Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
probity
U
پیروی دقیق از اصول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
psychologism
U
پیروی از اصول روانی
syndicalism
U
پیروی از اصول اتحادیه صنفی
vigilantism
U
پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
sansculottism
U
پیروی از اصول انقلاب افراطی
trade unionism
U
پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
sanitize
U
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
imitation
U
پیروی
subjection
U
پیروی
subsequent
U
پیروی
imitations
U
پیروی
amenableness
U
پیروی
following
U
پیروی
sequacity
U
پیروی
follow
U
پیروی کردن از
pursuitmeter
U
پیروی سنج
follow
U
پیروی استنباط
autonomy
U
خود پیروی
listens
U
پیروی کردن از
orinality
U
پیروی ابتکار
sensuousness
U
پیروی جسمانی
listening
U
پیروی کردن از
conforming
U
پیروی کردن
listened
U
پیروی کردن از
religiousness
U
پیروی مذهب
listen
U
پیروی کردن از
followed
U
پیروی استنباط
followed
U
پیروی کردن از
to do after
U
پیروی کردن
conform
U
پیروی کردن
conformed
U
پیروی کردن
conforms
U
پیروی کردن
go by
U
پیروی کردن از
faddism
U
پیروی از مد زودگذر
law abidingness
U
پیروی قانون
sectarianism
U
پیروی از یک فرقه
follows
U
پیروی استنباط
conventionalism
U
پیروی از رسوم
conformance
U
پیروی متابعت
follows
U
پیروی کردن از
conscientiousness
U
پیروی وجدان
to follow the example of
U
پیروی کردن از
illuminism
U
پیروی ازفلسفه اشراقی
islamism
U
پیروی از دین اسلام
episcopalianism
U
پیروی از کلیسای اسقفی
heteronomy
U
پیروی از قانون دیگری
pursuit rotor
U
پیروی سنج چرخان
manichaeism
U
پیروی از دین مانی
rotary pursuit
U
پیروی سنج چرخان
isolationism
U
پیروی از سیاست انزوا
to go by a rule
U
ازقانونی پیروی کردن
sentimentality
U
پیروی از عواطف واحساسات
to follow in ones footsteps
U
پیروی تاتقلیدازکسی کردن
nudism
U
پیروی از عقایدجماعت برهنگان
lyricism
U
پیروی از سبک اشعاربزمی
Taoism
U
پیروی از طریقت چینی
conformity
U
پیروی از رسوم یاعقاید
sentimentalism
U
پیروی از عواطف واحساسات
Scientologist
U
پیروی دین ساینتولوژی
sensationalism
U
پیروی از عواطف واحساسات
conventionality
U
پیروی از سنت قدیم
scientism
U
پیروی از روش علمی
Jungian
U
پیروی یونگ
[روانشناسی]
latitudinarianism
U
پیروی از وسعت نظر پنهاگرایی
sensationalism
U
پیروی از مسائل احساساتی وشورانگیز
inflationism
U
پیروی از روش تورم اقتصادی
self abandonment
U
افسارگسیختگی پیروی از هوی هوس
lyrism
U
پیروی از سبک اشعار بزمی
secarianism
U
پیروی از تیره یا فرقه یاحزبی
sensualize
U
پیروی از هوای نفس کردن
predestinarianism
U
پیروی از فلسفه قدری وجبری
classicalism
U
پیروی سبکهاوانشاهاوادبیات وصنایع باستانی
specialisms
U
پیروی علم یا پیشه ویژه
occidentalism
U
پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
classicism
U
پیروی از سبکهای یونان وروم
Methodism
U
پیروی از متد یا روش بخصوصی
consequentiality
U
پیروی به ترتیب منطقی خودگیری
specialism
U
پیروی علم یا پیشه ویژه
biblicism
U
پیروی تحت لفظی از کتاب مقدس
classicize
U
ازسبک ادبی باستانی پیروی کردن
presbyterianism
U
پیروی از عقاید کلیسای مشایخی پروتستان
teetotalism
U
پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
literalism
U
پیروی تحت اللفظی از چیزی ملانقطی
italianism
U
پیروی از اداب و رسوم مردم ایتالیا
pedantry or pedantism
U
پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
