Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (26 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
antibiosis
U
تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
On the recent developments he had nothing to say.
U
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
permanent
U
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
nothing was left over
U
چیزی باقی نماند
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
U
گرفتن چیزی که باقی مانده
hang over
U
اثر باقی ازهر چیزی
washout
U
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts
U
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
that is nothing like it
U
هیچ به ان نمیماند
It is all over between them . They are thru with each other .
U
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
whiff
U
دروغ در چیزی گفتن
salvo
U
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvoes
U
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
christmass tree
U
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
discommend
U
با عدم توافق چیزی گفتن
put words in one's mouth
<idiom>
U
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
to proffer
[somebody something ]
[something to somebody]
[formal]
U
سخن گفتن در باره چیزی
cut (someone) off
<idiom>
U
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
safety
U
بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
white flag
U
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
plene administravit
U
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to tell somebody something
[to let somebody in on something]
<idiom>
U
به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
manual alphabet
U
برای سخن گفتن با کران
abjuring
U
برای همیشه ترک گفتن
a word or two
U
چند تا کلمه
[برای گفتن]
abjures
U
برای همیشه ترک گفتن
abjured
U
برای همیشه ترک گفتن
abjure
U
برای همیشه ترک گفتن
to mumble
[away]
to oneself
U
برای خودشان زیر لب سخن گفتن
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
reach out with an olive branch
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
<idiom>
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
residue check
U
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
rah rah
U
دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
to grieve over anything
U
برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
request
U
تقاضا برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
to answer in the a
U
اری گفتن بله گفتن
greets
U
درود گفتن تبریک گفتن
greet
U
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
U
درود گفتن تبریک گفتن
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
To lick ones lips .
U
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
wringer
U
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to not give a shit about something
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something
[British E]
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
amulet
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something
U
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
Would you like something to drink?
<idiom>
U
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
balances
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to not give a damn about something
[somebody]
U
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
balance
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to offshore something
U
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
(in) care of someone
<idiom>
U
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
rain check
<idiom>
U
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
moulage
U
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
sputtered
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
dipsticks
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipstick
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
peg
U
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
labelled
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labels
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
labeling
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
label
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
litotes
U
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipeline
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipelines
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
texture mapping
U
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
over
U
باقی
over-
U
باقی
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
remains
U
باقی مانده
out of
<idiom>
U
باقی نمانده
survive
U
باقی بودن
remainder
U
باقی مانده
survived
U
باقی بودن
leave
U
باقی گذاردن
leaving
U
باقی گذاردن
survives
U
باقی بودن
surviving
U
باقی بودن
organzine
U
ابریشم باقی
extant
U
باقی مانده
conservation force
U
نیروی باقی
remnants
U
باقی مانده
remnant
U
باقی مانده
debris
U
باقی مانده
to be in arrear
U
باقی داربودن
preserving
U
باقی نگهداشتن
preserves
U
باقی نگهداشتن
preserve
U
باقی نگهداشتن
hold over
U
باقی ماندن
surplus
U
باقی مانده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com