Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
oversale
U
پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cash on delivery
U
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
forward sales
U
فروش کالاجهت تحویل در اینده
an irrepressible person
U
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
incommunicability
U
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
incommunicableness
U
چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
to have a limit
[of up to something]
U
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
to have a maximum limit
[of something]
U
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
To take delivery of something.
U
چیزی را تحویل گرفتن
to drop something off
[at someone's]
U
چیزی را
[به کسی ]
تحویل دادن
to get something to somebody
U
تحویل دادن چیزی به کسی
perpetuting testtimony
U
تاسیسی که به وسیله ان شهادتی که ممکن است بعدا" به ان استناد لازم شود و در عین حال ممکن است بعدا" ممکن الحصول نباشد حفظ میشود
quantity equation
U
معادله مقداری . منظورمعادله مقداری پول است که در حقیقت نشان دهنده انگیزه معاملاتی برای پول است
cumulative delivery diagram
U
منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
handover
U
تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
woollen draper
U
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
quantity equation of exchange
U
یعنی حاصلضرب حجم پول در سرعت گردش پول باارزش پولی کلیه تولیدات برابر است معادله مقداری مبادله که براساس نظریه مقداری پول است و اولین بار توسط ایروینگ فیشر عنوان شد .این معادله بصورت زیراست :PQ = V
impact shipment
U
کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
forced sale
U
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
on licence
U
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies
U
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
wine seller
U
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
puisne
U
بعدا
thereinafter
U
بعدا
afterwards
U
بعدا
ulteriorly
U
بعدا"
afterward
U
بعدا
at a laterd
U
بعدا`
hard sell
U
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sales force
U
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
sale maximization
U
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
sterlet
U
بعدا پرسیده شود
krypto
U
بعدا پرسیده شود
incavern
U
بعدا پرسیده شود
snow grouse
U
بعدا پرسیده شود
to stare down
U
بعدا پرشیده شود
sea hog
U
بعدا پرسیده شود
reading desk
U
بعدا پرسیده شود
inthrall
U
بعدا پرسیده شود
transhipŠetc
U
بعدا پرسیده شود
office bearer
U
بعدا پرسیده شود
moist scall
U
بعدا پرسیده شود
irrepressible joy
U
ادمی که نتوان جلواوراگرفت
irretraceable
U
که نتوان ردانرا گرفت
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
incomputably
U
بطوریکه نتوان شمرد
incommutably
U
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
kittle cattle
U
ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
You cannot make bricks without straw.
<proverb>
U
بى کاه نتوان خشت ساخت .
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
ineffably
U
بطوریکه نتوان بیان کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
incompressibly
U
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
irretraceable
U
که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
irrepressible joy
U
کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
inimitably
U
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
You cannot put old heads on young shoulders .
<proverb>
U
سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
inscrutably
U
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
incommunicably
U
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
no enemy is insignificant
U
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
an inseparable prefix
U
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
incomprehensibly
U
بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
irrecocilably
U
چنانکه نتوان انرا وفق داد
plant
U
ذخیره نتیجه در حافظه برای استفاده بعدا
plants
U
ذخیره نتیجه در حافظه برای استفاده بعدا
indescribably
U
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
illimitably
U
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
indefeasibly
U
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
inextricably
U
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
irredeemably
U
جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
optional claiming race
U
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
quantitatively
U
مقداری
qualitative
U
مقداری
quantitative
U
مقداری
irremissibly
U
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreversibly
U
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
some milk
U
مقداری شیر
quantitative methods
U
روشهای مقداری
some crisps
U
مقداری چیپس
parameter
U
مقداری از یک مدار
parameters
U
مقداری از یک مدار
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
some hot water
U
مقداری آب گرم
bill of quantities
U
صورت مقداری
single valued function
U
تابع یک مقداری
value parameter
U
پارامتر مقداری
some cold water
U
مقداری آب سرد
quantitative value
U
ارزش مقداری
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
volume discont
U
تخفیف مقداری
quantitative analysis
U
تحلیل مقداری
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
extensive property
U
خاصیت مقداری
drop in the bucket
<idiom>
U
مقداری جزئی
irreclaimably
U
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
identity of indiscernibles
U
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
foreign military sales
U
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
quantity theory of money
U
نظریه مقداری پول
amounted
U
مقداری از داده یا کاغذ یا...
amount
U
مقداری از داده یا کاغذ یا...
Some sugar, please.
لطفا مقداری شکر.
I'd like some soup.
