Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
juxtapose
U
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed
U
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposes
U
پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing
U
پهلوی هم گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
we began with the st chapter
U
پهلوی
by
U
پهلوی
leach
U
پهلوی چپ
teamwise
U
پهلوی هم
foreby
U
از پهلوی
along side
U
پهلو به پهلوی
juxtaposition
U
پهلوی هم گذاری
on the north side of
U
پهلوی من بنشینید
collocates
U
پهلوی هم گذاردن
collocating
U
پهلوی هم گذاردن
we began with the st chapter
U
پیش =پهلوی
alongside
U
پهلوی ناو
collocated
U
پهلوی هم گذاردن
left wing of army
U
پهلوی چپ میسره
cheek by jowl
U
پهلوی یکدیگر
shipboard
U
پهلوی کشتی
collocate
U
پهلوی هم گذاردن
at
U
پهلوی نزدیک
by the board
U
از طرف پهلوی ناو
to pass by any one
U
از پهلوی کسی رد شدن
Come and sit beside(next to) me.
U
بیا پهلوی من بشین
right wing of army
U
پهلوی راست میمنه
inequilateral
U
[دارای پهلوی نابرابر]
i went past the house
U
از پهلوی ان خانه رد شدم
freeboard
U
پهلوی سطح ازاد
he rolled them by
U
سواره از پهلوی انها رد شد
alongside
U
پهلوی اسکله در کنار در طول
sideswipes
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
to poke anyone in the ribs
U
به پهلوی کسی سقلمه زدن
sideswipe
U
برخورد کردن به پهلوی چیزی
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
pass by
U
از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
my neighbour at dinner
U
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
goby
U
عبور از پهلوی کسی بدون توجه به او
flanking
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
sidecar
U
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
flank
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanked
U
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
sidecars
U
جای اضافی چرخ دار پهلوی راننده موتورسیکلت
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
triptych
U
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
lee board
U
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
our neighbour door
U
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
my chair was next his
U
صندلی من پهلوی صندلی اوبود
go on
<idiom>
U
گذاشتن
placing
U
گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
place
U
گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
leave
U
گذاشتن
lay
U
گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
put
U
گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
puts
U
گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
putting
U
گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
let
U
گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
load
U
گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
placements
U
گذاشتن
lets
U
گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
lays
U
گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
letting
U
گذاشتن
loads
U
گذاشتن
respects
U
احترام گذاشتن به
respect
U
احترام گذاشتن به
to put to contract
U
بمناقصه گذاشتن
to hang up
U
معوق گذاشتن
to call for tenders
U
بمناقصه گذاشتن
to hand down
U
بارث گذاشتن
expose
U
بی پناه گذاشتن
exposing
U
بی پناه گذاشتن
to have the heels of any one
U
کسیرادردوعقب گذاشتن
to keep in d.
U
امانت گذاشتن
to lay anegg
U
تخم گذاشتن
to lay aside
U
کنار گذاشتن
salve
U
ضماد گذاشتن
Welsh
U
کلاه گذاشتن
to grow in years
U
پابسن گذاشتن
exposes
U
بی پناه گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
کار گذاشتن
to leave a margin
U
حاشیه گذاشتن
embark
U
درکشتی گذاشتن
to put up forsale
U
بمزایده گذاشتن
to put up to a
U
بمزایده گذاشتن
to sell by a
U
بمزایده گذاشتن
cloisters
U
درصومعه گذاشتن
cloister
U
درصومعه گذاشتن
to set a trap
U
تله گذاشتن
to set down
U
بزمین گذاشتن
to sow mines
U
مین گذاشتن
plight
U
گرو گذاشتن
juxtaposing
U
پیش هم گذاشتن
juxtaposes
U
پیش هم گذاشتن
juxtaposed
U
پیش هم گذاشتن
juxtapose
U
پیش هم گذاشتن
to stand sentinel
U
نگهبان گذاشتن در
embarked
U
درکشتی گذاشتن
embarking
U
درکشتی گذاشتن
embarks
U
درکشتی گذاشتن
badgers
U
:سربسر گذاشتن
badgering
U
:سربسر گذاشتن
leather
U
چرم گذاشتن به
badgered
U
:سربسر گذاشتن
badger
U
:سربسر گذاشتن
to leave off
U
کنار گذاشتن
to make a for
U
دردسترس گذاشتن
invests
U
سرمایه گذاشتن
investing
U
سرمایه گذاشتن
invested
U
سرمایه گذاشتن
invest
U
سرمایه گذاشتن
to set one's seal to
U
صحه گذاشتن
to put a way
U
کنار گذاشتن
to put by
U
کنار گذاشتن
to put in pledge
U
گرو گذاشتن
embeds
U
کار گذاشتن
oviposit
U
تخم گذاشتن
fixes
U
کار گذاشتن
incase etc
U
در لفاف گذاشتن
bench
U
نیمکت گذاشتن
benches
U
نیمکت گذاشتن
incase etc
U
در جعبه گذاشتن
impignorate
U
گرو گذاشتن
impignorate
U
رهن گذاشتن
impawn
U
گرو گذاشتن
imbark
U
در کشتی گذاشتن
inshrine
U
درمزار گذاشتن
fix
U
کار گذاشتن
instal
U
کار گذاشتن
overtop
U
عقب گذاشتن
over run
U
زیر پا گذاشتن
line out
U
با خط علامت گذاشتن
emplace
U
کار گذاشتن
installs
U
کار گذاشتن
lay away
U
کنار گذاشتن
lagvt
U
سرپوش گذاشتن
lacevi
U
یراق گذاشتن
intube
U
در لوله گذاشتن
salute
U
احترام گذاشتن
saluted
U
احترام گذاشتن
salutes
U
احترام گذاشتن
cleck
U
تخم گذاشتن
coop
U
درقید گذاشتن
flyblow
U
تخم گذاشتن
cupel
U
در بوته گذاشتن
cuple
U
در بوته گذاشتن
enshrine
U
درزیارتگاه گذاشتن
enframe
U
درقاب گذاشتن
encradle
U
درگهواره گذاشتن
dew ret
U
زیرشبنم گذاشتن
four horsemen
U
جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
give as a pledge
U
گرو گذاشتن
put in pledge
U
گرو گذاشتن
saluting
U
احترام گذاشتن
hypothecate
U
به رهن گذاشتن
hypothecate
U
گرو گذاشتن
hold in respect
U
احترام گذاشتن به
high tender
U
به مزایده گذاشتن
hand down
U
به ارث گذاشتن
grow a beard
U
ریش گذاشتن
begueath
U
به ارث گذاشتن
bilk
U
گذاشتن از پرداخت
enchase
U
در نگین گذاشتن
trace
U
اثر گذاشتن
banks
U
در بانک گذاشتن
suspend
U
مسکوت گذاشتن
suspending
U
مسکوت گذاشتن
suspends
U
مسکوت گذاشتن
install
U
کار گذاشتن
installing
U
کار گذاشتن
parcel
U
دربسته گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com