Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
see things
<idiom>
U
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
presentationism
U
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
to compare oppsites
U
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
scrape together
<idiom>
U
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
cambridge equation
U
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
forklift
U
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
U
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
I am a great believer in using natural things for cleaning.
U
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
realizes
U
واقعی کردن
bring into being
U
واقعی کردن
realizing
U
واقعی کردن
make something happen
U
واقعی کردن
realized
U
واقعی کردن
carry out
U
واقعی کردن
realize
U
واقعی کردن
execute
U
واقعی کردن
put into effect
U
واقعی کردن
realises
U
واقعی کردن
realised
U
واقعی کردن
actualise
[British]
U
واقعی کردن
actualize
U
واقعی کردن
carry ineffect
U
واقعی کردن
realising
U
واقعی کردن
fulfill
[American]
U
واقعی کردن
actualize
واقعی کردن
accomplish
U
واقعی کردن
carry into effect
U
واقعی کردن
put inpractice
U
واقعی کردن
put ineffect
U
واقعی کردن
put into practice
U
واقعی کردن
implement
U
واقعی کردن
make a reality
U
واقعی کردن
bring inbeing
U
واقعی کردن
overcapitalize
U
بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
to overcapitalize a company
U
سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
architecture proper
U
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
overrates
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrate
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
oddment
U
چیزهای متفرقه
post matter
U
چیزهای پستی
trivia
U
چیزهای بی اهمیت
by gone
U
چیزهای گذشته
munching
U
چیزهای جویدنی
inanimate objects
U
چیزهای بیجان
gaudery
U
چیزهای کم بها
scatterings
U
چیزهای پراکنده
munch
U
چیزهای جویدنی
incidentals
U
چیزهای کوچک
cates
U
چیزهای لذیذ
the inevitable
U
چیزهای عادی
the sublime
U
چیزهای بلندوعالی
bygone
U
چیزهای گذشته
inflammable substances
U
چیزهای اتشگیر
inflammables
U
چیزهای اتشگیر
valuables
U
چیزهای بهادار
munches
U
چیزهای جویدنی
munched
U
چیزهای جویدنی
microtomy
U
بریدن چیزهای ریز
coconscious
U
ادراک چیزهای یکسان
paleology
U
دانش چیزهای کهنه
coconsciousness
U
ادراک چیزهای یکسان
impediment
U
چیزهای دست و پاگیر
impediments
U
چیزهای دست و پاگیر
among others
U
میان چیزهای دیگر
impedimenta
U
چیزهای دست و پا گیر
appurtenence
U
اسباب چیزهای وابسته
available amount
U
مقدار
[چیزهای]
در دسترس
Well what do you know!Well i never!
U
بحق چیزهای نشنیده !
inter alia
U
میان چیزهای دیگر
among other things
U
میان چیزهای دیگر
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
interposition
U
چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
bye
U
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
to compare apples and oranges
<idiom>
U
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
to i. on particulars
U
به چیزهای جزئی اهمیت دادن
byes
U
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
plexus
U
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
microphotography
U
عکس برداری از چیزهای خرد
pretty pretties
U
چیزهای قشنگ و نادان فریب
gimceackery
U
چیزهای قشنگ وبی مصرف
irrespectively
U
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
luff
U
قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
supemundane
U
بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
other things being equal
U
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
She is fond of sweet things.
U
از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
backdate
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
litters
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
gutter man
U
دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
drainer
U
خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
littering
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
litter
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
bathos
U
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
littered
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
papier
U
یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
U
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
object method of teaching
U
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object lesson
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lessons
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
nympholepsy
U
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
matelote
U
یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
veritable
U
واقعی
literal
U
واقعی
actuals
U
واقعی
factually
U
واقعی
factual
U
واقعی
ex post saving
U
واقعی
ex post
U
واقعی
true life
U
واقعی
unfeigned
U
واقعی
righted
U
واقعی
concrete
U
: واقعی
objectives
U
واقعی
objective
U
واقعی
righting
U
واقعی
right
U
واقعی
McCoy
U
واقعی
actual
U
واقعی
essentials
U
واقعی
positive
U
واقعی
very
U
واقعی
card-carrying
U
واقعی
real
U
واقعی
veridical
U
واقعی
essential
U
واقعی
lifelike
U
واقعی
veracious
U
واقعی
virtual
U
واقعی
unrealistic
U
غیر واقعی
unrealistically
U
غیر واقعی
historical costs
U
هزینه واقعی
real score
U
نمره واقعی
jisen
U
مبارزه واقعی
actual saving
U
پس انداز واقعی
never-never land
U
غیر واقعی
incidental expenses
U
هزینههای واقعی
true complement
U
متمم واقعی
real mode
U
حالت واقعی
practicals
U
واقعی کارازموده
real anxiety
U
اضطراب واقعی
actual expenses
U
مخارج واقعی
real income
U
درامد واقعی
airy-fairy
U
غیر واقعی
real numbers
U
اعداد واقعی
real address
آدرس واقعی
actual damage
U
خسارت واقعی
true complement
U
مکمل واقعی
true form
U
فرم واقعی
actual cost
U
هزینه واقعی
true
U
واقعی حقیقی
life size
U
اندازه واقعی
actual address
U
نشانی واقعی
true vertical
U
قائم واقعی
truest
U
واقعی حقیقی
true north
U
شمال واقعی
matter-of-fact
U
بطور واقعی
matter of fact
U
بطور واقعی
true slump
U
نشست واقعی
real wage
U
مزد واقعی
real
U
واقعی موجود
life-size
U
اندازه واقعی
never-never
U
غیر واقعی
real sector
U
بخش واقعی
real storage
U
انباره واقعی
true power
U
توان واقعی
real value
U
ارزش واقعی
unreal
U
غیر واقعی
actual income
U
درامد واقعی
actual parameter
U
پارامتر واقعی
down to earth
U
حقیقی واقعی
real assets
U
دارائیهای واقعی
real memory
U
حافظه واقعی
out of pocket expenses
U
هزینه واقعی
nominal
U
غیر واقعی
actual key
U
کلید واقعی
down-to-earth
U
حقیقی واقعی
actual loss
U
زیان واقعی
actual argument
U
نشانوند واقعی
very
U
واقعی فعلی
actual self
U
خود واقعی
insubstantial
U
غیر واقعی
objective data
U
دادههای واقعی
actual velocity
U
سرعت واقعی
actual load
U
بار واقعی
genuine
U
واقعی حقیقی
practical
U
واقعی کارازموده
real fluid
U
سیال واقعی
actual price
U
قیمت واقعی
real capital
U
سرمایه واقعی
real earnings
U
درامدهای واقعی
objective value
U
ارزش واقعی
real costs
U
هزینههای واقعی
truer
U
واقعی حقیقی
actual neurosis
U
روان رنجوری واقعی
ideals
U
مطابق نمونه واقعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com