English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to sugar the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To bring something to someones notice ( attention ) . U چیزی را بنظر کسی رساندن
overlapped U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
turn the tide <idiom> U چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
to bite the bullet <idiom> U پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
long shot <idiom> U شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
seal U بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
seals U بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
underrate U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating U چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
percentile U یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
telnet U پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
let it be done U بکنند
hsd it out U بدهید دندان را بکنند
in my opinion U بنظر من
to get a tattoo U بروند خالکوبی شان بکنند
rote U کاری که از روی عادت بکنند
he may come late U شایددیر بیاید
purports U بنظر امدن
looking U بنظر اینده
purported U بنظر امدن
purport U بنظر امدن
seem U بنظر امدن
beseem U بنظر امدن
seems U بنظر امدن
seemed U بنظر امدن
purporting U بنظر امدن
to cultivate good manners U کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
unsightly U ناخوشایند
uncomfortably U ناخوشایند
unbecoming U ناخوشایند
ill sorted U ناخوشایند
unlovely U ناخوشایند
perverse U ناخوشایند
uncomfortable U ناخوشایند
He was not supposed to come today . U قرارنبود امروز بیاید
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
pay a way the sheet U کاغذ را بدهید بیاید
face value <idiom> U بنظر با ارزش رسیدن
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
beseem U مناسب بنظر امدن
hulk U بزرگ بنظر رسیدن
hulks U بزرگ بنظر رسیدن
he looks brave U او شجاع بنظر میرسد
blurring U نامشخص بنظر امدن
blurs U نامشخص بنظر امدن
So it appears ( looks , seems ) that … U اینطور بنظر می آید که ...
blurred U نامشخص بنظر امدن
it sounds false U دروغ بنظر میرسد
blur U نامشخص بنظر امدن
look black U متغیر بنظر امدن
to feel a pang of guilt U ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
The nerves can only take so much . U اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
uncomplimentary U بی تعارف ناخوشایند
i sat down to recover U نشستم زمین که حالم جا بیاید
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
drown one's sorrows <idiom> U مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
he may come late U ممکن است دیر بیاید
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
as memory serves U هر وقت بیاد انسان بیاید
rising mine U مینی که میتواند به سطح اب بیاید
It all depends on how things develop. U بستگی دارد چه پیش بیاید
to lool black U خشمگین یا متغیر بنظر امدن
She has a foreign appearance. U ظاهرش خارجی بنظر می آید
Playing football is not my idea of fun . U فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
the price was not reasonable U بهای ان معقول بنظر نمیرسید
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
hot potato U کار دشوار و ناخوشایند
hot potatoes U کار دشوار و ناخوشایند
Wait up! U صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
to be long in coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
to be a long time in the coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
He seems to be a level – headed ( rational and knowledgeale ) boss . U رئیس فهمیده ای بنظر می رسد ( می آید )
The two parties seem irreoncilable. U طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
He seems to have a vulgar tongue. U آدم دهن دریده ای بنظر می آید
have the last laugh <idiom> U باعث احمق بنظر رسیدن شخص
may it please your excellency U اگر بنظر جنابعالی خوش ایندباشد
to be too poor to afford a telephone line بیش از اندازه تهیدست بودند که بتوانند یک خط تلفن تهیه بکنند.
unprofitable servants U مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
in one's element <idiom> U شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
He seems to have a lot of confidence. U خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
He is a capable man . he is a man of ability . بنظر او یک میلیارد تومان بی قابل [ناقابل] است
to refresh [jog] your memory U خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
Supposing it rains , what shall you do ? U فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
lich gate U سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
hard porn U هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
objectify U بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
you do not seem well U گویا حالتان خوش نیست سالم بنظر نمیایید
still fishing U ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
to languish U فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish U ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish U هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to pass the buck to somebody U مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
to pass the buck <idiom> U مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. U این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
dark bulb U نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
... in such a way as to ... U طوری ... که ...
in such a way <adv.> U [به] طوری
... in such a way that ... U طوری ... که ...
It is all right . It is o. k. U طوری نیست
minor U کمتر
lesser U کمتر
less U کمتر
in a less degree U کمتر
Lt U کمتر از
short U کمتر
much less U کمتر
less than U کمتر از
shorter U کمتر
shortest U کمتر
infrequently U کمتر
minus U کمتر
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
in such a way as to enable them U به طوری که آنها بتوانند
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
inside of a week U کمتر از یک هفته
cut back <idiom> U استفاده کمتر
inside of a week U در یک هفته کمتر
he would not accept less U دو روز کمتر
low price U قیمت کمتر
sub- U در معنای کمتر
minority U بخش کمتر
minorities U بخش کمتر
A smaller number . Fewer . U تعداد کمتر
below par U کمتر از بهای اسمی
stroke U راندن کمتر از فرفیت
short-changing U کمتر پول دادن
stroked U راندن کمتر از فرفیت
strokes U راندن کمتر از فرفیت
short-changes U کمتر پول دادن
underquote U کمتر مظنه دادن
stroking U راندن کمتر از فرفیت
under U پایین تراز کمتر از
under- U پایین تراز کمتر از
short-changed U کمتر پول دادن
short-change U کمتر پول دادن
below par U کمتر از ارزش اسمی
ammo minus U مهمات کمتر از نصف
underexpose U کمتر از حد لزوم در معرض
le U to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
less than container load U کمتر از فرفیت کانتینر
hypotrophy U رشد کمتر ازمعمول
underprice U قیمت کمتر از رقیب
shorthanded U ادامه با بازیگر کمتر
shoat U خوک کمتر از یک سال
renders U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
render U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
to cut grass close U علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
to be dressed to kill U طوری لباس پوشیدن برای دلبری
rendered U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
less developed countries U کشورهای کمتر توسعه یافته
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
lessen U کمتر کردن تقلیل دادن
he is well preserved U کمتر نشان پیری در او پیداست
lessen U کمتر شدن تخفیف یافتن
infants U بچه کمتر ازهفت سال
embryos U جنین کمتر از هشت هفته
lessens U کمتر شدن تخفیف یافتن
lessening U کمتر کردن تقلیل دادن
lessening U کمتر شدن تخفیف یافتن
lessened U کمتر شدن تخفیف یافتن
lessens U کمتر کردن تقلیل دادن
weanling U کره اسب کمتر از یک سال
embryo U جنین کمتر از هشت هفته
lessened U کمتر کردن تقلیل دادن
infant U بچه کمتر ازهفت سال
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
Its a case of dog eat dog. U وضع طوری است که سگ صاحبش رانمی شناسد
interleaving U به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
I dont feel well. I feel under the weather. U حالش طوری نیست که بتواند کار کند
factorial U حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
undervalues U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
multipass overlap U بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
undervaluing U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
Is there a road with little traffic? U آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
Is there a road with little traffic? U آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
low speed communications U ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
fasts U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fastest U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
undervalue U کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
eagles U زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
eagle U زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
undervaluation U تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
nursery schools U مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
undersexed U دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
ultralight aircraft U هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
fast U عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
underlet U کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com