Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to buoy something
[up]
U
چیزی را بالا روی آب آوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
Other Matches
to run into debt
U
قرض بالا آوردن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
to bring something
U
آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
آوردن چیزی
to serve something
U
غذا
[چیزی]
آوردن
To process and treat something .
U
چیزی راعمل آوردن
to take something into account
U
چیزی را در حساب آوردن
to get
[hold of]
something
U
گیر آوردن چیزی
to live through something
U
تاب چیزی را آوردن
to obtain something
U
بدست آوردن چیزی
to bring something
U
گیر آوردن چیزی
to bring something
U
بدست آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
بدست آوردن چیزی
play down
<idiom>
U
ارزش چیزی را پایین آوردن
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
To take something to pieces.
U
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
make good
<idiom>
U
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to handle something
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
to tax someone
[something]
U
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
procedural
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
to reject something with a shrug
[of the shoulders]
U
با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
something like 00 rials
U
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
document
U
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documenting
U
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documented
U
نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
import
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
IF statement
U
عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
spinwriter
U
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically
U
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
the clouds above
ابرهای بالا یا بالا سر
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
dat
U
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion
U
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
U
بد آوردن
attenuation
U
بدست آوردن
wring
U
به دست آوردن
get
U
به دست آوردن
fall on feet
<idiom>
U
شانس آوردن
it never rains but it pours
<idiom>
U
چپ و راست بد آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
obtain
U
به دست آوردن
receive
U
به دست آوردن
compass
U
به دست آوردن
achieve
U
به دست آوردن
To phrase.
U
به عبارت در آوردن
vasbyt
U
تاب آوردن
To take into account (consideration).
U
بحساب آوردن
realize
U
به دست آوردن
To show a deficit . To run short .
U
کسر آوردن
gain
U
به دست آوردن
find
U
به دست آوردن
procure
U
به دست آوردن
conciliate
U
به دست آوردن
To cite an example .
U
مثال آوردن
To bring into existence .
U
بوجود آوردن
come by
<idiom>
U
بدست آوردن
To cry out .
U
فریاد بر آوردن
song and dance
<idiom>
U
دلیل آوردن
play-acted
U
ادا در آوردن
holdouts
U
دوام آوردن
to bring the water to the boil
U
آب را به جوش آوردن
to bring to the
[a]
boil
U
به جوش آوردن
holdout
U
دوام آوردن
play-acting
U
ادا در آوردن
play-acts
U
ادا در آوردن
tough break
<idiom>
U
بدبیاری آوردن
step
U
به دست آوردن
take
U
به دست آوردن
win
U
به دست آوردن
woo
U
به دست آوردن
actualise
[British]
U
به اجرا در آوردن
carry ineffect
U
به اجرا در آوردن
carry out
U
به اجرا در آوردن
gains
U
بدست آوردن
gained
U
بدست آوردن
implement
U
به اجرا در آوردن
put ineffect
U
به اجرا در آوردن
gain
U
بدست آوردن
put inpractice
U
به اجرا در آوردن
put into effect
U
به اجرا در آوردن
carry into effect
U
به اجرا در آوردن
make something happen
U
به اجرا در آوردن
actualize
U
به اجرا در آوردن
play-act
U
ادا در آوردن
acquire
به دست آوردن
acquire
بدست آوردن
apl
U
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
To produce a witness.
U
دردادگاه شاهد آوردن
To play the drunk . To start a drunken row.
U
مست بازی در آوردن
put one's finger on something
<idiom>
U
کاملابه خاطر آوردن
play up to someone
<idiom>
U
با چاپلوسی سودبدست آوردن
gun for something
<idiom>
U
بازحمت بدست آوردن
write up
<idiom>
U
مقامی را به حساب آوردن
To mimic someone.
U
ادای کسی را در آوردن
luck out
<idiom>
U
خوش شانسی آوردن
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
retake
U
دوباره به دست آوردن
to disgrace oneself
U
خفت آوردن بر خود
To stir the nation to action.
U
ملت را بحرکت در آوردن
push someone's buttons
<idiom>
U
کفر کسی را در آوردن
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
To seek refuge ( shelter).
U
پناه آوردن ( بردن )
To put someone on his mettle . To rouse someone .
U
کسی را سر غیرت آوردن
metaphraze
U
به عبارت دیگر در آوردن
to give somebody an appetite
U
کسی را به اشتها آوردن
To score points.
U
امتیاز آوردن ( ورزش )
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
U
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
retaking
U
دوباره به دست آوردن
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
in for
<idiom>
U
مطمئن بدست آوردن
drive someone round the bend
<idiom>
U
جان کسی را به لب آوردن
to bring back memories
U
خاطره ها را به یاد آوردن
retakes
U
دوباره به دست آوردن
retaken
U
دوباره به دست آوردن
in luck
<idiom>
U
خوش شانسی آوردن
to bring to the same plane
[height]
U
به یک صفحه
[بلندی]
آوردن
nose down
<idiom>
U
پایین آوردن دماغه
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
To hit a wining streak.
U
شانس آوردن ( درقمار وغیره )
to overexert
U
زیاد به خود فشار آوردن
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
To know someone blind spots.
U
رگ خواب کسی را بدست آوردن
To draw someone out. To pump someone.
U
از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
To hold an official inquiry.
U
تحقیق رسمی بعمل آوردن
He felt sick,. he fell I'll.
U
حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
in order to
<idiom>
U
اعتماد شخص را بدست آوردن
gain the ear
<idiom>
U
رگ خواب کسی را به دست آوردن
rack one's brains
<idiom>
U
به مغز خود فشار آوردن
collect
U
بدست آوردن یا دریافت داده
collecting
U
بدست آوردن یا دریافت داده
collects
U
بدست آوردن یا دریافت داده
sound an alarm
U
زنگ خطر را به صدا در آوردن
parenting
U
پس انداختن و بار آوردن فرزند
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
give someone a good run for her money
<idiom>
U
رقابت شدید به وجود آوردن
stick it out
<idiom>
U
طاقت آوردن ،ادامه دادن
To bring someone to his senses
U
کسی راسر عیل آوردن
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
capturing
U
عمل بدست آوردن داده
captures
U
عمل بدست آوردن داده
capture
U
عمل بدست آوردن داده
round up
<idiom>
U
گرد هم آوردن ،جمع آوری
To make ( find , get ) an opportunity .
U
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To turn (apple)to someone.
U
به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
To obtain the desired result .
U
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
To deliver (strike) a blow
U
ضربه زدن ( وارد آوردن )
pull up
U
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
to get somebody on the phone
<idiom>
U
کسی را پشت تلفن گیر آوردن
take something into account
<idiom>
U
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
to have breakfast brought to your room
U
ناشتا را به اتاقتان
[در هتل]
آوردن
[بیاورند]
To cut down expenses .
U
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com