English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Oily skin (food). U پوست ( غذای ) چرب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
endermic U انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
scleroderma U مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
dermatological U مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
skinned U پوست کندن با پوست پوشاندن
skin U پوست کندن با پوست پوشاندن
skins U پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning U پوست کندن با پوست پوشاندن
slough U پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
luncheons U غذای مفصل
luncheon U غذای مفصل
plant food U غذای گیاهی
cornmeal U غذای ذرت
shore dinner U غذای دریایی
dinette U غذای گرم
plant food U غذای گیاه
sweetmeat U غذای شیرین
sop U غذای مایع
spirilual nutriment U غذای روحانی
stinkpot U غذای بدبو
entree U غذای اصلی
potluck U غذای مختصر
restorative food U غذای مقوی
junk foods U غذای ناسالم
chicken feed U غذای جوجه
meats U غذای اصلی
meat U غذای اصلی
seafood U غذای دریایی
when in season U غذای فصل
dish of the day U غذای روز
sops U غذای مایع
birdseed U غذای پرندگان
junk food U غذای ناسالم
health foods U غذای سالم
antipasto U غذای اشتهااور
health food U غذای سالم
a special menu U صورت غذای مخصوص
debilitant U غذای ضعیف کننده
set menu U صورت غذای هر روزه
fondu U نوعی غذای سویسی
Good wholesome food . U غذای سالم وکامل
stenophagous U غذای محدود خوار
boarded U غذای روی میز
Frozen meat ( food ) . U گوشت ( غذای ) یخ زده
chopsuey U نوعی غذای چینی
chow mein U نوعی غذای چینی
board U غذای روی میز
gastronomist U متخصص غذای لذیذ
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
Rice is a wholesome food . U برنج غذای کاملی است
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
sloshes U غذای چسبناک مشروب لزج
speciality of the house U غذای مخصوص طبخ منزل
sloshing U غذای چسبناک مشروب لزج
progressive cookery U پخت تدریجی غذای یکان
bakemeat U شیرینی اردی غذای پخته
slosh U غذای چسبناک مشروب لزج
food container U فرف غذای قابل حمل
baked meat U شیرینی اردی غذای پخته
peels U پوست انداختن پوست
peel U پوست انداختن پوست
tegumnentum U پوست طبیعی پوست
casseroles U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
entremets U غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
mawkish U حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
casserole U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
succotash U غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
ravioli U نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
agape U غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا [دین]
An apple a day keeps the doctor away. <proverb> U غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
The food was not fit to eat. U غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
for half board U برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
I revisited her recipe. U من دستور کار [غذای] او [زن] را دوباره بکار بردم.
slop U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped U غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
broth U غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
puffs U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puffing U دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
xanthochroid U شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
munchies [Colloquial] U غذای برای ریز ریز خوردن [مانند تخمه یا پسته]
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
rind U پوست
peels U پوست
shells U پوست
shelling U پوست
tegmentum U پوست
scalp U پوست سر
rinds U پوست
peltry U پوست
hides U پوست
encrustations U پوست
crustal U پوست
cuticle U پوست
encrustation U پوست
parer U پوست کن
tunc U پوست
bark U پوست
shell U پوست
peeling U پوست
husk U پوست
husks U پوست
dermatalgia U پوست
skins U پوست
hide U پوست
tegmen U پوست
skinning U پوست
goatskin U پوست بز
goatskins U پوست بز
hull U پوست
skinless U بی پوست
goats U پوست بز
goat U پوست بز
shale U پوست
skinner U پوست کن
flayer U پوست کن
skinned U پوست
glume U پوست
neurilemma or lema U پوست پی
skin U پوست
stripper U پوست کن
strippers U پوست کن
barks U پوست
integument U پوست
barked U پوست
swanskin U پوست قو
cortices U پوست
cortex U پوست
barking U پوست
hulls U پوست
peel پوست
dermis U پوست
taxidermy U پوست ارایی
parachroma U بیرنگی پوست
melanotic U سیاه پوست
negress U زن سیاه پوست
apple peel U پوست سیب
picked U پوست کنده
malacodermous U نرم پوست
pachydrmatous U پوست کلفت
skinning U پوست پوستی
melanic U سیاه پوست
papillose U مانندبرامدگی پوست
pachydermatous U پوست کلفت
mesoderm U میان پوست
pachydermatous U ستبر پوست
oxhide U پوست گاو
chafing U پوست رفتگی
encrustations U پوست زخم
chafes U پوست رفتگی
chafe U پوست رفتگی
encrustation U پوست زخم
aboveboard U پوست کنده
albinism U سفیدی پوست
alphosis U بیرنگی پوست
Afrikaners U سفید پوست
skins U پوست پوستی
molt U پوست اندازی
parer U پوست تراش
moleskin U پوست کورموش
Afrikaner U سفید پوست
dermatology U پوست شناسی
malicorium U پوست انار
drum head U پوست طبل
entoderm U درون پوست
hulled U پوست کنده
hardshell U سخت پوست
erythema U التهاب پوست
slipe U پوست کندن از
skiver U پوست تراش
ethiope U سیاه پوست
ethiopian U سیاه پوست
endoderm U درون پوست
husked U پوست کنده
drumhead U پوست طبل
dry bones U پوست واستخوان
ecdysis U پوست اندازی
ecdysis U پوست ریختن
ectorderm U برون پوست
egg shell U پوست تخم
impassiveness U پوست کلفتی
hypodermis U پوست زیرین
skinner U پوست فروش
excoriate U پوست کندن از
excoriation U پوست رفتگی
ross U پوست درخت
flench U پوست کندن
flense U پوست کندن
glumaceous U پوست دار
onionskin U پوست پیاز
scscalable U پوست کندنی
scarf skin U پوست برونی
scalable U پوست کندنی
pityriasis U شوره پوست
shuck U پوست نخودوغیره
fellmonger U دلال پوست
excorticate U پوست کندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com