضح است.
specify
U
بیان واضح آنچه نیاز است
blurring
U
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurred
U
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
How can you ask?
U
این باید واضح باشد برای تو
specifying
U
بیان واضح آنچه نیاز است
uncovered
U
واضح قابل رویت غیر سری
blurs
U
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
problems
U
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
to speak volumes
[for]
U
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
problem
U
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
U
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
focusing
U
واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
enhanced
U
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
What she wears speaks volumes about her.
U
به سبکی که او
[زن]
لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
hyperfocal distance
U
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
enhancing
U
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhances
U
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhance
U
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
to paint something
[with something]
U
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
transparently
U
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent
U
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com