English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
postboy U چاپار چابک سوار نامه رسان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
horse breaker U چابک سوار
jockey U چابک سوار
jockeys U چابک سوار
equestrian U چابک سوار
mailer U نامه رسان
mailman U نامه رسان
mailmen U نامه رسان
mail U نامه رسان
mails U نامه رسان
pursuivant U نامه رسان
letter carrier U نامه رسان پستچی
posts U نامه رسان پستچی
posted U نامه رسان پستچی
post- U نامه رسان پستچی
post U نامه رسان پستچی
dawk U چاپار
mounted messenger U چاپار
mails U چاپار
letter carrier U چاپار
mail U چاپار
posted U چاپار
pony express U چاپار
post U چاپار
post- U چاپار
posts U چاپار
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
post script U مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
cavalry man U سوار در سوار نظام
libeled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel U هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling U هجو نامه یا توهین نامه افترا
exhaust in jector U اب رسان
swifter U چابک
swiftest U چابک
swift U چابک
friskier U چابک
lissome U چابک
gleg U چابک
lightsome U چابک
speedy U چابک
light heeled U چابک
light footed U چابک
kittle U چابک
quicker U چابک
lissom or some U چابک
swifts U چابک
quick U چابک
perkiest U چابک
perky U چابک
friskiest U چابک
lissom U چابک
frisky U چابک
agile U چابک
rathe U چابک
rath U چابک
quick in action U چابک
spry U چابک
nimblest U چابک
nimbler U چابک
nimble U چابک
adroit U چابک
cleverer U چابک
speediness U چابک
quickest U چابک
cleverest U چابک
perkier U چابک
clever U چابک
deleterious U اسیب رسان
injurious U اسیب رسان
purveyor U اذوقه رسان
purveyors U اذوقه رسان
sutler U اذوقه رسان
pesky U ازار رسان
soniferous U صدا رسان
provisioner U توشه رسان
nobbeing U اسیب رسان
masseuse U پیغام رسان
illative U نتیجه رسان
victualler U خواربار رسان
paper boy U روزنامه رسان
waterworks U دستگاه اب رسان
nocent U زیان رسان
paper boys U روزنامه رسان
feeding cloth U پنبه رسان
carburator U سوخت رسان
feeding cloth U مایه رسان
feeders U گوی رسان
feeders U توپ رسان
feeders U سوخت رسان
feeder U توپ رسان
caterers U اذوقه رسان
caterer U اذوقه رسان
acid freeder U اسید رسان
feeder U سوخت رسان
feeder U گوی رسان
data medium U داده رسان
light fingers U چابک دستی
handy U چابک چالاک
feisty U فراوان چابک
handiest U چابک چالاک
fly U چابک وزرنگ
handier U چابک چالاک
light foot U چابک سبک پا
skelpit U چابک سیلی
agile U فرز و چابک
nimble fingers U چابک دستی
jimmies U چابک دست
volitant U چابک چالاک
jimmy U چابک دست
brisker U چابک باروح
fine fingered U چابک دست
nimble fingered U چابک دست
skelp U چابک سیلی
brisk U چابک باروح
briskest U چابک باروح
sleeping partners U شریک سرمایه رسان
informants U خبر رسان مخبر
informant U خبر رسان مخبر
sleeping partner U شریک سرمایه رسان
silent partner U شریک سرمایه رسان
informers U خبر رسان کاراگاه
intelligencer U خبر رسان جاسوس
prompt book U نسخه سخن رسان
productive of annoyance U زحمت رسان ازارنده
informer U خبر رسان کاراگاه
feeder vessel U کشتی سوخت رسان
certificates U رضایت نامه شهادت نامه
affidavits U شهادت نامه قسم نامه
certificate U رضایت نامه شهادت نامه
credential U گواهی نامه اعتبار نامه
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
trotter U شخص چابک و پرکار
trotters U شخص چابک و پرکار
volant U چابک سبک روح
rapid U سریع العمل چابک
prejudicial U زیان رسان تبعیض امیز
illation U نتیجه رسان منتج شونده
evangelists U صاحب انجیل مژده رسان
malignant U زیان اور صدمه رسان
evangelist U صاحب انجیل مژده رسان
prejudicious U زیان رسان تبعیض امیز
prompt box U جای سخن رسان یا سوفلور
to a. letter U روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
stratotanker U نوعی هواپیمای تانکر سوخت رسان چهار موتوره هوایی
testacy U دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
He was too quick for her and jinked away every time. U او [مرد] برای او [زن] خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او [زن] در می رفت.
sight U سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sights U سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
horseback U سوار
trooper U سوار
troopers U سوار
outside ofa horse U سوار
horsewoman U سوار
horsewomen U سوار
in the saddle U سوار
boarded U سوار
board U سوار
piece U سوار
pieces U سوار
acheval U سوار بر اسب
horseman U سوار کار
riders U سوار کار
horseback U سوار براسب
horseman U اسب سوار
rides U سوار شدن
mounts U سوار کردن
ride U سوار شدن
on stilts U سوار چوب پا
modulating U سوار کردن
mounts U سوار شدن بر
modulate U سوار کردن
on shipboard U سوار کشتی
mount U سوار شدن بر
rider U سوار کار
mount U سوار کردن
reinsman U اسب سوار
modulates U سوار کردن
fabricate U سوار کردن
fabricated U سوار کردن
fabricates U سوار کردن
fabricating U سوار کردن
mounted U سوار شده
on board a ship U سوار کشتی
surfer U موج سوار
get in U سوار شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com