Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inanimate objects
U
چیزهای بیجان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inanimate
U
بیجان
exanimate
U
بیجان
insentient
U
بیجان
life less
U
بیجان
inert
U
بیجان
nonliving system
U
سازگان بیجان
nonliving system
U
سیستم بیجان
abiotic substance
U
ماده بیجان
abiotic element
U
عنصر بیجان
aboitic system
U
سیستم بیجان
aboitic system
U
سازگان بیجان
neuter gender
U
جنس بیجان
still life
U
طبیعت بیجان
inanimately
U
بطور بیجان
inanimate
U
بیجان غیر ذیروح
ecotope
U
مواد بیجان بوم
gaudery
U
چیزهای کم بها
inflammables
U
چیزهای اتشگیر
inflammable substances
U
چیزهای اتشگیر
incidentals
U
چیزهای کوچک
by gone
U
چیزهای گذشته
cates
U
چیزهای لذیذ
the sublime
U
چیزهای بلندوعالی
the inevitable
U
چیزهای عادی
scatterings
U
چیزهای پراکنده
post matter
U
چیزهای پستی
bygone
U
چیزهای گذشته
valuables
U
چیزهای بهادار
munch
U
چیزهای جویدنی
munched
U
چیزهای جویدنی
munches
U
چیزهای جویدنی
munching
U
چیزهای جویدنی
oddment
U
چیزهای متفرقه
trivia
U
چیزهای بی اهمیت
among other things
U
میان چیزهای دیگر
among others
U
میان چیزهای دیگر
Well what do you know!Well i never!
U
بحق چیزهای نشنیده !
available amount
U
مقدار
[چیزهای]
در دسترس
microtomy
U
بریدن چیزهای ریز
to compare oppsites
U
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
paleology
U
دانش چیزهای کهنه
inter alia
U
میان چیزهای دیگر
impediments
U
چیزهای دست و پاگیر
coconsciousness
U
ادراک چیزهای یکسان
coconscious
U
ادراک چیزهای یکسان
impediment
U
چیزهای دست و پاگیر
impedimenta
U
چیزهای دست و پا گیر
appurtenence
U
اسباب چیزهای وابسته
to i. on particulars
U
به چیزهای جزئی اهمیت دادن
to compare apples and oranges
<idiom>
U
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
byes
U
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
bye
U
چیزهای کناری یاثانوی فرعی
pretty pretties
U
چیزهای قشنگ و نادان فریب
microphotography
U
عکس برداری از چیزهای خرد
interposition
U
چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
plexus
U
چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
gimceackery
U
چیزهای قشنگ وبی مصرف
scrape together
<idiom>
U
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
irrespectively
U
بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
She is fond of sweet things.
U
از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
other things being equal
U
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
see things
<idiom>
U
چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
luff
U
قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
supemundane
U
بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
gutter man
U
دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
bathos
U
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
litters
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littered
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
litter
U
تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
drainer
U
خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
forklift
U
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
papier
U
یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
U
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
object lessons
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object method of teaching
U
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
nympholepsy
U
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
I am a great believer in using natural things for cleaning.
U
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
matelote
U
یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
presentationism
U
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
fryer
U
سرخ کننده چیزهای سرخ کردنی
bit map
U
ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com