من مقداری سوپ میخواهم.
applicative
U
صفت مقداری مانندsome یا every
amounts
U
مقداری از داده یا کاغذ یا...
amounting
U
مقداری از داده یا کاغذ یا...
size distribution of income
U
توزیع درامد مقداری
ineradicably
U
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily
U
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
anlage
U
اساس و پایهء رشد بعدی قسمت کوچکی که بعدا رشدنموده وبزرگ میشود
quantity theory of money and prices
U
نظریه مقداری پول و قیمت
augmenter
U
مقداری که به دیگری اضافه میشود
marks
U
نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark
U
نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
to run to a quantity
[to run into a sum]
U
بر مبلغی
[مقداری]
بالغ شدن
[یا بودن]
The welfare budget has been cut down.
U
از بودجه رفاهی مقداری زده اند
parameter
U
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
lipoprotein
U
مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند
May I have some ...?
آیا ممکن است مقداری ... برایم بیاورید؟
leakage
U
مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
leakages
U
مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
parameters
U
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
handily
U
ذخیره کردن مقداری از انرژی از طرف اسب
transparency
U
مقداری از یک تصویر دیگر در زیر آن نشان میدهد
transparencies
U
مقداری از یک تصویر دیگر در زیر آن نشان میدهد
special bastard
U
هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
grabber
U
مدار دیجیتالی سریع که یک تصویر تلویزیونی را در حافظه نگه می دارد تا بعدا توسط کامپیوتر پردازش شود
holographic image
[ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
furriers
U
خز فروش پوست فروش
furrier
U
خز فروش پوست فروش
plough land
U
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
dragged
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
soft valve
U
شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
drags
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag
U
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
procurement rate
U
نواخت تهیه و تحویل اماد نواخت تحویل اماد
sales promotion
U
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
defaulting
U
مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
bias
U
مقداری که بوسیله ان متوسط مجموعهای از مقادیر ازمقدار مرجع فاصله می گیردپیشقدر
default
U
مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
biases
U
مقداری که بوسیله ان متوسط مجموعهای از مقادیر ازمقدار مرجع فاصله می گیردپیشقدر
defaults
U
مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
plene administrative preter
U
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
nuclide
U
انواع اتم هایی که حاوی پروتون و نوترون و مقداری نیرو میباشند
defaulted
U
مقداری که اگر کاربر داده جدید وارد نکند استفاده خواهد شد
water hole
U
سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
post script
U
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
creditor's bill
U
رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
an impossible hat
U
کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
Thanks for calling back.
U
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
pareto optimality
U
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
packets
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
cross compiling assembling
U
روشی که توسط ان یک فرد ازمینی کامپیوتر و کامپیوتربزرگ یا سرویس اشتراک زمانی استفاده میکند تابرنامه هایی را نوشته واصلاح کند و بعدا" درریزکامپیوتر بکار ببرد
defaulted
U
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
default
U
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaulting
U
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
defaults
U
مقداری که به صورت خودکار توسط کامپیوتر استفاده میشود اگر مقدار دیگری تعریف نشده باشد
multipe expansion of credit
U
استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
Fire cannot be extinguished by fire .
<proverb>
U
آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
oligopoly
U
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
oem
U
Equipment Original شرکت یا سازمانی که کامپیوترها وتجهیزات دستگاه جانبی را به منظور استفاده از انها درمحصولات و تجهیزاتی که بعدا" به مشتریان فروخته خواهد شد خریداری می نمایدسازنده تجهیزات اصلی anufacturer
vendible
U
قابل فروش جنس قابل فروش
vendable
U
قابل فروش جنس قابل فروش
landing, storage, delivery
U
تحویل
devolvement
U
تحویل
frees
U
تحویل
freeing
U
تحویل
freed
U
تحویل
free
U
تحویل
solstice
U
تحویل
liveries
U
تحویل
processes
U
تحویل
process
U
تحویل
livery
U
تحویل
utilization
U
تحویل
prehension
U
تحویل
transter
U
تحویل
deliveries
U
تحویل
bailment
U
تحویل
delivery
U
تحویل
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
earnest
U
مقداری از مبیع که پیش از قبض واقباض کل مبیع و ثمن به خریدار تسلیم میشود
quantum valebat
U
در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
forward delivery
U
تحویل به وعده
demand satisfaction
U
تحویل درخواستها
forwarded
<adj.>
<past-p.>
U
تحویل شده
renders
U
تحویل دادن
rendered
U
تحویل دادن
render
U
تحویل دادن
forward delivery
U
تحویل دراینده
delivered
<adj.>
<past-p.>
U
تحویل شده
free docks
U
تحویل در بارانداز
free on quay
U
تحویل دراسکله
exq
U
تحویل در بارانداز
exs
U
تحویل از کشتی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com