English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
worthy of praise U شایان تمجید سزاوارتمجید شایان ستایش
adorable U شایان ستایش
medially U چنانکه درمیان باشد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
meetly U چنانکه در خور باشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
love worthy U شایان
considerable U شایان
gigantesque U شایان
lordly U شایان لرد
picturesque U شایان تصویر
worthy U شایان سزاوار
worthiest U شایان سزاوار
worthier U شایان سزاوار
approvable U شایان تحسین
blamable U شایان توبیخ
blameful U شایان توبیخ
acclamable U شایان افرین
reprovable U شایان سرزنش
honorable U شایان تعریف
presentable U شایان معرفی
exemplary U شایان تقلید
mobbish U پست شایان توده
knight like U شایان شوالیه گری یاسلحشوری
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
orison U ستایش
eulogy U ستایش
panegyrical U ستایش
eulogies U ستایش
adulation U ستایش
praises U ستایش
laud U ستایش
lauded U ستایش
extolment U ستایش
praise U ستایش
lauds U ستایش
lauding U ستایش
worshiped U ستایش
panegyric U ستایش
commendation U ستایش
worshiping U ستایش
veneration U ستایش
worshipping U ستایش
worships U ستایش
encomium U ستایش
praised U ستایش
proneur U ستایش گر
adoration U ستایش
doxology U ستایش
laudation U ستایش
praising U ستایش
eulogium U ستایش
panegyrics U ستایش
worship U ستایش
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
encomiastic U ستایش امیز
doxological U ستایش امیز
eulogistic U ستایش امیز
laud U ستایش کردن
hierolatry U ستایش مقدسات
laudator U ستایش کننده
doxologize U ستایش گفتن
adorableness U شایستگی ستایش
praiseworthiness U برای ستایش
commended U ستایش کردن
commend U ستایش کردن
kudos U ستایش کردن
ovations U ستایش و استقبال
ovation U ستایش و استقبال
exaltation U سرافرازی ستایش
to pay tribute to U ستایش کردن
laudable U قابل ستایش
sweet talk <idiom> U ستایش کسی
admiring U ستایش امیز
lauded U ستایش کردن
lauding U ستایش کردن
lauds U ستایش کردن
commends U ستایش کردن
panegyrize U ستایش کردن
adorability U شایستگی ستایش
unsung U ستایش نشده
tributes U ستایش تکریم
tribute U ستایش تکریم
eulogizing U ستایش کردن
eulogizes U ستایش کردن
eulogized U ستایش کردن
commending U ستایش کردن
eulogize U ستایش کردن
praiseful U ستایش امیز
glorifies U ستایش کردن
glorify U ستایش کردن
glorifying U ستایش کردن
eulogised U ستایش کردن
eulogises U ستایش کردن
eulogising U ستایش کردن
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
panegyric U ستایش امیز مدیحه
laudably U بطور قابل ستایش
venerating U ستایش و احترام کردن
to preach up U ستودن یا ستایش کردن
eloge U ستایش شخص مرده
praiseworthy U قابل ستایش ستودنی
apotheosis U ستایش اغراق امیز
apotheoses U ستایش اغراق امیز
venerate U ستایش و احترام کردن
venerated U ستایش و احترام کردن
venerates U ستایش و احترام کردن
he won a high praise U مورد ستایش بسیارواقع شد
panegyrics U ستایش امیز مدیحه
sensibility to praise U حساسیت نسبت به ستایش
more praise than pudding U ستایش خشک و خالی
panegyrical U ستایش امیز مدیحه
praiseworthily U بطور قابل ستایش
adorer U ستایش کننده عاشق
palmary U شایسته ستایش و تقدیر برجسته
magnifcation U درشت سازی ستایش زیاد
as U چنانکه
how U چنانکه
in the event that U چنانکه
so that U چنانکه
henotheism U ستایش چند خدا یکی پس ازدیگری
claptrap U سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
hero-worshipper U ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
permissively U چنانکه مخیرسازد
coordinately U چنانکه یکجورباشد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
proper U چنانکه شایدوباید
pinchingly U چنانکه فشاراورد
dilatorily U چنانکه پرشود
as it deserves U چنانکه باید
insolubly U چنانکه اب نشود
admissibleness U چنانکه روا
prettily U چنانکه زیبانماید
so to speak U چنانکه گویی
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
as is well known U چنانکه مشهور
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
according as چنانکه بدان سان که
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
meetly U چنانکه باید و شاید
permissively U چنانکه اجازه بدهد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
according to his version U چنانکه او شرح میداد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
perniciously U چنانکه زیان اورد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
funnily U چنانکه خنده اورد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
invisibly U چنانکه دیده نشود
prettily U بخوبی چنانکه باید
interminably U چنانکه تمام نشود
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
effusively U چنانکه گویی بریزد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com