Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
propor tionably
U
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
changeably
U
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
pardonably
U
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
commensurably
U
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
movably
U
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
corrigibly
U
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
final set
U
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
irreversibly
U
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
accessibly
U
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
ineradicably
U
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
googolplex
U
عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
phenomenon
U
نمود
aspect
U
نمود
appearances
U
نمود
aspects
U
نمود
appearance
U
نمود
performance
U
نمود
performances
U
نمود
life form
U
زی نمود
prospects
U
نمود
prospecting
U
نمود
prospected
U
نمود
prospect
U
نمود
life forms
U
زی نمود
growths
U
نمود
growth
U
نمود
as much as possible
U
تا بتوان
pseudomorphism
U
نمود کاذب
actescence
U
نمود شیر
psychological make up
U
نمود ذهنی
it had a europeanlook
U
اروپایی می نمود
macroscopic
U
درشت نمود
phenomenon
U
نمود تجلی
as far as possible
U
تا انجا که بتوان
micron
U
01 بتوان 6- متر
exponentiation
U
بتوان رساندن
movable bridge
U
پلی که میشودجابجا نمود
multiphase
U
دارای چند نمود
he showed me kindness
U
ابرازمحبت نسبت به من نمود
it had a europeanlook
U
نمود اروپایی داشت
he proceeded to investigate it
U
بتحقیق ان مبادرت نمود
pseudomorphous
U
دارای نمود کاذب
his money is more than can
U
ازانست که بتوان شمرد
undecillion
U
عدد یک با 63 صفر بتوان 2
tredecillion
U
عدد یک با 24 صفر بتوان 2
quattuordecillion
U
عدد یک با 54صفر بتوان 2
quintillion
U
عدد یک با 81 صفر بتوان 2
water exists in three phases
U
اب درسه نمود وجود دارد
incommutably
U
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
evincibly
U
بطوریکه بتوان اثبات کردن
incompressibly
U
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
ideally
U
بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
squaring
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
impressibly
U
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
so to peaking
U
اگر بتوان چنین چیزی گفت
square
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
standard
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous
U
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simpler
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
microbar
U
واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
manageably
U
پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
current fund
U
اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
handing
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
inestimably
U
پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
to ring the changes
U
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
it is past cure
U
از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell
U
کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
hatchment
U
صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود
limit velocity
U
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
hyperfocal distance
U
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
piggyback file
U
فایلی که بدون اجبار به کپی مجدد ان می توان رکوردهایی را به انتهای ان اضافه نمود
exclusion principle
U
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
to bite the bullet
<idiom>
U
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
nescience
U
اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
run
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
operation
U
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
so that
U
چنانکه
as
U
چنانکه
in the event that
U
چنانکه
how
U
چنانکه
admissibleness
U
چنانکه روا
as it deserves
U
چنانکه باید
as is well known
U
چنانکه مشهور
so to speak
U
چنانکه گویی
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
proper
U
چنانکه شایدوباید
prettily
U
چنانکه زیبانماید
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
dilatorily
U
چنانکه پرشود
insolubly
U
چنانکه اب نشود
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
owenism
U
اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
meetly
U
چنانکه باید و شاید
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
meetly
U
چنانکه در خور باشد
medially
U
چنانکه درمیان باشد
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
according as
چنانکه بدان سان که
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
interminably
U
چنانکه تمام نشود
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
funnily
U
چنانکه خنده اورد
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
perplexingly
U
چنانکه گیج یا حیران سازد
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
organically
U
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
peerlessly
U
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
inexhaustibly
U
چنانکه تهی یاتمام نشود
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
inviolately
U
چنانکه بی حرمت نشده باشد
he took my words in good part
U
سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
invidiously
U
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
illustratively
U
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
inscrutably
U
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
sententiously
U
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
inerrably
U
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
incommunicably
U
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
functionally
U
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
paradoxically
U
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
cogently
U
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
penitentially
U
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
to kick over the traces
U
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
contemptibly
U
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
irrecocilably
U
چنانکه نتوان انرا وفق داد
persuasively
U
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
inimitably
U
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
exhaustively
U
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
to vote plump
U
رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
discreditably
U
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com