English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to stick something U چیزی را سفت و پابرجا بستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stabilising U پابرجا شدن پابرجا کردن
stabilized U پابرجا شدن پابرجا کردن
stabilizes U پابرجا شدن پابرجا کردن
stabilises U پابرجا شدن پابرجا کردن
stabilised U پابرجا شدن پابرجا کردن
stabilize U پابرجا شدن پابرجا کردن
put one's money on something <idiom> U بر سر چیزی شرط بستن
levy a tax on something U مالیات بر چیزی بستن
levy a tax on U مالیات بر چیزی بستن
hasps U بستن دور چیزی پیچیدن
hasp U بستن دور چیزی پیچیدن
To set ones hopes on something. U امید خودرا به چیزی بستن
to back U روی چیزی شرط بستن
overtax U مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxes U مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
overtaxing U مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
To pin something on someone . U چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن )
overtaxed U مالیات سنگین بر چیزی یاشخصی بستن
to put somebody in chains <idiom> U دست و پای کسی [چیزی] را بستن [اصطلاح]
to occlude U بستن [جلو چیزی راگرفتن ] [مسدود کردن]
seal U بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
seals U بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
To bet on something . U روی چیزی شرط بستن (مانند مسابقات وغیره )
peg U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
truest U پابرجا
steadies U پابرجا
firmer U پابرجا
truer U پابرجا
true U پابرجا
steadiest U پابرجا
four-square U پابرجا
steadying U پابرجا
indefeasible U پابرجا
steadied U پابرجا
steady U پابرجا
immutable U پابرجا
firm U پابرجا
firms U پابرجا
firmest U پابرجا
indefeasibly U بطور پابرجا
stables U پایدار پابرجا
stable U پایدار پابرجا
clip-on <adj.> U گیره دار [چیزی با گیره برای بستن]
mach hold U بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
To be out to do some thing . U کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
fix U درست کردن پابرجا کردن
fixes U درست کردن پابرجا کردن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
oppilate U بستن
knit U بستن
glaciation U یخ بستن
cue U صف بستن
cues U صف بستن
glaciate U یخ بستن
imputation U بستن به
gelatinate U بستن
to lay a bet U شر ط بستن
knits U بستن
shutting U بستن
to make fast U بستن
seizing U بستن
hitched U بستن
shuts U بستن
closing U بستن
shut U بستن
dresses U بستن
rack U به هم بستن
padlocked U بستن
wracks U به هم بستن
padlock U بستن
obtruate U بستن
obturate U بستن
occlude U بستن
wracked U به هم بستن
padlocking U بستن
racked U به هم بستن
racks U به هم بستن
obstruct U بستن
obstructed U بستن
obstructing U بستن
obstructs U بستن
padlocks U بستن
tie U بستن
congeals U یخ بستن
curdled U بستن
curdles U بستن
curdling U بستن
conclude U بستن
to tie up U بستن
lash vt U بستن
to shut up U بستن
curdle U بستن
concludes U بستن
congealing U یخ بستن
fasten U بستن
fastened U بستن
fastens U بستن
congealed U یخ بستن
congeal U یخ بستن
to shut out U بستن
dress U بستن
sellotape U بستن
sellotaped U بستن
hitch U بستن
hitches U بستن
hitching U بستن
ligation U بستن رگ
sellotapes U بستن
sellotaping U بستن
interclude U بستن
ligate U بستن
braced U بستن
tighten U بستن
tightened U بستن
tightening U بستن
tightens U بستن
to put up U بستن
infer U بستن
inferred U بستن
inferring U بستن
infers U بستن
brace U بستن
belay U بستن
queueing U صف صف بستن
queued U صف صف بستن
queue U صف صف بستن
spans U پل بستن
attaches U بستن
cork U بستن
corks U بستن
bloc U بستن
cadged U بستن
queues U صف صف بستن
attaches U بستن به
span U پل بستن
connects U بستن
connect U بستن
binds U بستن
attaching U بستن به
spanned U پل بستن
attaching U بستن
spanning U پل بستن
blocs U بستن
cadge U بستن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com