Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to send something to my friend
U
چیزی را به دوستم فرستادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to call somebody to
[for]
something
U
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
(in) care of someone
<idiom>
U
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
I bought it on the recommendation of a friend.
U
طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
send out
U
فرستادن
remit
U
فرستادن
remits
U
فرستادن
remitted
U
فرستادن
send round
U
فرستادن
consigns
U
فرستادن
consigning
U
فرستادن
consigned
U
فرستادن
consign
U
فرستادن
packs
U
فرستادن
pack
U
فرستادن
send back
U
پس فرستادن
to send back
U
پس فرستادن
send in
U
فرستادن
remitting
U
فرستادن
send
U
فرستادن
to serve a subpoena on
U
فرستادن
dispatched
U
فرستادن
hand over
U
فرستادن
dispateh
U
فرستادن
to send off
U
فرستادن
to send off
U
فرستادن
despatch
U
فرستادن
dispatches
U
فرستادن
give off
<idiom>
U
فرستادن
sending
U
فرستادن
despatched
U
فرستادن
to a. letter
U
فرستادن
despatches
U
فرستادن
despatching
U
فرستادن
dispatch
U
فرستادن
sends
U
فرستادن
retransmit
U
دوباره فرستادن
to send on fools errand
U
پی نخودسیاه فرستادن
missend
U
اشتباها فرستادن
remittance
U
فرستادن پول
transmissibility
U
قابلیت فرستادن
send up
U
بزندان فرستادن
mission
U
بماموریت فرستادن
return
U
پس فرستادن عودت
returned
U
پس فرستادن عودت
returns
U
پس فرستادن عودت
jamming
U
پارازیت فرستادن
remittances
U
فرستادن پول
delegate
U
به نمایندگی فرستادن
delegated
U
به نمایندگی فرستادن
consignments
U
امانت فرستادن
consignment
U
امانت فرستادن
to send down rain
U
باران فرستادن
to send for a person
U
بی کسی فرستادن
to send a message
U
پیام فرستادن
send-ups
U
بزندان فرستادن
send-up
U
بزندان فرستادن
send on
U
جداگانه فرستادن
pulsing
U
فرستادن موج
delegating
U
به نمایندگی فرستادن
delegates
U
به نمایندگی فرستادن
missions
U
بماموریت فرستادن
forward
U
فرستادن رساندن
issue
U
نشریه فرستادن
mails
U
باپست فرستادن
mail
U
باپست فرستادن
issued
U
نشریه فرستادن
imparadise
U
به بهشت فرستادن
call for some one
U
پی کسی فرستادن
to call for anyone
U
پی کسی فرستادن
forwarded
U
فرستادن رساندن
issues
U
نشریه فرستادن
returning
U
پس فرستادن عودت
circularize
U
بخشنامه فرستادن به
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to post a letter
[British English]
U
نامه ای را با پست فرستادن
radioing
U
پیام رادیویی فرستادن
radioed
U
پیام رادیویی فرستادن
radio
U
پیام رادیویی فرستادن
radiographic
U
پیام رادیوتلگرافی فرستادن
re export
U
دوباره بیرون فرستادن
to e. carpets to the europe
U
فرش به اروپا فرستادن
afforce
U
نیروی کمکی فرستادن به
despatches
U
روانه کردن فرستادن
fade
U
کج فرستادن گوی گلف
to mail a letter
[American English]
U
نامه ای را با پست فرستادن
dispatched
U
عزیمت فرستادن پیام
dispatched
U
روانه کردن فرستادن
refers
U
فرستادن بازگشت دادن
dispatch
U
عزیمت فرستادن پیام
dispatch
U
روانه کردن فرستادن
despatching
U
عزیمت فرستادن پیام
despatching
U
روانه کردن فرستادن
despatches
U
عزیمت فرستادن پیام
despatched
U
عزیمت فرستادن پیام
referred
U
فرستادن بازگشت دادن
dispatches
U
روانه کردن فرستادن
dispatches
U
عزیمت فرستادن پیام
follow the ball
U
دنبال توپ فرستادن
to send for a person
U
عقب کسی فرستادن
to send to the press
U
برای چاپ فرستادن
circularize
U
پرسش نامه فرستادن
fades
U
کج فرستادن گوی گلف
radios
U
پیام رادیویی فرستادن
transmissibility
U
فرا فرستادن پذیری
refer
U
فرستادن بازگشت دادن
despatched
U
روانه کردن فرستادن
order about
U
پیوسته پی فرمان فرستادن
deliver
U
فرستادن توپ به هدف
to send soldiers into the streets
U
سربازان را به خیابانها فرستادن
delivers
U
فرستادن توپ به هدف
red herrings
U
پی نخود سیاه فرستادن
red herring
U
پی نخود سیاه فرستادن
outclearing
U
فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
school
U
بمدرسه فرستادن درس دادن
dispatchment
U
ارسال
[اعزام]
[گسیل]
[فرستادن ]
ships
U
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ship
U
با کشتی حمل کردن فرستادن
ship
U
باکشتی فرستادن یا حمل کردن
fool's errand
U
فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errands
U
فرستادن دنبال نخود سیاه
wirephoto
U
بوسیله بی سیم عکس فرستادن
accred it
U
با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
schools
U
بمدرسه فرستادن درس دادن
serve a notice on someone
U
برای کسی اخطار فرستادن
ships
U
با کشتی حمل کردن فرستادن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
supplied
U
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
relegated
U
محول کردن به جای بدتر فرستادن
supplying
U
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
railroad
U
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
railroads
U
با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
relegating
U
محول کردن به جای بدتر فرستادن
franking
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to send for a person
U
پیغام برای کسی فرستادن که بیا
franker
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
supply
U
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
frank
U
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to send a message to somebody
U
پیامی به کسی فرستادن
[سیاسی یا اجتماعی]
relegate
U
محول کردن به جای بدتر فرستادن
disseminating
U
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
relegates
U
محول کردن به جای بدتر فرستادن
disseminate
U
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates
U
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
ascender
U
وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
radiographs
U
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
radiograph
U
پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
disseminated
U
توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
enclose
U
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses
U
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
multiplex
U
چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
enclosing
U
به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
to serve a notice on some one
U
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
kinchin lay
U
دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
hatch way
U
روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
place
U
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
fly
U
فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
cuts
U
فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
cut
U
فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
purge valve
U
لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
places
U
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
placing
U
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
certiorari
U
حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
spot pass
U
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
floods
U
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flood
U
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
flooded
U
بیش از 1 نفر دریافت کننده توپ را بمنطقه دفاع حریف فرستادن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com