English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pasticcqo U چیزدرهم برهم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hodgepodge U چیزدرهم وبرهم
olio U مخلوط چیزدرهم ریخته
haywire U در هم و برهم
tangles U در هم و برهم
tangle U در هم و برهم
in a tumble U در هم برهم
pertubative U برهم زننده
perturbable U برهم زدنی
higgledy-piggledy U بطوردرهم برهم
fazing U برهم زدن
fazes U برهم زدن
fazed U برهم زدن
faze U برهم زدن
unsettles U برهم زدن
elusory U درهم برهم
pell-mell U درهم برهم
disbandment U برهم خوردگی
disturber U برهم زننده
discompose U برهم زدن
derange U برهم زدن
cramp hand writing U خط درهم و برهم
in a bad order U درهم برهم
at sixes and sevens U درهم و برهم
olio U درهم و برهم
higgledy-piggledy U درهم برهم
olla U اش درهم برهم
out of order U درهم برهم
unsettle U برهم زدن
topsyturvy U درهم برهم
bashing U برهم زدن
bashes U برهم زدن
bashed U برهم زدن
bash U برهم زدن
disbands U برهم زدن
disbanding U برهم زدن
disband U برهم زدن
untidy U درهم و برهم
untidily U درهم و برهم
untidiest U درهم و برهم
untidier U درهم و برهم
coups U برهم زدن
coup U برهم زدن
shut U برهم نهادن
shuts U برهم نهادن
unorganized U درهم و برهم
woebegone U درهم و برهم
helter-skelters U درهم برهم
helter-skelter U درهم برهم
imbroglios U درهم و برهم
imbroglio U درهم و برهم
cramped U درهم و برهم
shutting U برهم نهادن
topsy-turvy <idiom> U درهم برهم
interaction U برهم کنش
promiscuously U بطور درهم برهم
goulash U چیز درهم و برهم
to make hay of U درهم برهم کردن
elf lock U موی درهم برهم
elf knot U موی درهم برهم
electrostatic interaction U برهم کنش الکترواستاتیکی
embroiled U میانه برهم زدن
pell-mell U بطور درهم برهم
matted U درهم برهم حصیری
embroils U میانه برهم زدن
embroiling U میانه برهم زدن
embroil U میانه برهم زدن
compatriotic U مبنی برهم میهنی
coulomb interaction U برهم کنش کولنی
discombobulate U درهم و برهم کردن
desultory U بی ترتیب درهم و برهم
tousle U برهم زدن پریشان کردن
upset _ U برهم زنی بهم خوردگی
overset U برهم زدن سرنگون کردن
disorder U برهم زدن مختل کردن
orthogonal mesh reinforcement U شبکه ارماتور عمود برهم
disorders U برهم زدن مختل کردن
in a flash U بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of an eye U بیک چشم برهم زدن
in a winkling U بیک چشم برهم زدن
in the turning of a hand U بیک چشم برهم زدن
in the twinkling of a bedpost U بیک چشم برهم زدن
charivari U صداهای ناجوردرهم برهم هیاهو
littery U ریخته و پاشیده درهم برهم
nictitate U برهم زدن پلک چشم
twinkling U بیک چشم برهم زدن
grids U رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
dithyramb U سرود درهم برهم ووحشیانه یونانیان باستانی
winging U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
wing U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
puzzle head U که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
grid U رشتههای درهم و برهم راه اهن و مانند ان
cross flow U دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
disturb U برهم زدن بهم زدن
disturbs U برهم زدن بهم زدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com