English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
eddied U چرخ زدن جریان مخالف
eddies U چرخ زدن جریان مخالف
eddy U چرخ زدن جریان مخالف
eddying U چرخ زدن جریان مخالف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
upstream U مخالف جریان رودخانه
back pressure U فشار مخالف جریان اصلی درسیستمهای بسته سیالات
c.c.c U countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
counter current U جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
countercurrent chromatography U کروماتوگرافی جریان مخالف
countercurrent distribution U توزیع جریان مخالف
crosscurrent U جریان مخالف
lenz' law U جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
upstream <adj.> <adv.> U مخالف جریان
against the current <adv.> U مخالف جریان
against the stream <adv.> U مخالف جریان
Other Matches
marking current U جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
antisocial U مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
leakage current U جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
flowed U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver U گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull U وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit U جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
current U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverts U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
amp U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne U ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor U مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current U جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current U جریان القاء شده جریان تحریک
runoff coefficient U ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number U این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
parasitic current U جریان نشتی جریان خارجی
current compensation U کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
three phase current U جریان سه فاز جریان دوار
current flow U سیلان جریان فلوی جریان
gresham's law U پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart U انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
idle current meter U دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
circuitry U شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
vortex ring state U حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet U وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
alternator U ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternators U ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. machine U ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
d.c. transformer U ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
electromagnetism U پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
converses U مخالف
conversing U مخالف
opponents U مخالف
non content U مخالف
by the ears U مخالف
gyaku U مخالف
gainst U مخالف
oppugnant U مخالف
gainsayer U مخالف
adversary U مخالف
anie U مخالف
conversed U مخالف
adversaries U مخالف
unfavorable U مخالف
with U مخالف
at outs U مخالف
at d. U مخالف
aliens U مخالف
alien U مخالف
antagonists U مخالف
resistent U مخالف
antipodal U مخالف
opponent U مخالف
oppositionist U ضد مخالف
antagonist U مخالف
contradiction U مخالف
contradictions U مخالف
dissidence U مخالف
foe U مخالف
controvertist U مخالف
contra U مخالف
contrary U مخالف
repugnant U مخالف
oppositive U مخالف
dissident U مخالف
adverse U مخالف
contradictive U مخالف
irreconcilable U مخالف
contradictory U مخالف
foes U مخالف
opposit U مخالف
inadvisable U مخالف
contrary to U مخالف
converse U مخالف
out of keeping U مخالف
dissenting U مخالف
contrariant U مخالف
oppugner U مخالف
hostile U مخالف
against U مخالف
averse U مخالف
dissidents U مخالف
conflicting U مخالف
antitrust U مخالف تشکیل
countered U درجهت مخالف
dissenter U مخالف ناراضی
dissenters U مخالف ناراضی
clashing U برخوردکننده مخالف
diverse U مختلف مخالف
antislavery U مخالف بردگی
reluctance U بیزاری مخالف
antipapal U مخالف پاپ
vetoes U رای مخالف
dissenting U مخالف معاند
vice versa U در جهت مخالف
anti- U به معنای "مخالف "
anti U مخالف علیه
standpat U مخالف تغییر
opponent U طرف مخالف
overthwart U بطور مخالف
vetoing U رای مخالف
the a party U طرف مخالف
anti parallel feeding U تغذیه مخالف
antimonaechical U مخالف سلطنت
vetoed U رای مخالف
veto U رای مخالف
against nature U مخالف طبیعت
countering U درجهت مخالف
illegal U مخالف قانون
to be in the opposition U مخالف بودن
opponents U طرف مخالف
countersuggestion U تلقین مخالف
contra flow U جهت مخالف
antagonises U مخالف کردن
antagonised U مخالف کردن
conflictive U مغایر مخالف
contradicts U مخالف بودن با
contradicted U مخالف بودن با
contradict U مخالف بودن با
prevailing wind U باد مخالف
crosswind U باد مخالف
crosswinds U باد مخالف
defiant U معاند مخالف
conned U رای مخالف
antagonizing U مخالف کردن
antagonising U مخالف کردن
contralateral muscles U عضلات مخالف
antagonize U مخالف کردن
obscurantist U مخالف اصلاحات
antipathy U احساس مخالف
counter ion U یون مخالف
impolitic U مخالف مصلحت
counterview U عقیده مخالف
oppositely U بطور مخالف
contrary to the law U مخالف قانون
counter U درجهت مخالف
cons U رای مخالف
overthwart U بالحن مخالف
no U منفی مخالف
antagonizes U مخالف کردن
antagonized U مخالف کردن
contraposition U مفهوم مخالف
divert action U عملیات مخالف
anti semitism U مخالف با یهودیان
The opposition parties . U احزاب مخالف
In the opposite direction . U درجهت مخالف
in the opposite direction. U در جهت مخالف
loggerheads U مخالف - جنگجو
anti-Semitism U مخالف با یهودیان
conning U رای مخالف
antagonist U عضله مخالف
headwinds U باد مخالف
dis- U مخالف کردن
antagonists U عضله مخالف
dissent U رای مخالف
dissented U رای مخالف
dissents U رای مخالف
reluctancy U بیزاری مخالف
ill humored U مخالف ترشرو
windbound U باد مخالف
reluctate U مخالف کردن
aversely U بطور مخالف
adversely U بطور مخالف
defier U مخالف کننده
take a dim view of <idiom> U مخالف بودن
reversing U شکستنی مخالف
dissenting opinion U نظر مخالف
reverses U شکستنی مخالف
at odds <idiom> U مخالف بودن
dissentient U مخالف معاند
bucking voltage U ولتاژ مخالف
head wind U باد مخالف
con U رای مخالف
reversed U شکستنی مخالف
reverse U شکستنی مخالف
disaccord U مخالف کردن
negative voice U رای مخالف رد کردن
contending U ستیزه کننده مخالف
veto U رای مخالف دادن
negative voice U رای مخالف دادن
vetoing U رای مخالف دادن
vetoes U رای مخالف دادن
obscurant U بغرنج مخالف اصلاحات
vetoed U رای مخالف دادن
obscurantist U مخالف روشنی فکر
back U جهت مخالف جلو
backs U جهت مخالف جلو
nonconformist U مخالف کلیسای رسمی
heterosexual U وابسته به جنس مخالف
heterosexuals U وابسته به جنس مخالف
reversing U حرکت در جهت مخالف
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com