Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
irremissibly
U
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
inimitably
U
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
incommunicably
U
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
irrecocilably
U
چنانکه نتوان انرا وفق داد
inscrutably
U
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
indescribably
U
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
indefeasibly
U
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
inextricably
U
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
irreversibly
U
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
irreclaimably
U
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
ineradicably
U
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily
U
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
an irrepressible person
U
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
connivance
U
اغماض
condoned
U
اغماض کردن
condones
U
اغماض کردن
negligible
U
قابل اغماض
condoning
U
اغماض کردن
paraleipsis
U
افهارضمن اغماض
waiver
U
صرفنظر اغماض
irremissible
U
اغماض ناپذیر
remissible
U
قابل اغماض
tolerator
U
اغماض کننده
towink at
U
اغماض کردن
veniality
U
قابلیت اغماض
condone
U
اغماض کردن
waives
U
اغماض نمودن
waived
U
اغماض نمودن
waive
U
اغماض نمودن
tolerantly
U
شکیبا اغماض کننده
venial
U
قابل اغماض بخشیدنی
indulgently
U
از روی اغماض و مساهله
paralipsis
U
افهار ضمن اغماض
tolerance
U
سعه نظر اغماض
sign a waiver
U
قبول اغماض نمودن
tolerances
U
سعه نظر اغماض
tolerant
U
شکیبا اغماض کننده
winks
U
چشمک اغماض کردن
winking
U
چشمک اغماض کردن
wink
U
چشمک اغماض کردن
winked
U
چشمک اغماض کردن
tolerance
U
حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
tolerances
U
حد تغییرات اختلاف قابل اغماض
incomputably
U
بطوریکه نتوان شمرد
irretraceable
U
که نتوان ردانرا گرفت
irrepressible joy
U
ادمی که نتوان جلواوراگرفت
ineffably
U
بطوریکه نتوان بیان کرد
kittle cattle
U
ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
You cannot make bricks without straw.
<proverb>
U
بى کاه نتوان خشت ساخت .
incommutably
U
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
reclama
U
تقاضای اغماض و تجدید نظر درتصمیمات متخذه یا رای
no enemy is insignificant
U
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
You cannot put old heads on young shoulders .
<proverb>
U
سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
irretraceable
U
که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
an inseparable prefix
U
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
incomprehensibly
U
بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
incompressibly
U
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
irrepressible joy
U
کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
illimitably
U
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
irredeemably
U
جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
incommunicableness
U
چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability
U
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
oversale
U
پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
identity of indiscernibles
U
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
condonation
U
اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
as
U
چنانکه
in the event that
U
چنانکه
so that
U
چنانکه
how
U
چنانکه
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
proper
U
چنانکه شایدوباید
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
as is well known
U
چنانکه مشهور
so to speak
U
چنانکه گویی
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
as it deserves
U
چنانکه باید
admissibleness
U
چنانکه روا
dilatorily
U
چنانکه پرشود
insolubly
U
چنانکه اب نشود
prettily
U
چنانکه زیبانماید
an impossible hat
U
کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
meetly
U
چنانکه باید و شاید
meetly
U
چنانکه در خور باشد
medially
U
چنانکه درمیان باشد
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
funnily
U
چنانکه خنده اورد
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
interminably
U
چنانکه تمام نشود
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
according as
چنانکه بدان سان که
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
peerlessly
U
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
perplexingly
U
چنانکه گیج یا حیران سازد
organically
U
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
inviolately
U
چنانکه بی حرمت نشده باشد
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
inexhaustibly
U
چنانکه تهی یاتمام نشود
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
pareto optimality
U
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
inerrably
U
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
cogently
U
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
changeably
U
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
paradoxically
U
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
to kick over the traces
U
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
invidiously
U
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
sententiously
U
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
persuasively
U
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
penitentially
U
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
illustratively
U
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
functionally
U
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
exhaustively
U
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
contemptibly
U
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
pardonably
U
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
Fire cannot be extinguished by fire .
<proverb>
U
آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
nutritiously
U
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
maritally
U
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
flowerily
U
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
corrigibly
U
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
discreditably
U
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
relevantly
U
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
implacably
U
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
picturesquely
U
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritively
U
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
retrospectively
U
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
commensurably
U
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
movably
U
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
modernly
U
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
pestiferously
U
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
attributively
U
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
portentously
U
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pontifically
U
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
impalpably
U
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com