Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to ask specifically about something
U
چیزی را به طور خاص درخواست کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to ask somebody for
[about]
something
U
از کسی چیزی درخواست کردن
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
Other Matches
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
put in for something
<idiom>
U
درخواست چیزی
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
call-ups
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
requisitioning
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitioned
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisitions
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requisition
U
درخواست کردن درخواست وسایل
requests
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requesting
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
requested
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
request
U
درخواست اماد کردن درخواست کردن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
request modify
U
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
excess demand
U
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
prays
U
درخواست کردن
solicit
U
درخواست کردن
supplicate
U
درخواست کردن
praying
U
درخواست کردن
apply
U
درخواست کردن
solicited
U
درخواست کردن
to make an application
[to apply]
U
درخواست کردن
speak for
<idiom>
U
درخواست کردن
solicits
U
درخواست کردن
prayed
U
درخواست کردن
applies
U
درخواست کردن
pray
U
درخواست کردن
applying
U
درخواست کردن
entreats
U
درخواست کردن
implores
U
درخواست کردن از
imploring
U
درخواست کردن از
entreated
U
درخواست کردن
implored
U
درخواست کردن از
entreat
U
درخواست کردن
implore
U
درخواست کردن از
demanded
U
درخواست کردن
soliciting
U
درخواست کردن
entreating
U
درخواست کردن
demand
U
درخواست کردن
plead with
U
درخواست کردن
demands
U
درخواست کردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
call mission
U
درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
pleaded
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
boning
U
خواستن درخواست کردن
solicits
U
درخواست یا تقاضا کردن از
indents
U
سفارش درخواست کردن
indenting
U
سفارش درخواست کردن
boned
U
خواستن درخواست کردن
bone
U
خواستن درخواست کردن
to deny somebody a wish
U
درخواست کسی را رد کردن
bones
U
خواستن درخواست کردن
to a oneself for help
U
درخواست کمک کردن
indent
U
سفارش درخواست کردن
solicited
U
درخواست یا تقاضا کردن از
solicit
U
درخواست یا تقاضا کردن از
to reject
[refuse]
an application
U
درخواست نامه ای را رد کردن
to apply for leave
U
درخواست مرخصی کردن
requisition
U
درخواست رسمی کردن
requisitioned
U
درخواست رسمی کردن
to ask too much
U
بیش از حد درخواست کردن
requisitioning
U
درخواست رسمی کردن
call for fire
U
درخواست اتش کردن
soliciting
U
درخواست یا تقاضا کردن از
requisitions
U
درخواست رسمی کردن
call for ..... under the credit
U
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
mission call
U
درخواست پشتیبانی هوایی کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
apply
U
درخواست کردن شامل حال بودن
to file a petition
U
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
applies
U
درخواست کردن شامل حال بودن
applying
U
درخواست کردن شامل حال بودن
subsequent filing
[application, documents]
U
ادا کردن پس از ارائه درخواست نامه
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to file an application to somebody
U
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
lean on
<idiom>
U
اجبارشخص درقبول کردن درخواست باتحت فشارگذاشتن
to withdraw an application
U
صرف نظر کردن از تقاضای درخواست نامه ای
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
petitioned
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
requesting
U
تقاضا کردن درخواست کردن
petitions
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
petition
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
requested
U
تقاضا کردن درخواست کردن
requests
U
تقاضا کردن درخواست کردن
petitioning
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
request
U
تقاضا کردن درخواست کردن
apply
U
صدق کردن درخواست کردن
applying
U
صدق کردن درخواست کردن
applies
U
صدق کردن درخواست کردن
begs
U
استدعا کردن درخواست کردن
cry off
U
تقاضا کردن درخواست کردن
begged
U
استدعا کردن درخواست کردن
beg
U
استدعا کردن درخواست کردن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
requistioner
U
قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fire call
U
درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
fire message
U
پیام اتش درخواست اتش کردن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession
U
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denounce
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
minding
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
mind
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing
U
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
reference
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minds
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck
U
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
requistion for money
U
درخواست
indent
U
درخواست
claims
U
درخواست
suits
U
درخواست
applications
U
درخواست
requisition
U
درخواست
appeals
U
درخواست
appealed
U
درخواست
appeal
U
درخواست
claimed
U
درخواست
supplication
U
درخواست
claiming
U
درخواست
claim
U
درخواست
indents
U
درخواست
postulate
U
درخواست
postulated
U
درخواست
postulates
U
درخواست
on request of which
[at his request]
U
به درخواست او
postulating
U
درخواست
requisitions
U
درخواست
requisitioned
U
درخواست
application
U
درخواست
indenting
U
درخواست
requisitioning
U
درخواست
requests
U
درخواست
demand
U
درخواست
requested
U
درخواست
request
U
درخواست
demands
U
درخواست
tender
U
درخواست
requesting
U
درخواست
suited
U
درخواست
d. of a request
U
در درخواست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com