Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
jackson haines spin
U
چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
valdez
U
پرت بالانس از حالت نشسته
chest roll
U
چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
the i
U
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode
U
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
sedimentary
U
ته نشسته
sedentary
U
نشسته
aground
U
به گل نشسته
sejant
U
نشسته
sittings
U
نشسته
sitting
U
نشسته
sedent
U
نشسته
soapless
U
نشسته
foreground
U
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
stranded
U
بگل نشسته
aground
U
بگل نشسته
superannuated
U
باز نشسته
sitting position
U
وضعیت نشسته
aground
U
به خشکی نشسته
vega
U
کرکس نشسته
fretty
U
چرک نشسته
crouch start
U
استارت نشسته
sprint start
U
استارت نشسته
He was sitting on my left (left side)
U
طرف چپ من نشسته بود
Zen
U
استراحت بحالت نشسته
herculis
U
بر زانو نشسته راقص
zazen
U
پایان استراحت نشسته
hercules
U
بر زانو نشسته راقص
saddlefast
U
محکم روی زین نشسته
ambushing
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
Dust has accumulated
[settled]
on the chairs.
روی صندلی ها خاک نشسته
She was sitting in the corner of the room .
U
گوشه اتاق نشسته بود
She was sitting on my right.
U
سمت راست من نشسته بود
ambush
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushed
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushes
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
vitrifying
U
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogue
U
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squaring
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogues
U
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog
U
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
my neighbour at dinner
U
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
U
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
oblique case
U
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor
U
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
prints
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
U
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
kieselguhr
U
سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
split lean
U
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
state of rest
U
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
devitrify
U
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
plebeianism
U
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
alternate
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates
U
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
totake
U
شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
he stroked
U
درعقب کرجی نشسته پارومیزدبدان سام که پاروزنان دیگر .....میزدند
plasticity
U
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive
U
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
uart
U
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
swing
U
چرخیدن
turns
U
چرخیدن
turn
U
چرخیدن
wheel
U
چرخیدن
reeling
U
چرخیدن
reels
U
چرخیدن
windmills
U
چرخیدن
reeled
U
چرخیدن
twirled
U
چرخیدن
swings
U
چرخیدن
windmill
U
چرخیدن
wheels
U
چرخیدن
wheeling
U
چرخیدن
reel
U
چرخیدن
rotate
U
چرخیدن
rotated
U
چرخیدن
twirl
U
چرخیدن
twirling
U
چرخیدن
twirls
U
چرخیدن
revolves
U
چرخیدن
revolved
U
چرخیدن
heels
U
چرخیدن
to turn round
U
چرخیدن
heel
U
چرخیدن
to be in a whirl
U
چرخیدن
roll up
U
چرخیدن
spin
U
چرخیدن
spins
U
چرخیدن
rotates
U
چرخیدن
revolve
U
چرخیدن
slue
U
چرخیدن
marginal case
U
حالت نهائی حالت حدی
spectrality
U
حالت طیفی حالت شبحی
spectralness
U
حالت طیفی حالت شبحی
transitoriness
U
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
cold forming
U
حالت دهی در حالت سرد
turn
U
گشتن چرخیدن
turns
U
چرخیدن تاباندن
birr
U
صدای چرخیدن
twists
U
پیچاندن چرخیدن
twist
U
پیچاندن چرخیدن
turn
U
چرخیدن تاباندن
change spin
U
چرخیدن با تغییر پا
twisting
U
پیچاندن چرخیدن
fullest
U
چرخیدن ژیمناست
trundling
U
گشتن چرخیدن
trundles
U
گشتن چرخیدن
trundled
U
گشتن چرخیدن
trundle
U
گشتن چرخیدن
full
U
چرخیدن ژیمناست
turns
U
گشتن چرخیدن
orbit
U
چرخیدن به دور یک مدار
orbited
U
چرخیدن به دور یک مدار
orbits
U
چرخیدن به دور یک مدار
purls
U
مثل فرفره چرخیدن
left turn
U
حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
run around in circles
<idiom>
U
دور خود چرخیدن
whirled
U
چرخ دادن چرخیدن
pivots
U
روی پاشنه چرخیدن
pivots
U
روی چیزی چرخیدن
trilled
U
چرخیدن روان شدن
trills
U
چرخیدن روان شدن
whirls
U
چرخ دادن چرخیدن
whirls
U
چرخیدن گردش سریع
whiz
U
مثل فرفره چرخیدن
whirling
U
چرخ دادن چرخیدن
whirling
U
چرخیدن گردش سریع
whirled
U
چرخیدن گردش سریع
whirl
U
چرخ دادن چرخیدن
whirl
U
چرخیدن گردش سریع
pivot
U
روی چیزی چرخیدن
pivot
U
روی پاشنه چرخیدن
pivoted
U
روی چیزی چرخیدن
pivoted
U
روی پاشنه چرخیدن
trill
U
چرخیدن روان شدن
troll
U
چرخیدن چرخاندن گرداندن
trolls
U
چرخیدن چرخاندن گرداندن
shoulder roll
U
چرخیدن روی شانه ها
sit spin
U
چرخیدن روی یک اسکیت
wry
U
کنایه امیز چرخیدن
purled
U
مثل فرفره چرخیدن
wryly
U
کنایه امیز چرخیدن
purl
U
مثل فرفره چرخیدن
purling
U
مثل فرفره چرخیدن
pivot
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivots
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
free spool
U
چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
pivoted
U
روی پاشنه گشتن چرخیدن
swivel
U
روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivels
U
روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivelled
U
روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swinge
U
تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
swings
U
تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swing
U
تاب خوردن دور زدن چرخیدن
time is the great healer
<proverb>
U
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
pivot
U
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivots
U
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
bias
U
وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
pivoted
U
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
biases
U
وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
crude
U
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
spinner play
U
حمله یک نفره با دریافت توپ و چرخیدن یک دایره کامل
wool in the grease
U
پشم نشسته پشم تازه چیده
The place was fully packed .
U
گوش تا گوش آدم نشسته بود
to wobble
[rotate unevenly]
U
لنگ بودن
[تاب داشتن]
[به طور نامنظم چرخیدن]
[اصطلاح روزمره]
real mode
U
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength
U
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
flips
U
پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
flipped
U
پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
flip
U
پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
universal
U
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
null cycle
U
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
change of edge
U
تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
ease turn
U
سرعت چرخش فرود چرخیدن یا دور زدن هواپیمابرای فرود
sprocket holes
U
مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
swivelled
U
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivels
U
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivel
U
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
alpha herculis
U
الفا- زانو زده الفا- بر زانو نشسته
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
forward seat
U
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
attitudes
U
حالت
attitude
U
حالت
situations
U
حالت
stated
U
حالت
estates
U
حالت
stating
U
حالت
expression
U
حالت
disposition
U
حالت
predicament
U
حالت
postured
U
حالت
temperaments
U
حالت
estate
U
حالت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com