English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
treadmill U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmills U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drift bolt U میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
leveled U تراز سطح افقی افقی کردن
levelled U تراز سطح افقی افقی کردن
level U تراز سطح افقی افقی کردن
levels U تراز سطح افقی افقی کردن
planing U افقی سطح افق افقی کردن
planed U افقی سطح افق افقی کردن
plane U افقی سطح افق افقی کردن
planes U افقی سطح افق افقی کردن
sliding wedge U گاوه افقی یاکولاس افقی
jailers U زندانیان
jailer U زندانیان
gaolers U زندانیان
jailor U زندانیان
prison camps U اردوگاه زندانیان
state prisoners U زندانیان سیاسی
prisoners of state U زندانیان سیاسی
prison camp U اردوگاه زندانیان
to set going U بحرکت انداختن
to put in motion U بحرکت در اوردن
to set agoing U بحرکت انداختن
To set in motion. U بحرکت ؟ رآوردن
prisoner of war cage U زندان زندانیان جنگی
work camp U محل کار زندانیان
hospitalized prisoners U زندانیان بستری در بیمارستان
To stir the nation to action. U ملت را بحرکت در آوردن
prick U با سیخونک بحرکت واداشتن
to gather way U شروع بحرکت کردن
pricked U با سیخونک بحرکت واداشتن
pricking U با سیخونک بحرکت واداشتن
snick U بحرکت اوردن سهم
gestic U وابسته بحرکت بدنی
pricks U با سیخونک بحرکت واداشتن
disciplinary training center U مرکز اموزش زندانیان نظامی
tipstaff U مامور مسئول زندانیان دردادگاه
patrol wagon U ماشین مخصوص حمل زندانیان
work farm U اردوی کار اجباری زندانیان
waft U بهوا راندن بحرکت در اوردن
wafting U بهوا راندن بحرکت در اوردن
sailings U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sailed U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sail U هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
bestir U بحرکت در اوردن تحریک کردن
wafts U بهوا راندن بحرکت در اوردن
wafted U بهوا راندن بحرکت در اوردن
concentration camp U بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration camps U بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
moved U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
move U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
paroling U ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroled U ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroles U ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
parole U ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
rehabilitation training center U مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن
lunitidal U وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه
valve gear U مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
To move heaven and earth. U زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
tappet U جلو امدگی یا اهرمی که بوسیله چیز دیگری بحرکت اید
dead line U خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions. U زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
hydrofoils U سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoil U سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
bigness U بزرگی
grandness U بزرگی
massiveness U بزرگی
augustness U بزرگی
masterdom U بزرگی
supercilicusness U بزرگی
magnitude U بزرگی
bulkiness U بزرگی
magnifcation U بزرگی
magneficence U بزرگی
sizes U بزرگی
enlargements U بزرگی
dignity U بزرگی
largeness U بزرگی
greatness U بزرگی
grandeur U بزرگی
voluminesity U بزرگی
voluminosity U بزرگی
hauteur U بزرگی
size U بزرگی
enlargement U بزرگی
gentility U بزرگی
gloriousness U بزرگی
hugeness U بزرگی
carry ship U کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hunger strikes U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
man and boy U چه در کودکی چه در بزرگی
headships U بزرگی برتری
immenseness U بزرگی عظمت
eminence U برامدگی بزرگی
eminency U برامدگی بزرگی
immeasurableness U بزرگی بی اندازه
vastness U عظمت بزرگی
headship U بزرگی برتری
megacephaly U بزرگی بیش از حد سر
he did me a great wrong U خطای بزرگی .....
amplitude U دامنه بزرگی
order of magnitude U مرتبه بزرگی
Lordships U سیادت بزرگی
formidability U استحکام بزرگی
Lordship U سیادت بزرگی
magnanimity U بزرگی طبع
sample size U بزرگی نمونه
so large U باین بزرگی
she was nipped in the bud U به بزرگی نرسید
aggrandizement U افزایش بزرگی
to a greatness U بزرگی یافتن
to a greatness U به بزرگی رسیدن
vastity U عظمت بزرگی
vastitude U عظمت بزرگی
the meridian of glory U اوج بزرگی یا جلال
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی ماراتهدیدمیکند
that is no great work U کار بزرگی نیست
to be toast [American E] <idiom> U در دردسر بزرگی بودن
he is a great help U او کمک بزرگی است
pyralidid U خانواده بزرگی ازپروانه ها
breadth of mind U بزرگی یا وسعت فکر
monstrousness U شگفت انگیزی بزرگی
he is a great person U شخص بزرگی است
come a long way <idiom> U برنامه بزرگی ریختن
bulk U حجم بزرگی از چیزی
too big for one's breeches/boots <idiom> U احساس بزرگی کردن
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
he did me a great wrong U بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
Majesties U بزرگی عظمت وشان واقتدار
(when the) chips are down <idiom> U بامشکل بزرگی مواجه شدن
decks U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
Majesty U بزرگی عظمت وشان واقتدار
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی مارا تهدیدمیکند
decked U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
piece deresistance U مثلا تیکه بزرگی از گوشت
deck U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
bias error U خطایی با علامت و بزرگی ثابت
steatopygia U بزرگی وفربهی کفل زنان
full mobilization U تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
A big rock rolled down the mountain. U سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
nothing great is easy U هیچ کاری بزرگی اسان نیست
to roll a huge snowball U گلوله بزرگی از برف درست کردن
loving cup U پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
rocking stone U سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
broadsheet U کاغذ بزرگی که یک روی ان چاپ شده باشد
broadsheets U کاغذ بزرگی که یک روی ان چاپ شده باشد
breaker U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
multivolume file U فایل بسیار بزرگی که نیازمندبیش از یک بسته دیسک
anagoge U بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
anagogy U بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
breakers U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
miller thumb U یکجور ماهی قنات که کله بزرگی دارد
the propylaea U نام در بزرگی که از ان واردACROPOLLS دژنامی اتن میشدند
mastiffs U سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
mastiff U سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
Police are out in force. U نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
emphysema U اتساع و بزرگی عضوی در اثر گاز یا هوا باد
bell gear U چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
aquaria U شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquarium U شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
internally blown flap U فلپ بزرگی که جریان اصلی گازها به ان برخورد میکند
aquariums U شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
estuary U دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
estuaries U دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
bigben U ساعت بزرگی که بر برج پارلمان لندن نصب شده است
multiplan U یک صفحه گسترده الکترونیکی که شبکه بزرگی برای ورودی ها میدهد
yule log U کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
to kiss hands U دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
band shell U جایگاه دستهء موزیک که عقب ان بشکل صدف مقعر بزرگی است
laterad U افقی
horizontal U افقی
lateral U افقی
transom U الت افقی
transom U وادار افقی
plain coordinates U مختصات افقی
horizontal taping U مساحی افقی
crosscut saw U اره افقی بر
horizontal wedge U گاوه افقی
putlog or lock U تیر افقی
horizontal cornice U رخ بام افقی
rhumb U دایره افقی
cross-beam U تیر افقی
brise-soleil U کرکره افقی
brise-soleil U پرده افقی
ordinate U حور افقی
trunnion U مفصل افقی
trunnion U پاشنه افقی
landscape orientation U تمایل افقی
horizontal integration U تمرکز افقی
horizontal integration U انضمام افقی
horizontal loading U کولاس افقی
horizontal mobility U تحرک افقی
horizontal plane U صفحه افقی
transverse plane U صفحه افقی
horizontal pump U پمپ افقی
horizontal scrolling U حرکت افقی
horizontal section U برش افقی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com