English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to have views upon somthing U چشم یاطمع بچیزی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to wish for something U میل بچیزی داشتن
to havealiking for anything U میل بچیزی داشتن
to have a thing at heart U بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
to set one's mind on anything U ارزوی رسیدن بچیزی یا انجام کاری را داشتن
to fall across anything U بچیزی برخوردن
to hang on to anything U بچیزی چسبیدن
to run the hazard U بچیزی تن دردادن
to take a pride in any thing U بچیزی بالیدن
to take a pride in any thing U بچیزی فخرکردن
to fool with anything U بچیزی ور رفتن
get wind of something U پی بچیزی بردن
tolaugh.atany thing U بچیزی خندیدن
to follow up the scent U بچیزی پی بردن
hang on to something U بچیزی چسبیدن
rigid adherence to a thing U سفت چسبیدن بچیزی
allergies U حساسیت نسبت بچیزی
allergy U حساسیت نسبت بچیزی
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
to lay stress on something U بچیزی اهمیت دادن
to have a look at something U بچیزی نگاه کردن
inclination for any thing U تمایل یا میل بچیزی
to hang on to anything U بچیزی خوب گوش دادن
to get used to anything U بچیزی خوگرفتن یاعادت کردن
prenotion U احساس قبلی نسبت بچیزی
to be ill towardsany thing U روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
to play with something U چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
object glass U عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
to prick at something U بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
to freshen rope U جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
to catch at something U برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
lobes U اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
lobe U اویز بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد لخته
presentiments U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
to press against any thing U بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
redolence U بو داشتن
bears U داشتن
want U کم داشتن
to hold a meeting U داشتن
bear U در بر داشتن
bear U داشتن
possess U داشتن
to be feverish U تب داشتن
to have f. U تب داشتن
to have U داشتن
intercommon U داشتن
to hold U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
to possess U داشتن
possesses U داشتن
to have possession of U داشتن
possessing U داشتن
bears U در بر داشتن
owns U داشتن
to go hot U تب داشتن
lackvt U کم داشتن
lack U کم داشتن
lacked U کم داشتن
have U داشتن
lacks U کم داشتن
relieve U داشتن
relieving U داشتن
own U داشتن
owned U داشتن
owning U داشتن
doubt U شک داشتن
having U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
relieves U داشتن
wanted U کم داشتن
doubts U شک داشتن
doubting U شک داشتن
doubted U شک داشتن
reck U بیم داشتن
to be in arrear U پس افت داشتن
tolerated U طاقت داشتن
tolerate U طاقت داشتن
scooted U سرعت داشتن
to be in a state of a U بیم داشتن
scooting U سرعت داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
vibrated U ارتعاش داشتن
reck U پروا داشتن
to be in debt U بدهی داشتن
protend U بسط داشتن
to be in contact U تماس داشتن
vibrate U ارتعاش داشتن
scoots U سرعت داشتن
varies U فرق داشتن
tolerating U طاقت داشتن
tolerates U طاقت داشتن
reck U باک داشتن
abominate U تنفر داشتن
abominated U تنفر داشتن
abominates U تنفر داشتن
abominating U تنفر داشتن
hear U خبر داشتن
hears U خبر داشتن
retroact U واکنش داشتن
shimmy U لرزش داشتن
adjudge مقرر داشتن
shimmy U تاب داشتن
shimmey U لرزش داشتن
vary U فرق داشتن
shimmey U تاب داشتن
shilly shally U دودلی داشتن
schismatize U شقاق داشتن
see after U توجه داشتن به
scruple U وسواس داشتن
contest U اعتراض داشتن بر
contested U اعتراض داشتن بر
implies U دلالت داشتن
wish [would like] U تمایل داشتن
imply U دلالت داشتن
implying U دلالت داشتن
quakes U لرزش داشتن
repugn U تناقض داشتن
contests U اعتراض داشتن بر
contradict U تناقض داشتن با
contradicted U تناقض داشتن با
resile U انعطاف داشتن
contesting U اعتراض داشتن بر
contradicts U تناقض داشتن با
to be afraid U بیم داشتن
scruple U تردید داشتن
retains U نگاه داشتن
retaining U نگاه داشتن
retained U نگاه داشتن
retain U نگاه داشتن
expects U چشم داشتن
expecting U چشم داشتن
to take part [in] U شرکت داشتن [در]
expected U چشم داشتن
to give support to U نگاه داشتن
to be pressed for time U عجله داشتن
to drive at U قصد داشتن از
to be under deadline pressure U عجله داشتن
occupying U مشغول داشتن
occupy U مشغول داشتن
occupies U مشغول داشتن
to drive at U توجه داشتن به
correspond U رابطه داشتن
to fondle to the heart U گرامی داشتن
limps U سکته داشتن
to get the wind up U بیم داشتن
to hang up U نگاه داشتن
expect U چشم داشتن
stick-ups U برجستگی داشتن
stick-up U برجستگی داشتن
stick up U برجستگی داشتن
to have patience U شکیبایی داشتن
play-acting U نقش داشتن
to have the pull of U برتری داشتن بر
to hold in contempt U سبک داشتن
to hold in respect U محترم داشتن
to hold in reverence U محترم داشتن
to have in view U در نظر داشتن
to have in stock U موجود داشتن
keeps U نگاه داشتن
keep U نگاه داشتن
to have a bee in ones bonnet U کک درتنبان داشتن
to have an steem for U محترم داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com