English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pavilion U چادر صحرایی
pavilions U چادر صحرایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bleacher U صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
untented U بی چادر
tentless U بی چادر
tentage U چادر
canvases U چادر
canvas U چادر
awning U چادر
awnings U چادر
camps U چادر
camped U چادر
camp U چادر
tent U چادر
tents U چادر
encamped U چادر زدن
camped U چادر زدن
camp U چادر زدن
encamp U چادر زدن
veil U چادر پوشاندن
veils U چادر پوشاندن
double tent U چادر دو نفره
encamping U چادر زدن
encamps U چادر زدن
nomadic U چادر نشین
pup tent U چادر پناهگاه
bell tent U چادر قلندری
tentage U وسایل چادر
marquee U چادر بزرگ
To pitch a tent. U چادر زدن
for a tent U برای هر چادر
tent U چادر عشایر
strikes U چادر را از جا کندن
strike U چادر را از جا کندن
bedspreads U چادر شب رختخواب
bedspread U چادر شب رختخواب
tent pole U دیرک چادر
tent pole U تیر چادر
marquees U چادر بزرگ
camps U چادر زدن
sail hook U قلاب چادر
roof tree U کش دیرک افقی چادر
furl awning U جمع کردن چادر
side screen U چادر افتاب گیر
slopping awning U شیب دادن چادر
ridge pole U کش دیرک افقی چادر
Camping U اردو یا چادر زدن
No camping U چادر زدن ممنوع
stanchion U سایبان یا چادر جلومغازه
spred awning U چادر پهن کردن
nomads U چادر نشین ایلیاتی
nomad U چادر نشین ایلیاتی
frapping awning U باد نگیر کردن چادر
Can we camp here? U آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
campestral U صحرایی
outdoor U صحرایی
field kitchen U اشپزخانه صحرایی
gerbille U موش صحرایی
landrail U ابچلیک صحرایی
mentha piperita U نعناع صحرایی
out guard U گشتی صحرایی
outsentry U پاسدار صحرایی
ratton U موش صحرایی
scabiosa U مامیثای صحرایی
gerbils U موش صحرایی
fieldartillery U توپخانه صحرایی
field laboratory U ازمایشگاه صحرایی
field maintenance U نگهداری صحرایی
field notes U یادداشتهای صحرایی
field radio U بی سیم صحرایی
field ration U جیره صحرایی
field shop U تعمیرگاه صحرایی
field stockade U ذخایر صحرایی
field wire U سیم صحرایی
field work U کار صحرایی
gerbil U موش صحرایی
call box U تلفن صحرایی
call boxes U تلفن صحرایی
rat U موش صحرایی
field hospital U بیمارستان صحرایی
field hospitals U بیمارستان صحرایی
fieldmice U موش صحرایی
fieldmouse U موش صحرایی
orienteering U مسابقهی دو صحرایی
prison camp U زندان صحرایی
prison camps U زندان صحرایی
field shop U کارگاه صحرایی
field gun U توپ صحرایی
corn parsley U جعفری صحرایی
cans U مستراح صحرایی
abutilon U خطمی صحرایی
canning U مستراح صحرایی
bindweed U نیلوفر صحرایی
can U مستراح صحرایی
artillery U توپخانه صحرایی
good king U اسفناج صحرایی
good henry U اسفناج صحرایی
english mercury U اسفناج صحرایی
drumhead court martial U محاکمه صحرایی
caracal U گربه صحرایی
corn mayweed U بابونه صحرایی
oat U جو صحرایی یولاف
fiedl fortifications U استحکامات صحرایی
field archery U تیراندازی صحرایی
crab apples U سیب صحرایی
field exercise U تمرین صحرایی
field exercise U خدمات صحرایی
voles U موش صحرایی
crab apple U سیب صحرایی
latrine U توالت صحرایی
field glasses U عینک صحرایی
field atrillery U توپخانه صحرایی
field glass U دوربین صحرایی
field army U ارتش صحرایی
vole U موش صحرایی
camper U شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
Is there a camp site near here? U آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
campers U شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
convertible table U میز صحرایی تا شونده
tare U ویسیای صحرایی ماشک
fielded U زمینه رزمی صحرایی
field U زمینه رزمی صحرایی
fields U زمینه رزمی صحرایی
hunter's round U نوعی مسابقه صحرایی
hudson seal U خز موش صحرایی امریکا
field manual U ائین نامه صحرایی
fieldpiece U تفنگ یا توپ صحرایی
field officer U افسر عملیات صحرایی
field arrow U تیرهای تیراندازی صحرایی
field round U یک دور تیراندازی صحرایی
dodders U کتان صحرایی لرزیدن
dodder U کتان صحرایی لرزیدن
fly U فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> U با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
uncovering U برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
uncovers U برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
uncover U برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
lemmings U موش صحرایی قطب شمال
coyote U گرگ صحرایی امریکای شمالی
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
field radio U رادیوی قابل حمل صحرایی
coyotes U گرگ صحرایی امریکای شمالی
land girl n U دختری که کارهای صحرایی میکرد
lemming U موش صحرایی قطب شمال
field commands U یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
hock U گیاهان پنیرک شاهدانه صحرایی
fieldwork U کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
field events U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event U ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
peafowl U قوقاول بزرگ صحرایی جنوب اسیا
ess U دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
out door U صحرایی در هوای ازاد انجام شده
steeplechase U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
field expedient U روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
equestrian events U مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
steeplechases U اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
cross country U خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
Ensi U [نوعی قالیچه پرده آویز بین ترکمن ها بر سر درب ورودی به چادر استفاده می شود و حالتی از پنجره را نشان می دهد.]
greenest U چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
green U چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
camp U پادگان اردو زدن چادر زدن
camped U پادگان اردو زدن چادر زدن
camps U پادگان اردو زدن چادر زدن
out post U پاسدار پست نگهبانی پاسداری دادن پاسدار صحرایی
pioneer heliport U فرودگاه هلی کوپتر صحرایی فرودگاه موقت
central pastry kitchen U اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
slat U پاره پاره شدن چادر
slats U پاره پاره شدن چادر
hare U خرگوش صحرایی گوشت خرگوش
hares U خرگوش صحرایی گوشت خرگوش
camp chair U صندلی سفری صندلی صحرایی
field work U استحکامات صحرایی استحکامات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com