Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mayhem
U
چلاق کردن ناقص العضو کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mar
U
ناقص کردن بی اندام کردن
mutilating
U
ناقص کردن فلج کردن
mutilates
U
ناقص کردن فلج کردن
mutilate
U
ناقص کردن فلج کردن
marring
U
ناقص کردن بی اندام کردن
marred
U
ناقص کردن بی اندام کردن
demonish
U
ناقص کردن
garble
U
تحریف یا ناقص کردن
mutilates
U
ناقص یا فلج کردن
mutilating
U
ناقص یا فلج کردن
mutilate
U
ناقص یا فلج کردن
orthopaedy
U
فن درست کردن انامهای ناقص
truncating
U
شاخه زدن ناقص کردن
truncates
U
شاخه زدن ناقص کردن
truncate
U
شاخه زدن ناقص کردن
truncated
U
شاخه زدن ناقص کردن
to break aset
U
خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
huddling
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
orthopaedic
U
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
amputees
U
مقطوع العضو
amputee
U
مقطوع العضو
osteoclasis
U
استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
cripple
U
چلاق
crippled
U
چلاق
cripples
U
چلاق
crippling
U
چلاق
lame
U
چلاق
game
U
چلاق
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
unperfect
U
ناقص
imcomplete
U
ناقص
imperfective
U
ناقص
in defect
U
ناقص
stickit
U
ناقص
rudimentary
U
ناقص
malformed
U
ناقص
meagre
U
ناقص
half-baked
U
ناقص
incomplete
U
ناقص
mutilating
U
ناقص
violator
U
ناقص
incorrect
U
ناقص
violators
U
ناقص
mutilated
U
ناقص
faulty
U
ناقص
manque
U
ناقص
defective
U
ناقص
mutilate
U
ناقص
mutilates
U
ناقص
inadequate
U
ناقص
skimpy
U
ناقص
short
U
ناقص
imperfect
U
ناقص
rudimental
U
ناقص
incomplete flower
U
گل ناقص
shortest
U
ناقص
shorter
U
ناقص
inconsummate
U
ناقص
deficient
U
ناقص
roughcast
U
ناقص
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
misshapen
U
ناقص الخلقه
ill
U
بطور ناقص
paraparesis
U
فلج ناقص پا
flawed
U
معیوب ناقص
deformed
U
ناقص شده
incapacious
U
بی گنجایش ناقص
in my poor opinion
U
بعقل ناقص من
in my poor opinion
U
بعقیده ناقص من
faulty switching
U
سوئیچینگ ناقص
faulty design
U
طرح ناقص
mooncalf
U
ناقص الخلقه
deficiently
U
بطور ناقص
imperfectly
U
بطور ناقص
paresis
U
فلج ناقص
wanting in reason
U
ازعقل ناقص
paralysis
U
سکته ناقص
defectively
U
بطور ناقص
miscreation
U
خلقت ناقص
incomplete induction
U
استقراء ناقص
framentary
U
شکسته ناقص
erectio deficiens
U
نعوظ ناقص
imcomplete ditch
U
گود ناقص
missed approach
U
فرود ناقص
half
U
شریک ناقص
nubbin
U
میوه ناقص
moon calf
U
خلقت ناقص
hemiplegia
U
فلج ناقص
half truth
U
حقیقت ناقص
imperfect competition
U
رقابت ناقص
frustum
U
مخروط ناقص
half
U
بطور ناقص
ills
U
بطور ناقص
incomplete breakdown
U
شکست ناقص
ill-
U
بطور ناقص
mutilator
U
ناقص کننده
imperfect market
U
بازار ناقص
frustum
U
هرم ناقص
half baked
U
ناپخته ناقص
truncation
U
ناقص سازی
annular eclipse
U
خسوف ناقص
apoplexy
U
سکتهء ناقص
lack
U
ناقص بودن
truncated distribution
U
توزیع ناقص
lacked
U
ناقص بودن
lacks
U
ناقص بودن
tracheid
U
اوند ناقص
to put in rime
U
قافیه ناقص
misfiring
U
احتراق ناقص
blastie
U
ناقص الخلقه
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
sketchiest
U
از روی عجله ناقص
fragmentarily
U
بطور شکسته یا ناقص
incomplete pictures test
U
ازمون تصویرهای ناقص
parachromatopsia
U
رنگ کوری ناقص
meagrely
U
بطور لاغر یا ناقص
fragmental
U
ریز شده ناقص
sketchily
U
از روی عجله ناقص
sketchier
U
از روی عجله ناقص
low order
U
انفجار کند یا ناقص
to do by halves
U
ناقص انجام دادن
parachromopsia
U
رنگ کوری ناقص
partial color blindness
U
رنگ کوری ناقص
sketchy
U
از روی عجله ناقص
miscreate
U
ناقص الخلقه ساختن
stepped thread
U
کولاس پیچی ناقص
market imperfection
U
ناقص بودن بازار
fragmentary
U
ریز شده ناقص
overshoots
U
فرود ناقص هواپیما
overshooting
U
فرود ناقص هواپیما
heterometabolous
U
دارای دگردیسی ناقص
heterometabolic
U
دارای دگردیسی ناقص
overshoot
U
فرود ناقص هواپیما
oafs
U
بچه ناقص الخلقه
evils of imperfect competition
U
مضار رقابت ناقص
stepped thread
U
پیچ ناقص کولاس
unemployment equilibrium
U
تعادل در اشتغال ناقص
rough cast
U
اجمالادرست شده ناقص
oaf
U
بچه ناقص الخلقه
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
verticillium
U
قارچ ناقص افت گیاهی
paretic
U
دچار فلج ناقص یا عضلانی
We don't do half-ass job
[American E]
[derogatory]
U
کاری را ناقص انجام ندادن
imperfect oligopoly
U
انحصار چند جانبه ناقص
We don't do things by halves.
U
کاری را ناقص انجام ندادن
catalexis
U
وتد ناقص دراخر شعر
We don't do things halfway.
U
کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures.
U
کاری را ناقص انجام ندادن
rough coating
U
اجمالا درست شده ناقص
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
The comparison is misleading
[flawed]
.
U
مقایسه گمراه کننده
[ ناقص ]
است.
teratology
U
مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
hermit crabs
U
خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
hermit crab
U
خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
malnutrition
U
تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com