pedantize
U
پیروی علم کتاب یاقواعد نظری کردن
westernization
U
فرنگی مابی پیروی از تمدن مغرب زمین
naturism
U
عریان گری
[پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
sacramentalism
U
اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
compliance index
U
شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
shamanism
U
پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
tenet
U
اصول
principles
U
اصول
ism
U
: اصول
nitty-gritty
U
اصول
root
U
اصول
roots
U
اصول
doctrine
U
اصول
technic
U
اصول
ism
U
اصول
teaching
U
اصول
teachings
U
اصول
doctrines
U
اصول
myrmidon
U
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
scholastical
U
دقیق
punctual
U
دقیق
stringently
U
دقیق
stringent
U
دقیق
advertent
U
دقیق
exact solution
U
حل دقیق
astute
U
دقیق
subtil
U
دقیق
scrutinizer
U
دقیق
particular redemption
U
دقیق
tenty
U
دقیق
exacts
U
دقیق
scholastic
U
دقیق
exacted
U
دقیق
exact
U
دقیق
precision
U
دقیق
exquisite
U
دقیق
literal
U
دقیق
wistful
U
دقیق
intent
U
دقیق
accurate
U
دقیق
punctiliously
U
دقیق
punctilious
U
دقیق
standards
U
واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
standard
U
واسط بین دو یا چند سیستم که از استانداردهای از پیش تعیین شده پیروی می کنند
tenet
U
اصول مرام
principles of economics
U
اصول اقتصاد
principles of economy
U
اصول اقتصاد
principles of religion
U
اصول مذهب
systems
U
اصول وجود
systems
U
روش اصول
prineipal parts
U
اصول فعل
dogma
U
اصول عقاید
technics
U
اصول فنی
roots and branches
U
اصول وفروع
relativity principles
U
اصول نسبیت
politics
U
اصول سیاسی
methodology
U
علم اصول
methodologies
U
علم اصول
rational principle
U
اصول عقلیه
dogmas
U
اصول عقاید
mormonism
U
اصول mormon ها
abolitionist
U
اصول بردگی
accounting principles
U
اصول حسابداری
grimace
U
ادا و اصول
monopolosm
U
اصول انحصار
monopolism
U
اصول انحصار
constitutionalism
U
اصول مشروطیت
doctrines
U
اصول حکمت
copernician system
U
اصول کپرنیک
modernism
U
اصول امروزی
creationism
U
اصول افرینش
kinesiology
U
اصول مکانیزم
denial measures
U
اصول ممانعت
mutualism
U
اصول همکاری
doctrine
U
اصول حکمت
system
U
اصول وجود
system
U
روش اصول
banking principles
U
اصول بانکداری
grimacing
U
ادا و اصول
chung shin
U
اصول تکواندو
neodoxy
U
اصول نوین
grimaces
U
ادا و اصول
grimaced
U
ادا و اصول
nazism
U
اصول نازی
naziism
U
اصول نازی
general principles
U
اصول کلی
theory
U
اصول نظری
economic principles
U
اصول اقتصادی
communism
U
اصول اشتراکی
technologically
U
اصول فنی
tenets
U
اصول مسلم
functional
U
اصول مبادی
theories
U
اصول نظری
technological
U
اصول فنی
persnickety
U
کاربسیار دقیق
detailed analysis
U
بررسی دقیق
perpend
U
دقیق بودن
precisian
U
خیلی دقیق
precision adjustment
U
تنظیم دقیق
precisionist
U
بسیار دقیق
precision tool
U
ابزار دقیق
precision sweep
U
روبش دقیق
precision spirit level
U
ترازوی دقیق
precision scale
U
مقیاس دقیق
precision levelling
U
ترازیابی دقیق
precision instrument
U
سنجه دقیق
precision fire
U
تیر دقیق
arm of precision
U
اسلحه دقیق
precision balance
U
ترازوی دقیق
particularization
U
شرح دقیق
detailed analysis
U
آنالیز دقیق
control
U
توپزن دقیق
precision measurment
U
سنجش دقیق
high accuracy measurement
U
سنجش دقیق
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com