Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
talk out
U
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
illumination by diffusion
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight
U
روز روشن روشن کردن
daylit
U
روز روشن روشن کردن
explains
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
hardest
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati
U
روشن ضمیران روشن فکران
light
U
روشن کردن
elucidated
U
روشن کردن
illuminate
U
روشن کردن
clarifying
U
روشن کردن
elucidate
U
روشن کردن
to clear up
U
روشن کردن
to switch on
U
روشن کردن
to shed light on
U
روشن کردن
turn on
U
روشن کردن
clarify
U
روشن کردن
fire up
U
روشن کردن
brightens
U
روشن کردن
illumine
U
روشن کردن
brightening
U
روشن کردن
brightened
U
روشن کردن
brighten
U
روشن کردن
to bring tl light
U
روشن کردن
illumining
U
روشن کردن
power on
U
روشن کردن
elucidating
U
روشن کردن
power up
U
روشن کردن
clarifies
U
روشن کردن
elucidates
U
روشن کردن
to fire up
U
روشن کردن
illumines
U
روشن کردن
illumined
U
روشن کردن
illuminating
U
روشن کردن
relume
U
روشن کردن
refresh
U
روشن کردن
clears
U
: روشن کردن
ignite
U
روشن کردن
lightest
U
روشن کردن
ignited
U
روشن کردن
igniting
U
روشن کردن
refreshed
U
روشن کردن
ignites
U
روشن کردن
lumine
U
روشن کردن
lighted
U
روشن کردن
clearer
U
: روشن کردن
emblaze
U
روشن کردن
illuminates
U
روشن کردن
refreshes
U
روشن کردن
clearest
U
: روشن کردن
illume
U
روشن کردن
clear
U
: روشن کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
turn over
<idiom>
U
موتور را روشن کردن
lightening
U
درخشیدن روشن کردن
illuminate
U
روشن کردن منطقه
illuminates
U
روشن کردن منطقه
clarifying
U
روشن کردن یا شدن
explicate
U
روشن کردن فاهرکردن
explicated
U
روشن کردن فاهرکردن
clarifies
U
روشن کردن یا شدن
clarify
U
روشن کردن یا شدن
illuminating
U
روشن کردن منطقه
lightens
U
درخشیدن روشن کردن
lightened
U
درخشیدن روشن کردن
lighten
U
درخشیدن روشن کردن
explicating
U
روشن کردن فاهرکردن
explicates
U
روشن کردن فاهرکردن
to kindle
U
آتش روشن کردن
owl light
U
کمی روشن کردن
colds
U
روشن کردن یک کامپیوتر
refurbished
U
روشن و تازه کردن
refurbish
U
روشن و تازه کردن
restart
U
روشن کردن دوباره
igniting
U
روشن کردن گیراندن
to light a cigarette
U
سیگاری را روشن کردن
To light a fire .
U
آتش روشن کردن
To light ( kindle) a fire.
U
آتش روشن کردن
ignite
U
روشن کردن گیراندن
cold
U
روشن کردن یک کامپیوتر
ignited
U
روشن کردن گیراندن
colder
U
روشن کردن یک کامپیوتر
ignites
U
روشن کردن گیراندن
coldest
U
روشن کردن یک کامپیوتر
refurbishes
U
روشن و تازه کردن
refurbishing
U
روشن و تازه کردن
to make something clear
U
چیزی را روشن کردن
to make oneself clear
<idiom>
U
منظور را روشن کردن
cold start
U
دوباره روشن کردن
to bring out in relief
U
برجسته یا روشن کردن
to play with fire
U
آتش روشن کردن
to start a car
[to crank a car]
[American English]
U
ماشینی را روشن کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
turn on
<idiom>
U
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen
U
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
illumination
U
روشن کردن منطقه روشنایی
shines
U
براق کردن روشن شدن
alights
U
روشن کردن اتش زدن
mezzotinto
U
نقاشی سایه روشن کردن
shine
U
براق کردن روشن شدن
illuminations
U
روشن کردن منطقه روشنایی
clears
U
پیام کشف روشن کردن
enucleate
U
روشن کردن توضیح دادن
alighting
U
روشن کردن اتش زدن
clear
U
پیام کشف روشن کردن
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
to turn on
U
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
search light illumination
U
روشن کردن منطقه با نورافکن
enlighten
U
روشن کردن تعلیم دادن
clearer
U
پیام کشف روشن کردن
upstart
U
یکه خوردن روشن کردن
mezzotint
U
نقاشی سایه روشن کردن
alight
U
روشن کردن اتش زدن
enlightening
U
روشن کردن تعلیم دادن
clearest
U
پیام کشف روشن کردن
enlightens
U
روشن کردن تعلیم دادن
upstarts
U
یکه خوردن روشن کردن
alighted
U
روشن کردن اتش زدن
illume
U
منور کردن روشن فکر ساختن
to put one's affairs in order
[to settle one's business]
U
تکلیف کار خود را روشن کردن
to kick-start a motorcycle
U
موتورسیکلتی را با پا هندل زدن
[روشن کردن]
refreshes
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
run
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
runs
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
illumination plan
U
طرح روشن کردن منطقه نبرد
refreshed
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to start
U
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
to switch on the dipped
[dimmed]
headlights
U
چراغ نور پایین
[ماشین]
را روشن کردن
powering
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
coldest
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
illumination by reflection
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
switch
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
cold fault
U
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold boot
U
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
switches
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
colder
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
shadow RAM
U
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
coldest
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colds
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
format
U
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
formats
U
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
cold
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
sense
U
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sensed
U
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
to goose
[American E]
the engine
U
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
to rev
[British E]
the engine
U
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
auto
U
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
senses
U
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
autos
U
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
to jump-start someone's car
U
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
picture
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictured
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picturing
U
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
squawking
U
در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
flares
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare
U
گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
monitors
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor
U
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
kernels
U
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernel
U
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
smoke test
U
بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
course light
U
روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
liberal education
U
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
illuminate
U
چراغانی کردن
illuminates
U
چراغانی کردن
illuminating
U
چراغانی کردن
to jump-start an engine
U
موتوری را با کابل باتری به باتری روشن کردن
wands
U
دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
wand
U
دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
chain-smokes
U
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoked
U
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoking
U
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoke
U
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
prima facie evidence
U
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
clear-cut
U
روشن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com